سرآغاز پرسش
ای کاش خانم اردلان عزیز بجای «شفاف کردن رابطه کمپین با ائتلاف »که به نظرشان بسیار ضروری تر از بیان نظرات ونقد شان درباره این ائتلاف بوده ، به همان نقد وبیان نظراتشان از ائتلاف و همگرایی می پرداختند . چراکه «ضرورت شفاف کردن رابطه کمپین با ائتلاف » اورا درمقام وموقعیت ویژه ای قرار میدهد تحت عنوان « نمایندگی» . مقام وموقعیتی که بخصوص بروزش از سوی دیگران ، بشدت مورد انتقاد ایشان است . حال که کمپین متولی ندارد چگونه است که ایشان متولی گرایانه میخواهد رابطه کمپین باائتلاف را روشن سازد . رابطه ای که روشن است . اگر ایشان به عنوان یک عضو(؟!) نظر شخصی شان رامطرح نمودند ، چه جای نگرانی که شخص دیگری این رابطه را به گونه ای دیگر بیان کند؟؟ کمپین که رهبر ندارد ، متولی ندارد ، نمایندگی ندارد . کمپین شامل اعضا و اهداف است وخودش از فرط روشنی اصول واهداف وموقعیتش نسبت به دیگر جریانات ، اصلا نیاز به تفسیر و تعبیر ندارد. فرق تفسیر و تعبیر خانم اردلان درجایگاه یک عضو نه یک رهبر یا « نماینده » ، با خانم منصوره شجاعی یا فلانی و فلانی از دیگر فعالان کمپین که اتفاقا خیلی هاشان همانطور که خانم اردلان از حضور خود درمیان 54 نفر نام می برد ، آنها نیز جزئشان بوده اند چیست ؟ چرا وقتی خانم شجاعی می گوید رابطه کمپین با ائتلاف این گونه است مورد نقد است ولی وقتی خانم اردلان می گوید و اتفاقا تعین میکند که کمپین این است وآن نیست ، به نظر عین کمپین است ؟ فرق این آدمها را چه کسی می تواند درارتباط با کمپین تعیین کند ؟ آیا آیات نوشته شده توسط آن پنج و چهار نفررا تنها عده ای از آنها می توانند تفسیر کنند و اتفاقا بقیه تفاسیر به تفسیر آنها سنجیده و محک می شود؟ تعدادی از این افراد دیدگاهی غیر از خانم اردلان از رابطه کمپین با این ائتلاف دارند . چنانکه خانم اردلان دیدگاه ویژه خود را دارند . این اختلاف مشهود است وقطعا بی اشکال . آنچه مبهم می نماید ادبیاتی است که خانم اردلان دربیان ضرورت شفاف کردن رابطه کمپین با ائتلاف بکار گرفته است که بیشتر نمایانگر موقعیت اوست نسبت به کمپین ، کمپینی که به اصرارخودش وهمه مارهبرندارد ، نمایندگی ندارد ، سازمان نیست و… .
دوستان گرامی، غرض از بیان این موارد به چالش کشیدن چیزهایی ست که گاها از سوی ما منکری ، معروف است و اتفاقا ،خودمان دچارش هستیم. دراین یاداشت قصد ندارم اساعه ادب به شخصیت گرامی خانم اردلان کرده باشم که این همه گفتگویی ست درباب آنچه ایشان درمقاله شان ذکر کرده اند و تنها دریچه ایست که سوالات ذهن مرا نمایان خواهد ساخت، تنها به عنوان یک کنشگر کمپین و درعین حال عضو همگرایی زنان .
کمپین دارای محوری معلوم ، اما پرازتعاریف جانبی نامعلوم وبشدت مورد اختلاف
کمپین به عنوان یک جریان نوپا درعرصه عمل اجتماعی ، هرگز تعریف مشخصی ازنقش وجایگاه گروهها درپروسه عمل خود نداشته است . همه تلاش فعالان دراین زمینه ، درمحدوده تهران با بحثهای داغ برسر شکل گیری کمیته ها، وسعت یافتن آنها ، نگرانی از سازمانی شدن عمل و … با مشکلات زیادی مواجه وهرگز نتوانست تعریف قابل تعمیمی از خود برای سایرفعالان درشهرها و حتی کشورها بدهد اگر چه تشکیل گروههایی تحت عنوان کمیته ها به نظر می آمد درپیشبرد هدف نقش اساسی دارد. این ، درکنارفقدان تعریف روشن از کنشگران و فعالان به عنوان حاملان کمپین و نه فقط امضا کنندگان بیانیه ومیزان تاثیر آنها برروند کمپین وبرنامه ریزی برای چگونگی تداوم وگسترش آن ، منجر به سر درگمی های بسیاری شده است .
