سایت البرز: ین روزها به اذعان بسیاری از تحلیلگران مسائل ایران، روزهای حساس از پرده برون افتادن تضادهای درونی نظام سیاسی سی سالهی ایران پس از انقلاب اسلامی 1357 است. در فضای نفسگیر رویدادها و اخبار در یکی دو هفتهی گذشته که لزوم تغییرات مداوم استراتژیهای کنش جمعی را اجتنابناپذیر میسازد، جا برای تحلیلهای عمیقتر دربارهی ردیابی تغییرات ساختاری جامعه و فرهنگ ایران امروز تنگتر شده است. تحلیلهای در دسترس عمدتاً تمرکز خود را بر شناسایی دوگانگیها و تضادهای سیاسی درونی نظام سیاسی ایران گذاشتهاند و البته نمونههای محدودی هم از تحلیل طبقاتی گروههای متخاصم در حوادث اخیر به چشم میخورد. قصد من در این مقاله، ردگیری تحولات سریع فرهنگ عمومی از طریق طرح مقولات و زوایایی از ایدئولوژی، فرهنگ، فضای عمومی، فضای شهری و گروههای اجتماعی فعال درکنش جمعی است.
ایدئولوژی حاکم نظام سیاسی در ایران در سی سال گذشته بهشدت و با قدرت تمام تزریقکننده و مروج دوگانگیهای مختلف در عرصهی فرهنگ عمومی جامعهی معاصر ایرانی بوده است. بر اساس آموزههای سنتی- ایدئولوژیکی اسلامی، “گناه” که خطاهای فردی در تعریف و استانداردهای مذهبی است، بسته به آن که در خفا صورت گیرد یا به صورت آشکار، دارای مسئولیت متفاوتی برای فرد خاطی است. درواقع، به نوعی بار مسئولیت فردی گناه بسته به در معرض بودن یا در معرض نبودن آن تخفیف یا تشدید مییابد. در متون اسلامی، علاوه بر تعیین حدود”گناه” از غیرآن، به مفهوم “تظاهر به گناه” نیز مکرر برمیخوریم که درواقع به جنبهی عمومی بودن گناه اشاره و تأکید دارد.
مستند به چنین آموزههای ایدئولوژیک، درطی سی سال گذشته دستگاه قضایی در ایران مجازاتهای سنگینی را برای اتهامی که” اشاعهی فحشا و منکر” خوانده میشود، تعیین کرده است. در همهی احکام محکومیت نویسندگان و روزنامهنگارانی که در طول این سالها محکوم شدهاند به چیزی به عنوان “تشویش اذهان عمومی” یا عباراتی شبیه به این که بر جنبهی عمومی بودن جرم صورت گرفته اشاره میشود که نشانهای است از حساسیت و نگرانی نظام اسلامی حاکم در قبال گسترش و اشاعه اندیشه های کنترلناشده. همه به خوبی به یاد داریم که استدلال اصلی در باب محکومیت برخی از روشنفکران دگراندیش مانند عبدالکریم سروش یا هاشم آغاجری، نه کاملاً درستی حرفها و نظریات آنان که ” عمومی کردن” نظریات در قالب سخنرانی و طرح بحث در مجامع عمومی بود.
بدین ترتیب، دستگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در باب عمومی نشدن آنچه که مغایر با استانداردها و معیارهای رفتار و گفتار اجتماعی بوده است، به شدت از خود حساسیت نشان داده و با استدلال “جلوگیری از انواع انحرافات جوانان از جمله انحراف فکری” سعی کرده است گفتمانها و رفتارهای خارج از استانداردهای خود را از حوزهی عمومی جامعه پاک کرده یا حداقل به عقب براند.
حساسیت گفتمان ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در باب عمومی شدن یا عمومی نشدن رفتارها و گفتارهای بدیل خواه ناخواه به دوگانگیهای بسیاری در عرصهی فرهنگ عمومی جامعه منجر شد و برخلاف ذهنیت وحدتبخش انقلابی که در پی “وحدت امت اسلامی-انقلابی” بود و گفتمان رسمی خود را وارث و مسئول حفظ آن میدانست، باعث شد که به لحاظ فرهنگی و اجتماعی تقسیمات و شکافهایی در عرصهی عمومی و حیات اجتماعی ایرانیان رخ دهد. در ادامه سعی میکنم برخی از این شکافها را نشان دهم و پرشدن یا تغییر جهت سریع آنها را در حوادث اخیر سیاسی ایران ردیابی کنم.
