کانون زنان ایرانی: این روزها در بسیاری از محافل و سازمان های مدنی و احزاب سیاسی، سخن از «فرصت انتخاباتی» است، طیف های گوناگونی از مدافعان حقوق برابر در ایران با تشکیل ائتلافی بزرگ با عنوان «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» نیز اساس همت و عمل خود را بر مبنای بهره گرفتن از این «فرصت» بنا نهاده است. اما می دانیم که بخش قابل ملاحظه ای از آنچه به نام «فرصت» یا «تهدید» در فضای انتخاباتی خوانده می شود، به میزان توانمندی و ظرفیت نیروهای اجتماعی عمل کننده در جامعه، بستگی تام دارد. مثلا وقتی از «فرصت انتخاباتی» سخن به میان می آید، این بحث لزوماَ ناظر به میزان و درجه ی «باز یا بسته بودن فضای سیاسی» نیست، بلکه بحث بر سر «موقعیت خاصی» است که همه ارکان جامعه برای مدت کوتاهی در آن قرار می گیرد. در واقع حتا اگر «انتخابات» را «انتصابات» بدانیم، حتا اگر تشدید «سرکوب های امنیتی» را در چنین دوران هایی شاهد باشیم، و بالاخره حتا اگر زمین بازی را به تمامی در اختیار حریف نیرومندمان فرض کنیم باز هم نمی توانیم چشم مان را بر موقعیتی ببندیم که در آن، به واسطه «انتخابات»، جامعه شاهد بسیج نیروها و صف آرایی هایی است که مجموعه قشرهای مختلف آن را متاثر می سازد.
برگزاری «انتخابات» در همه دوره ها، فضاهای نسبتاَ بازی را در جامعه ما ایجاد کرده است. اما به تجربه می دانیم که حد و مرزهایش مانند بقیه فرصت های سیاسی و اجتماعی که به ندرت در جامعه ما بوجود می آید، در چهارجوب های تنگ محصور است و عمدتاَ توسط حاکمیت تعیین می شود. اما در این میان مانند همه دوره های تاریخی، نیروهای عمل کننده و کنشگرانِ «پا به رکاب» در جامعه می توانند این حد و مرزها را تاحدودی جابه جا سازند. این جابه جاییِ حد و مرزها، صرفا با «پشتیبانی» از جناح سیاسی خاصی یا کاندیدای معینی، انجام نمی شود بلکه منظورم «ساختن فضا» هایی جدید و مستقل ـ اگر چه محدود ـ در دل فضای عمومیِ برساخته شده توسط حاکمیت، است. در کشور ما ایران، طول مدت زمان انتخابات متاسفانه بسیار کوتاه است. این امر هم دلیل روشنی دارد زیرا هرچقدر این دوره ها کوتاه تر باشد، «فضاهایی» که با توجه به این موقعیت در جامعه ایجاد می شود، کوتاه تر خواهد بود، در نتیجه، امکان عمل کنشگران جامعه کاهش می یابد و خب این مطلوب دولت های غیردموکراتیک است. با تمام محدودیت ها ولی شهروندان ایرانی در این فرصت اندک (از نامزد شدن کاندیداها تا برگزاری رای گیری)، فارغ از تصمیم شان در مورد تحریم یا شرکت در انتخابات، فرصتی حداقلی برای گسترش فعالیت های مدنی شان، در فضاهای ساخته شده انتخاباتی پیدا می کنند.
با این همه، به نظر می رسد که می توان از همین فرصت بسیار کوتاهِ تبلیغات انتخاباتی، با خلاقیت و در جهت «ایجاد تغییراتی» هرچند کوچک به خوبی استفاده کرد. اما قدم اول، شناسایی و رصد کردن این «فرصت» هاست تا ببینیم اساسا چه فرصت هایی برای وسعت بخشیدن به فعالیت هایمان در اختیار داریم. شناسایی «فرصت ها» در هر برهه تاریخی و در هر مقطع سیاسی، مهم ترین پارامتری است که می تواند جنبش های اجتماعی را بالنده یا میرنده سازد. آن هم در کشوری همچون کشور ما که «فرصت های طلایی» به جز در مواردی معدود، وجود خارجی ندارند. در نتیجه، دائماَ با ذره بین باید فرصت ها را شناسایی و رصد کرد تا با کشف شان، بیشترین استفاده را در اختیار جنبش زنان و جامعه مدنی، قرار داد.