همین باعث شد که هرگز الگوی مشخص و ثابتی از عملکرد افراد و گروهها و نقش و جایگاه و حوزه عملشان در شهرهای دیگرارائه نشود . ازطرفی تجربه شکل گیری کمیته ، مشکلات ، کاستی ها و چگونگی ساختاری که مدعی افقی عمل کردن بود، هرگز توسط دوستان کمپینی تهران نوشته نشد (احتمالا به دلایل امنیتی ) تا راهگشای گروههای دیگر مثلا درشهرها باشد به همین دلیل مصائب و مشکلات آن نیز درهزارتو های اختلافات فکری و شخصی و گروهی باقی ماند بطوریکه تا هنوز، از دور بسته خود بیرون نیامده است . شاید تنها نمود بیرونی بحث های پیرامون این امر مهم مقاله هایی درزمینه هسته های خود بنیاد بوده است . بحثی که نهایتا منجر به اختلافات و جدائیهای بیشماری شد و از آن به بعد حتی بردن اسم هسته نیز می توانست فرد یا گروه را از عنوان کمپینی ساقط کند .
تعداد مقالات جدی دراین زمینه ، تحت جوی که پیش آمده بود ، هرگز از تعدادانگشتان یک دست فراتر نرفت و ما کنشگران شهرها تحت تاثیرسانترالیسم حاکم برکمپین ، درحالیکه تنها اندکی دیرتر به گردونه عمل های جمعی درکمپین پیوسته بودیم ، وقتی بی صبرانه منتظر دریافت تجارب دوستان مرکز بودیم، با ماحصل آنچه رخ داد، مواجه شدیم : اختلاف نظر تا حد دودستگی و تعمیم همه آنچه درتهران اتفاق افتاده بود، به کل کمپین .
فعالان کمپین شهرها ، پویا درجستن راه
بسیار ی از ما درشهرها ، خود دست بکاریافتن راههای عمل جمعی شدیم . اذعان می کینم که درطول مسیر با ابهامات ومشکلات بسیاری روبرو بودیم ، چه از سوی دوستان وچه از سوی دشمنان و این همه درروابط میان حاملان کمپین یک شهرو نقشهایشان و اختلاف سلائقشان اتفاق می افتاد. درشرایطی که همه چیز درحال تغییر بود ، تعدادی از ما که اشتیاق بیشتری برای تداوم عمل داشتیم وایجاد «تغییر»، بیشترین دغدغه مان بود، با ایجاد شبکه ارتباطی نسبتا خوبی( که حاصل ارتباط گیری چهره به چهره بود)موفق شدیم حوزه عمل را با گرفتن امضا و داوطلب گیری گسترش دهیم. افراد زیادی تنها بیانیه را امضا میکردند و افرادی دیگر خواهان عملی بیش ازاین بودند . برخی تشنه دانستن در مسائل زنان بودند و برخی دیگر تنها با حضوردر میان جمع از احساس بیهودگی نجات می یافتند . نمی خواهم شرح تلاشهای خود و دوستانم را برای خوانندگان بدهم که میدانم هریک انبانی پر از تجارب مشابه دارند . مقصودم بیان مختصری از ساختار غیر پیچیده ایست که افراد به اتکای هم برای دوام حرکت و ازهمه مهمتر تداوم هدفشان که همانا تغییر قوانین تبعیض آمیز است گرد هم جمع شدند. با ذکراین نکته مهم که ساختار شکل گرفته ما براساس ضرورتهای فرهنگی ، اجتماعی و فکری و درکنار همه اینها فشارهای امنیتی شهر خودمان بود ه و آنگونه که بسیاری ازدوستان تصور می کنند پیچیده و سازمانی و داری هرم و راس و… نیست جمعی هستیم که تنها کار جمعی میکینم و ورودی ها و همچنین خروجیهایمان، باز است . نقش کمپین دراین میان ارئه اهداف مشترک ، شیوه های بدیع و توافق عمیق بر« لزوم تغییر برای برابری » بود . بدون شک ساختاراین جمع گرد آمده شبیه به ساختارکمیته ای یا کارگروهی و یا هراسم دیگری که برای ساختار گروههای فعال درون جریان کمپین بگذارید نبوده و نیست ، گرچه بی شباهت هم نبوده است . نقش ما گاهی همچون سوپاپهایی برا ی تنفس «خواست کمپین» یعنی تغییر قوانین تبعیض آمیزدرفضای بسته شهر ، در میان مردم بود. جمع ما به اتکای احساسات و حضور و پشتیبانی گروهی ، با تند بادهایی چون دستگیری فعالان درتهران از هم نمی پاشید واین خاصیت« گروه » بود که آنرا آموختیم . از سوی دیگر حضور اعضای گروه درمیان مردم وتداوم عمل، نوعی نترسی و باور به استواری راه بود ، هم برای ما و هم برای مردم ؛خیلی از امضا کنندگان بیاینه از ما نیرو می گرفتند وما نیز از هدفمندی و حضورهم . به این ترتیب نهالمان رستن گرفت .
