وبلاگ پویا: فکر می کنم بیشتر اصلاح طلبان دولتی به دور میرحسین موسوی حلقه زده اند. کروبی با شعارهای عوام پسندانه (پوپولیستی) اش گویا بیشتر به دنبال کامل کردن کلکسیون مقام هایی باشد که از سی سال پیش نصیب اش شده است.
اما در مورد موسوی اگر از این آسیب “هر که از ظن خود شد یار من” که بارها به آن اشاره کرده ام بگذریم، او واقعا چیزی که بتواند حتی کمی بوی اصلاح و تحول بدهد عرضه نکرده است. موسوی در پی زنده کردن ارزش هایی است که به نظر او در طول بیست سال گذشته در سایه قرار گرفته اند. به نظر موسوی و همفکران اش آنچه در بیست سال گذشته اتفاق افتاده پیامد و نتیجه ی سیاست های انحصارطلبانه و اشتباهات بزرگ تاریخی ده سال اول نبوده است.
اینکه امروز موسوی را اصلاح طلب اسم می گذارند نه بخاطر گفته ها و کرده های اوست. به نظر من، که بارها هم تکرار کرده ام، بخاطر این است که آنها که در این سال ها تریبون و روزنامه و نشریه (با همه ی محدودیت ها) در اختیارشان بوده، نتوانسته اند یا نخواسته اند تعریفی برای “اصلاح طلبی” ارائه کنند. معیارهایی تعیین کنند که مردم بتوانند درک درستی از “اصلاح” داشته باشند. آنقدر تعریف اصلاح طلبی تار و مه آلود بود که حجت الاسلام محتشمی می شد رئیس جبهه ی اصلاح طلبان در مجلس شورا! در آن زمان خیلی ها این اتفاقات را به تاکتیک هایی که باید اصلاح طلبان انتخاب می کردند مربوط می کردند. اما زمان نشان داد که اتفاقا این ها فقط تاکتیک نیستند بلکه ریشه ی اندیشه ای و شناختی دارند.
من فکر می کنم اصلاح طلبان دولتی و هواداران شان در جنبش دانشجویی و جنبش زنان، با معرفی موسوی بعنوان کاندیدای اصلاح طلب به یک بن بست اندیشه ای و هم تاکتیکی رسیده اند. چرا که موسوی با اعلام مواضع و اندیشه های خودش در سخنرانی ها و محافل از پایه ای ترین مواضع اصلاح طلبانه هم خالی است.
اگر یک روزی اصلاح طلبان دولتی برای کسب وجهه ناچار بودند با شعار “ایران برای همه ی ایرانیان” به میدان بیایند، امروز آقای موسوی حتی «نهضت آزادی» به قول خودش شیعه و مومن و نمازخوان را هم بر نمی تابد. پس موضع آقای موسوی درباره ی گروه بزرگ ایرانی ها با مذهب و دین و باورهای دیگر چه می تواند باشد؟
وقتی آقای موسوی از آزادی می گوید، منظورش آزادی برای همه ی ایرانی ها نیست. منظور ایشان آزادی برای جناح های خودی است.
و باز اگر روزی اصلاح طلبان دولتی، باز هم برای کسب وجهه، ناچار بودند از ضرورت تغییرات هر چند سطحی در قانون اساسی دفاع کنند، امروز آقای موسوی که دوست دارد خودش را اصلاح طلب معرفی کند لزومی نمی بیند که حرفی از محدودیت ها و بن بست های قانونی در کشور ما حرفی بزند. به نظر من نمی شود گفت آقای موسوی این حرف ها را نمی زند چون در حیطه ی اختیارات رئیس جمهوری نیست. طبق قانون اساسی اصولا اختیاراتی بدون تایید رهبری برای رئیس جمهوری وجود ندارد. از گزینش رئیس جمهوری برای انتخابات تا تایید رای او و اختیارات اش در دوره ی چهار ساله، همه در گرو رهبری است.
درباره ی آنچه من در بالا نوشتم می شود گفت که “حالا چه؟ اگر به موسوی یا کروبی رای ندهیم، مجبوریم به احمدی نژاد یا کسی مثل محسن رضایی تن بدهیم”.
من هم می فهمم که این واقعیت وجود دارد که از روی “مسئولیت شناسی و لطف و عنایت” حکومتی، ما مردم موقع انتخابات همیشه در حالت “دقیقه ی نود” قرار می گیریم. ما همیشه مجبور بوده ایم برای اینکه از شر «حسن» خلاص شویم به دنبال «حسین» راه بیافتیم. حالا این که تصمیم های از روی ناچاری ما را به کجا رسانده است، خودش مسئله ی دیگری است. اما امروز که تمام خواسته ها و حتی رویاها و آرزوهای مان را بر دوش کسی می خواهیم بگذاریم که به آن خواسته ها و آرزوها اعتقاد یا اعتنایی ندارد، با سرخوردگی زودرسی که در انتظار ماست چه می خواهیم بکنیم؟
اما از موسوی ها و کروبی ها و احمدی نژادها و رضایی ها که بگذریم، به نظر من بن بست اندیشه ای و هم تاکتیکی در اصلاح طلبان دولتی و هواداران شان مُهر آخر را خورده است.
پیش از این هم نوشته ام که به باور من تلاش هایی مثل «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» قدم اساسی و خوبی برای غلبه بر این اندیشه ها و سیاست های «دقیقه ی نودی» است. مردم مطالبات شان را مطرح می کنند و آنوقت میزان اصلاح طلبی کاندیداها را محک می زنند. به این ترتیب این مطالبات مردم است که محور قرار می گیرد. آنوقت می شود درباره ی محدودیت های قانونی و ساختاری و روش های اصلاح و تحول بحث کرد. آنوقت دیگر اصلاح طلبی به وسیله ای برای رای جمع کردن و کسب وجهه تبدیل نمی شود چون ادعای اصلاح طلب بودن، بر خلاف امروز، مسئولیت به همراه می آورد.
+ There are no comments
Add yours