انتخابات: فرصتی برای «همبستگی جنبش های اجتماعی»
حضور فضاهای ساخته شده انتخاباتی، گرچه خیلی کوتاه و گذرا، اما اگر به حقانیت راه مان و ادامه آن واقعا باور داشته باشیم پس مطمئناَ می توان از همین فضای انتخابات، فرصتی ساخت برای وحدت و «همگرایی» بین جنبش های اجتماعی. همگرایی و اتحاد میان جنبش های اجتماعی نیز نیازمند وجود فرصت و امکان هایی برای «عمل مشترک» است که همه گروه های گوناگون بتوانند به اندازه ظرفیت و توانمندی شان در آن سهیم باشند. در حقیقت وجود «زمین بازی مشترک» است که می تواند همبستگی بین جنبش های اجتماعی را شکل بدهد. و «زمین بازی مشترک» نیز در ایران به سادگی به دست نمی آید و نیازمند آمادگی ما و حضور «موقعیت هایی خاص و ویژه سیاسی» است. روشن است که استفاده از فرصت ها، مستلزم «شناسایی» و «ردیابی» آنها است. همگی مان ـ حتا در زندگی خصوصی ـ تجربه کرده ایم که تلاش برای ره گیری و شناسایی فرصت های موسمی درون یک جامعه، خواهی نخواهی فرصت ها را نه فقط شناسایی بلکه حتا آنها را می آفریند.
برخی از دوستان مان در جنبش زنان به غلط تصور می کنند که تکرار و تکرار شعار «همبستگی با همه جنبش ها» (که متاسفانه حالا دیگر به یک کلیشه فروکاسته شده)، می تواند انجام وظیفه اخلاقی و مسکنی برای وجدان های مان باشد و صرفا با سر دادن چنین شعاری، «همبستگی» و عمل مشترک بین جنبش ها تحقق می یابد. درحالی که آن چه عملا می تواند سبب ساز «همبستگی» و همگرایی فعال بین نیروهای گوناگون در حوزه عمومی شود، الزامات دیگری است. به نظر می رسد پتانسیل نهفته در فضای «انتخابات» (حتا اگر دولت ها هم مایل نباشند) همواره این «امکان عمل مشترک» را برای همبستگی جنبش های اجتماعی، بسترسازی می کند. منظورم آن نیست که فقط «شرکت» در انتخابات و رای دادن به کاندیداها، این امکان را به وجود می آورد، بلکه منظورم آن است که «فضای انتخاباتی» به خودی خود، امکانی را فراهم می سازد که به طور واقعی و لمس پذیر، و فراتر از شعارهای کلیشه ای، بتوان «برنامه عمل مشترک» را یافت. حال این برنامه عمل مشترک می تواند «شرکت به نفع جناح و کاندیدایی مشخص در انتخابات» باشد، می تواند صرفا «بهره برداری از فضای انتخاباتی» برای گسترش ارتباطات مردمی باشد، یا آمیزه ای از رای دادن به همراه بهره برداری از فضا به طور همزمان باشد و یا حتا بسیج افکار عمومی برای تحریم. اما آنچه مسلم است این که «انتخابات» از آن جایی که فضا و موضوع اش «همگانی و سراسری» است پس این امکان را به هر یک از جنبش های اجتماعی موجود و هر گروه و فرد کنشگری می دهد که با توسل به «فضایی مشترک» یعنی «انتخابات»، از زاویه «منافع و مطالبات خاص خود» به یک ائتلاف و «همگرایی موقتی»، برای بهره گیری از فضاهای موجود، دست یابند.
در حقیقت، انتخابات، «زمین بازی مشترکی» فراتر از زمین اختصاصی و محدود هر یک از جنبش های اجتماعی ایجاد می کند، و بستر عینی و بسیار مغتنم برای تحقق و ترسیم «پروژه ای» عملی و مشترک بین نیروهای گوناگون خواهان تغییر درون یک جامعه را فراهم می آورد. چنین «امکان عمل مشترکی» به طور معمول و در همه شرایط، برای جنبش های اجتماعی مختلف وجود ندارد، از این رو «همبستگی های مکانیکی» و اراده گرایانه هم در بیشتر مواقع که ضرورت های عملی تحقق آن مهیا نیست، در حد «شعار» و «کلیشه» و خاله بازی های مرسوم، در جا می زند و تنها در حد «حرف» باقی می ماند.