اصل مهم در تمام این قضیه ، این است که با تمام افت و خیزها، کمپین، با ما و بی ما درشهری همچون اصفهان جاری بودو سلیقه و تشخیص و ضرورت ادراک شده توسط ما براین قرار گرفت که تحت عنوان زنان فعال برای ایجاد تغییر برای برابری دراصفهان ، نقش آفرین باشیم. چرا که این کمپین نیست که گروه است، این ما بودیم که گروهی موثر درکمپین بودیم گروهی که آنرا به همه جا سرایت میداد .
حصار
ما هرگز خود را کمپین اصفهان ندانسته واعتقاد داشتیم تنها حاملان آن وجمعی هستیم که به تغییر قوانین تبعیض آمیز معتقد است ودر همین راستا برای این کمپین بزرگ تلاش میکنیم. با وجودیکه جمع ما حول اهداف کمپین وحاصل توافق برسر پیشبردن این اهداف درشهر اصفهان بوداما زیر ساز این توافق ناشی از توافقی وسیعتردرزمینه تغییر برای برابری بود. به همبن دلیل نام وبلاگ خودرا « تغییر برای برابری دراصفهان » نهادیم .
از نظر ما هدف بسیار وسیعتر ازده خواسته ای که کمپین برایش براه افتاده، بود . از طرفی اعتقاد ما به شیوه کمپین به عنوان یکی از بهترین و موثرترین شیوه ها، هرگزرد شیوه های دیگر را به دنبال نداشت و به زودی دریافتیم که هدف( تغییر برای برابری )بدون شک پتانسیل خلق شیوه های دیگری رانیز دارد ، همانطور که کمپین را از طریق چهره به چهره خلق کرد .
طی بیش ازیکسال درگیری با سانترالیسمی انباشته از نفاق، ودرک دردناک ساختار کاملا نابرابر آن درمواجهه با تحریمهای پیاپی( ازکنارگذاشتن برخی ازما برای شرکت در کارگاه دوستان تهران گرفته، تا تحریم نشست دو روزه اصفهان ، که می توانست نقطه عطفی برای هماهنگی و انسجام فعالان و یافتن پاسخهای جمعی برای پرسشهای بسیارباشد) تنگ گرفتنهای عجیب برای حوزه عمل ، علیرغم تعدیلهایی که شد(مثلا زدن وبلاگ ما درسایت تغییر برای برابری) برای ما درسهای بسیاری به ارمغان آورد. ماشاید اولین قربانیان سانترالیسمی بودیم که دائما ازشیب تند ساختار هرمی اش پرت می شدیم .
باری خلق حصارهایی برای کمپین، بخصوص درزمینه نقش موثرفعالان در جهت دادن به کمپین وانکار آن و سوق دادن ضمنی کمپین به سمت انحصارطلبی از طریق نشان دادن دلسوزیهای بیشتربه بهانه حفظ اصول واصولگرایی و درنهایت درکوزه کردنش به بهانه حفظ آن از آسیبها، همه وهمه راه را برای فعالان تاریک و تار نموده است.