اکنون وقت عمل است
در حال حاضر، گشودگی حداقلی در فضای سیاسی و امنیتی موجود و «پتانسیل نهفته در مراحل انتخاباتی» که موقعیتی متفاوت را در جامعه ایجاد کرده است فرصتی طلایی برای فعالان جامعه مدنی و نیروهای اجتماعی در کشور به وجود آورده که اگر هوشیارانه و با دوراندیشی نگریسته شود، به خوبی می توان از این فرصت برای ایجاد همبستگی و کار مشترک بهره گرفت. جنبش های مطالبه محور، همچون جنبش زنان و دانشجویان و حتا بخش هایی از جنبش های سندیکایی (صنفی) ایران احتمالا نزدیک ترین و آماده ترین نیروهای اجتماعی هستند که می توانند از چنین فرصتی برای همگرایی و نزدیکی حول محور «کار مشترک عملی» بهره ببرند.
اما «فرصت انتخاباتی» که از آن سخن به میان می آید، فرصتی است که می تواند سمت و سوی بازسازی روابط درونی جنبش های اجتماعی را ـ اگر خودمان بخواهیم ـ فراهم سازد. همانطور که امروز می بینیم چنین اتفاقی حداقل در بخش بزرگی از جنبش زنان و بخش هایی از جنبش دانشجویی رخ داده است. جنبش های اجتماعی به خصوص جنبش زنان و دانشجویان، پس از یک دوره تحمل شدیدترین خشونت های غیرقانونی و صدمات سنگینی که بر بدنه آنان وارد آمد، و سرانجام باعث ریزش نیرو و سرخوردگی بسیاری از اعضای شان شده است، با این همه توانسته و می توانند از این فرصت در جهت ترمیم ضایعات استفاده کنند و گروه های پراکنده شده ی جنبش خود را بار دیگر به وصلت و همکاری و همدلی دعوت کنند.
خوشبختانه جنبش زنان به این کار، تاحدودی توفیق یافته و بیش از 35 گروه و سازمان زنانه و مدافع حقوق برابر به همراه 600 تن از فعالان و اندیشه گران ایرانی، با استفاده از فرصت و فضای انتخاباتی، کنار یکدیگر و شانه به شانه هم، ائتلافی دموکراتیک و نیرومند تحت عنوان «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» را به وجود آورده اند. برای نخستین بار است که جنبش زنان ایران موفق شده که به صورت کاملا مستقل، وارد فضای انتخاباتی بشود. چنین حرکت شجاعانه و تازه ای نمی تواند و نباید کم اهمیت تلقی شود. زیرا اگر در آغاز بکار کمپین نزدیک به شش ماه تلاش شبانه روزی مان، باعث جلب توجه نیروها به آن حرکت شد، در این حرکت تازه، هنوز دو هفته نگذشته، شاهدیم که بسیاری از نیروهای اجتماعی و حتا سیاسی در داخل و بیرون از کشور، از این همگرایی زنانه استقبال کرده اند و آن را به فال نیک گرفته اند. در همین مدت بسیار اندک که از تولد «همگرایی» می گذرد خوشبختانه دهها مقاله در نقد یا اثبات این حرکت متحد و مبتکرانه، در روزنامه ها و سایت های مختلف، به چاپ رسیده است. کمیته های مختلف کاری در تهران و برخی شهرستانها با دلگرمی و امید، مشغول بکار شده اند. جزوه ها و دفترچه های مربوط به همگرایی توسط اعضای داوطلب، مدام تکثیر و بین مردم به خصوص بین دانشجویان توزیع می شود، کارگاه های آموزشی در حال شکل گیری است، بولتن خبری همگرایی که به صورت هفتگی منتشر می شود نخستین شماره خود را آماده چاپ کرده است، ارتباط تازه جنبش زنان با جنبش دانشجویی در حال بازسازی و پیشرفت است، و…. آری، جنبش زنان ایران جان تازه ای گرفته است.
جنبش دانشجویی هم خوشبختانه به چنین ابتکاری دست زده و با عزم و همتی کم سابقه، در حال شکل دادن به ائتلاف های متعدد، بسیار گسترده ـ و مستقل ـ به منظور ایجاد وحدت، و جذب نیروهای تازه نفس و بازسازی نیروهای ازپای افتاده خود، با هدف «تغییر» در وضعیت موجود جامعه، است.