انتقادعمده
درحالیکه انتظار می رفت جریان انتخابات فرصت بزرگی برای طرح بیشتر یکی از درخواستهای مشخص کمپین تحت عنوان تغییر تلقی موجود ازواژه « رجل سیاسی » باشد ، این فرصت ، خواب کمپین را برنیاشفت و از آن برای بدست گرفتن ابتکار عمل با توجه به پتانسیلی که داشت ، هرگزاستفاده نکرد. این « خواب عمل » نتیجه اشکالات بسیاریست درهمان ساختار ی که دوستان پیوسته انکارش می کنند و هوشیاری خودرابرای اثبات « بی ساختاری » جریانی گذاشته اند که دربزنگاههایی چون انتخابات ، صف بندی دربرابر دشمن مشترک (قوانین تبعیض آمیز )را تبدیل به صف بندی دربرابر دوستان(وسایر فعالان ) می کنند و به تقلیل عملکرد دیگران در ابعاد توبیخ وتحریم حرکتهایشان می پردازند.
دراینجا عین نوشته خانم اردلان را می آورم تا دو نکته را مطرح سازم : اول کمپین بخواب رفته درصف آرایی های درونی و ساختار پراشکالی که جریاناتی درآن، مجال نقدش را نمی دهند . دوم کم کاری « ما»یی که خانم اردلان از آن نام می برد. مایی که گستردگی اش هم شامل ایشان وهم شامل بنده و هر عضوی که خبردارد از یکی از موارد خواهان تغییر کمپین ، یکی هم تغییرتعریف موجود از« واژه رجل سیاسی » ست.
« … اگر ابتدا به اولویت بندی و مرحله بندی کمپین در فازهای جمع آوری امضا و سپس ارائه طرح و لایحه به مجلس و … قائل بودیم در روند کار فهمیده ایم که اولویت بندی فقط آنگاه هدف می شود که مسیر ما خطی و ایستا و به ویژه از بالا به پایین و غیرمشارکتی باشد نه در حرکتی افقی و پویا و سیال که کمیت کنش گران و چگونگی کار آنها روز به روز امکان تغییر دارند.»
انحصاراندیشه ، انحصار عمل
خانم اردلان در مقاله اش می گوید : « … می بینیم که برخی از فعالان کمپین در اصفهان خود را زیر عنوان «گروه تغییر برای برابری دراصفهان » نام گذاری می کنند تا زیر نام گروه، هم عضو همگرایی شوندو هم برای بازداشتی های کمپین در روزکارگر بیانیه صادر کنند.» حرف ایشان پیرو تکرار مکرر ایده حصارگروهها درکمپین است . اولا ما مدتهاست زیر این عنوان از سوی بخشی ازدوستان مرکزنادیده گرفته شدیم ، وقتی عده مشخصی(نمی گویم جریان مشخصی) به مثابه کل کمپین تعین کننده ارادت دیگران ( گروهها )به کمپین شدند ، وقتی شهرها یک جریان فرعی محسوب شدندو تنها وقتی به حساب آمدند که به عنوان یک جریان خاطی( زیر نام گروه تغییر برای برابری اصفهان خودرا نام گذاری کرده و به همگرایی بپیوندند) بله ، تنها اینجا دیده شدیم ، زیر نام گروه تغییر برا ی برابر ی دراصفهان رفتن مارا دیده اند، وقتی دیدگاه ما، «هرکه با ما نیست برماست» باشد . متاسفانه مدتهاست که ما دراصفهان بااین انحصار طلبی این عده روبروبوده ایم .
دوما باید این پرسش را مطرح کرد که آیا ما قادریم برای دیگران ولو اینکه کمپینی باشند یا نباشند تعیین کنیم که زیر چه عنوانی، چه بکنند ؟؟ ویا اصلا بگوئیم چرا زیر این عنوان رفته اند ؟ و سپس خودمان برایش نیت تعیین کنیم که چون میخواسته اند به همگرایی بپیوندند زیر این عنوان رفته اند . حال آنکه زیر نام گروه فعالان کمپین بودن هم جرم است ، من واقعا نمی دانم ، پس راه آسیب نرساندن به کمپین مورد نظر ایشان چیست . چرا متولیانه نمی پرسند اصلا چرا به همگرایی پیوستید ، چنانکه با این نوع طرح موضوع همین را هم گفته اند : «برخی از فعالان کمپین در اصفهان خود را زیر عنوان «گروه تغییر برای برابری دراصفهان » نام گذاری می کنند تا زیر نام گروه، عضو همگرایی شوند». چنانکه گفتم ، ایشان می بایست انتقاداتشان را از همگرایی می گفتند تا حداقل جایگاه ویژه شان کمتر از سوی دیگران زیر سوال می رفت.
ازسویی ایشان صدور بیانیه را نیز درانحصار بخش خاصی میدانند(انحصار عمل) . سانترالیسم به مد د انحصار طلبی پنهان شده ، با همه توان بر تصرفاتش چنگ می اندازدو خود را آشکار میکند . فراروی خانم اردلان درتعین تکلیف برای چگونگی بیانیه ( آوردن نام تنظیم کنندگان درزیر بیاینه یا نیاوردنش ) به بهانه اینکه تاکنون آنجوری بوده و حالا آنجورنیست، درتضاد آشکاری با حرفهای ایشان است که اصرار دارند کمپین متولی ندارد. چگونه می توان برای تنظیم بیانیه ساختار تعین کرد ؟ و تایید شماهارا خواست اساسا چه فرقیست میان « عده ای کمپینی » با عده ای دیگر با نام گروه تغییر برای برابری اصفهان یا بی نام آن ؟ و مگر این شکافی که ایشان به جد برای کندنش میان فعالان کمر همت بسته اند پیرو حفظ کدام اصل کمپین است که متولیان محترم برایش تلاش می کنند ؟ ؟
کمپین همسو با ائتلاف
اعتقاد گروههای فعال در شهرها و کشورهایی که به ائتلاف زنان پیوسته اند
اگر ماهیت کمپین فارغ از روش مشخص آن به عنوان یک «کمپین» (یعنی جمع آوری امضا به روش چهره به چهره) تغییر قوانین تبعیض آمیز بوده است ، هر حرکتی دراین راستاقابل ارج وپیگیریست . اساسا جاذبه این کمپین درمیان مردم و فعالانش، دروهله اول برابرخواهی و حرکت بسوی تغییر قوانین تبعیض آمیز بوده است (همانطور که خانم اردلان نیزگفته اند) از دید ما (فعالان تغییر برای برابری دراصفهان ) بعنوان گروهی که حاملان کمپین دراصفهانیم، کمپین یک جریان است و فاقد هویت حزبی . جریانی که قادر است افراد را به نیت پیشبرد هدف (تغییر قوانین تبعیض آمیز) ، با خود همراه سازد، بی آنکه برایشان تعیین تکلیف کند . همه تکلیفی که کمپین برای همراهان خود تعین می کند رای دادن به تغییر قواینن تبعیض آمیز از طریق امضای بیانیه ای باهمین مضمون است . در جای جای هویت کمپین، این هدف ارجمند، یعنی تغییر قوانین تبعیض آمیزمنجر به پیوستن افراد به آن می شودو اقبال کمپین درمیان همه نیز همین هدفش بوده است .
ازنظر ما به عنوان حاملان کمپین نیل به هدف ، با توسل به خرد جمعی، ائتلاف گروههای مختلف زنان، استفاده از فرصت و گامی مثبت درجهت رسیدن به اهدافمان که همانا تغییر قوانین تبعیض آمیز است می باشد و نه تنها نافی و تضعیف کننده کمپین نیست ، به نوعی بیان همان درخواستهاست با شیوه هایی دیگرو نه تنها درمقابل آن نیست همسو باآن نیز هست(از نظر ما ) . نمی توان میان جنبشها ی همسو دیوار کشید خطوط جدا کننده هریک کاملا ازدید فعالین مشخص است . درحالیکه کمپین خودش گویای پویایی ، مدت داربودن وشیوه خاص خود هست همگرایی زنان نیز تعریف خاص خودرا از عمل و زمان انجام ، بسیار روشن بیان کرده. درجریان انتخابات کمپین به جریان خود ادامه میدهد چنانکه همگرایی نیزاز نظر پدیدآورندگانش شکار فرصت است برای درخواستهایی که نمی توان برایشان به بهانه تفاوت درشیوه ها خط کشی کرد.
+ There are no comments
Add yours