انتخابات: فرصتی ناب برای «نهادسازی»
یکی دیگر از برخوردهای دوراندیش و خردمندانه که فعالان مدنی می توانند در زمان انتخابات به کار گیرند، ایجاد ارتباط گسترده تر با مردم برای شکل دهی نهادهای مدنی در تهران و شهرستان هاست. این رفتار هوشیارانه البته که تمامی نیروها (اعم از سیاسی، مدنی و صنفی) را شامل می شود، اما پرسش این جاست که چگونه و با چه شیوه ای می توان از این فرصت در جهت ایجاد نهادهای مردمی، بهره گرفت؟ پاسخ به این پرسش، در واقع جستجوگری برای یافتن «مسیرهای تازه» است، یعنی فعالیتی بسیار بغرنج و چند لایه است در نتیجه مستلزم توافق و همفکری طیف های وسیع فعالان یک جنبش است یعنی از پرتو تجربه و خرد جمعی همه فعالان، مسیرهای تازه ی حرکت، کشف و مشخص خواهد شد. با این حال، هر یک از ما، به سهم اندک خود می توانیم با رجوع به اندوخته های تجربی مان، لااقل پیشنهادمان را ارائه نماییم و سپس حتا به طور انفرادی، چارقد همت را برای تحقق عملی آن، به کمر ببندیم.
هم اکنون ستادهای نامزدهای ریاست جمهوری در تهران و شهرستان ها بسیار فعال شده اند. نیروهای کنشگر و پرجنب و جوش این نهادها (بدنه این ستادها) نیز غالبا جوانان تحول خواه هستند. نکته حائز اهمیت در این میان، در واقع «وجود فضایی بسیار متفاوت» است که فقط و فقط در دوره های انتخاباتی به وجود می آید و آن این که بخش هایی از جامعه، برای مشارکت در سرنوشت سیاسی کشور، عملا فعال می شوند و جالب این که «مکان هایی معین» تحت عنوان ستادهای انتخاباتی، (که از نظر دستگاه های امنیتی «پذیرفته شده» هم هستند) در محله های مختلف تهران و شهرستان ها، حضور فیزیکی این جوانان را در خود جای داده اند.
بسیار خوب، معنی این حضور فیزیکی در مکان های پذیرفته شده، آن است که ما ناگهان با فضا و نیروهای جوان (دختر و پسر) به طور سازماندهی شده و یک جا، روبرو می شویم و به راحتی می توانیم با آنان تماس برقرار کنیم و گفتگو و تعامل داشته باشیم. فعالان مدنی درحالی به این مکان ها و خیل پرشمار جوانان دسترسی دارند که تا پیش از آن، بر اثر جو سیاسی حاکم، هرگز نمی توانستند حتا با یک دهم آن ها نیز ارتباط برقرار کنند. درحالی که وقتی «مردم» سازماندهی شده باشند این امکان برای فعالان و کنشگران جامعه مدنی فراهم می آید که از حضور چنین جمعیت های پر تحرکی برای «آگاهی رسانی» در حوزه مطالبات خود بهره ببرند و این یعنی اگر ما در این سال ها «یک نفر، یک نفر» کار آگاه گرایانه انجام می دادیم امروز می توانیم به یمن وجود ستادهای مختلف انتخاباتی، افراد را گروهی بیابیم. پس یک فرصت طلایی برای گسترش ارتباطات مردمی، اکنون در اختیار فعالان مدنی ـ به خصوص در اختیار کنشگران جنبش زنان ـ قرار گرفته است. واقعا حیف است که این فرصت را از دست بدهیم.
«فرصت طلایی» به همه نیروهای اجتماعی تعلق دارد
این فرصت استثنایی نه فقط در اختیار ما فعالان جنبش زنان یا دانشجویی است، بلکه بیشتر از ما، در اختیار احزاب سیاسی ـ که بنا دارند در وضعیت موجود تغییر به وجود بیاورند ـ قرار دارد. نیروهای سیاسی اصلاح طلب (با هر گرایش عقیدتی که دارند) نیز می توانند از این فرصت ناب برای گسترش نهادهای مردمی (و در نتیجه، تقویت و تثبیت جامعه مدنی) بهره ببرند. آنان به جای این که نیروهای جذب شده به ستادهای انتخاباتی را به عنوان « نیروهای عمل کننده و احیانا سیاهی لشگر در انتخابات» در نظر بگیرند می توانند برای «سازماندهی و نهادمند کردن چنین نیروهایی» (برای فردای بعد از انتخابات) واقعا برنامه ریزی کنند بدون آن که لزوما بخواهند آنان را زیر هژمونی و «چتر خود» نگه دارند.
احزاب سیاسی حتا بهتر از ما جنبش زنانی ها می توانند جوانان جذب شده به ستادهای انتخاباتی را در جمع ها و نهادهای کوچک متشکل سازند و پس از پایان دوره انتخابات، در جهت تقویت هرچه بیشتر این نهادهای کوچک مردمی، صادقانه تلاش ورزند حتا اگر این جوانان، مایل نباشند به حزب آنان بپیوندند. نیروهای سیاسی اصلاح طلب (اعم از ملی مذهبی ها، و احزابی همچون اعتماد ملی، جبهه مشارکت، نهضت آزادی، جبهه ملی، و….) نیز به مانند جنبش زنان و دانشجویان، سخت به این نهادهای مردمی، محتاج هستند، زیرا اگر نیروهای مدافع تغییر، بتوانند در انتخابات پیروز و نهاد ریاست جمهوری را از آن خود سازند، اتفاقا به حضور و فعالیت متشکل این نهادهای مردمی محتاج ترند چرا که در اختیار گرفتن کرسی ریاست جمهوری در وضعیتی که نیروهای نظامی بر همه ارکان اقتصادی ، سیاسی ، اداری، آموزشی و اجتماعیِ مملکت تسلط پیدا کرده اند، شاید تنها نقطه امید برای پیشبرد سیاست های اقتصادی و اداره کردن مملکت به صورت غیرنظامی، از قضا در اختیار داشتن همین پشتوانه نهادهای مردمی است.
اگر آقای احمدی نژاد و یاران ایشان، با سازماندهی متمرکز بخشی از جامعه حول «بسیج» و به اتکای تشکیلات منسجم خود، سیاست های خود را پیش می برند، نیروهای اصلاح طلب «خواهان تغییر» نیز باید بپذیرند که تنها با سازماندهی نیروهای مردمی و تشکیل «نهادهایی به نفع تغییر» (حتا در صورت پیروزی در انتخابات)، می توانند امیدوار باشند که طی چهار سال آینده، «خود را سرپا نگه خواهند داشت». می خواهم بگویم که نیروهای مدرن در کشور ما، اعم از جنبش های اجتماعی یا نیروهای سیاسی، برای دفاع از مطالبات خود (فارغ از هر گرایش عقیدتی و سیاسی که داشته باشند)، راهی جز این ندارند که خودشان را «سازماندهی» کنند.
امروز نیروهای مدافع نظم موجود، به زعامت نظامیان، و با توجه به تجربه نظم و «دیسیپلین» حاکم بر نظامی گری، به خوبی موفق شده اند که «سازماندهی های ساده اما منظم و منعطف» را در میان بخش هایی از جامعه (مخاطبان خود) ایجاد و مستقر سازند و به این طریق، مطالبات و سیاست های خود را به کرسی بنشانند و نمایندگان خود را در قوای اجرایی، قضایی، مقننه و… به پشتوانه ی «سازماندهی مردمی مخاطبان خود» سرپا نگه دارند. اما متاسفانه نیروهای مدرن و خواهان تغییر در جامعه ما از پراکندگی و تشتت و نفاق، رنج بسیار می برند و امکان سازماندهی و متشکل کردن خود را هر روز بیش از گذشته از دست می دهند اما شاید فرصت های انتخاباتی، تنها فرصت های باقی مانده در این اوضاع برای نیروهای مدرن و خواهان تغییر باشد تا بتوانند لااقل بخشی از نیروهای خود را به شکل و شیوه ای مدرن و کم هزینه، سازمان دهند.
پایان سخن
با توجه به این شرایط گذار، احتمالا دو راه پیش پای مان قرار گرفته است: یا رنج برقراری ارتباط با اقشار و طبقات مختلف مردمی را در این فرصت کوتاه برخود هموار نخواهیم کرد و به قول معروف عطایش را به لقایش می بخشیم و از مقابل ستادهای انتخاباتی، با بی تفاوتی عبور می کنیم. انگار که نه انگار. یا مسیر دوم را برمی گزینیم و این فرصت کوتاه و فرّار و نسبی را به قول معروف دو دستی می چسبیم، با امید و انگیزه (و دیدن فردا) به منظور: وسعت بخشیدن به مطالبات مان، تحکیم ارتباط با قشرهای گوناگون جامعه، بازسازی روابط درونی جنبش زنان، سازماندهی نیروهای مدرن اجتماعی، و ایجاد همبستگی وسیع تر میان فعالان مدنی و برابری خواه. چنین عزم و انرژی و همتی اگر هنوز در وجودمان باقی مانده باشد آنگاه مطمئن باشیم که نه فقط دست و دل مان بار دیگر گرم خواهد شد بلکه جنبش زنان کشورمان را هرچه بیشتر تقویت و به روز ، خواهیم کرد و به احتمال زیاد، نیروهای ریزش کرده را نیز بار دیگر به جنبش خودشان رهنمون خواهیم شد
+ There are no comments
Add yours