تعمیق شکاف حوزهی عمومی/خصوصی
اولین و ملموسترین صورت شکاف در تقسیم فضا به چشم میخورد. تقسیم فضا به عمومی و خصوصی گرچه در گفتمان مدرن امری پذیرفتنی است اما آنچه را در ایران اتفاق افتاد میتوان چیزی بیش از تقسیمی ساده بلکه شکافی عمیق بین این دو حوزه و فضا تلقی کرد. به نظر من یکی از عمیقترین شکافها درجامعهی ایرانی شکاف بین فضای عمومی و خصوصی است که من به طور سمبلیک آن را شکاف خانه/ خیابان مینامم و به وضوح حیات روابط اجتماعی ایرانیان را در سی سال اخیر تحت تأثیر قرار داده است. مبنای نظری ایجاد برنامهریزیشدهی چنین شکافی در روابط اجتماعی معاصر ایرانیان از سوی نظام حاکم همان نگرانی از علنی شدن و عمومی شدن رفتارهایی است که به زعم سیاستگذاران فرهنگی، گناه محسوب شده و مصلحت عموم ایجاب میکند که در خفا و به صورت پنهانی باقی بماند.
در سه دههی گذشته ایرانیان به طور عموم و به طور خاص نسل جوان پس از انقلاب، بر اساس شکاف ایدئولوژیک خانه/خیابان جامعهپذیری دوگانهای را تجربه کردهاند. نظام آموزشی رفتارهایی را ممنوع میشمرد که همان رفتارها در میان خانوادههای طبقهی متوسط شهری و در رفتارهای روزمره در فضاهای خصوصی خانوادگی مجاز تلقی میگردید. در مدارس با انواع روشهای اجباری یا تشویقی کودکان وادار به انجام فرائض دینی و حفظ “شئونات اسلامی” در محیط مدرسه و خیابان به صورت دقیق و سخت میشدند در حالی که آنان در خانه اجازه داشتند تا در انجام همان فرائض اهمال بورزند یا آنها را ترک کنند. بدیهی است که تأکید آموزشهای مذهبی در مدارس بیشتر بر آموزشهای مناسکی استوار بود که همشکلی در فضاهای عمومی را در نسل آینده ترویج مینمود تا تمرکز بر اصول عمیق و ریشهایتر اخلاق مذهبی و چهبسا که ارزشهای اخلاق مذهبی عام به نفع آن آموزشهای مذهبی یکسانساز از اهمیت اصیل خود بازماند.
علاوه بر روند جامعهپذیری که شکاف بین خیابان و خانه را رسمیت داده و عمیق میساخت، این شکاف تحت تأثیر محدودیتهای شدید در فضاهای عمومی روزبهروز عمیقتر میشد تا جایی که به تدریج و در پی پرهزینه شدن رفتارهای معنادار اجتماعی در این عرصه، فضای عمومی از کنش معنادار اجتماعی تخلیه گردید و عملا رفتارها و گفتارهای بدیل به فضای خصوصی عقبنشینی کرد.
شکاف جنسیتی در روابط اجتماعی
شکاف دیگر در حیات سی سال گذش تهی ایرانیان، شکاف جنسیتی در روابط زنان و مردان بوده است که میتوان از آن به عنوان شکاف زنانه/مردانه یاد کرد. شکاف در روابط زن و مرد و دوگانگی ایدئولوژیکی و سیاستی از سوی نظام رسمی حاکم در این باره به همراه شکاف خانه/خیابان بخش مهمی از روابط اجتماعی در ایران پس از انقلاب را رقم میزند. سیاست تقسیم فضاهای عمومی به مردانه و زنانه که لزوم اختلاط بین دو جنس را در جامعه انکار میکرد و بسته به میزان وابستگی ساختار دولت به ایدئولوژی سنتی در دورههای مختلف تشدید گردید به طوری که به فضاهای گذران اوقات فراغت از جمله به پارکها نیز سرایت نموده و آنها را دچار جداسازیهای جنسیتی کرد، به همراه برخی سیاستهای تثبیتشده در همهی دولتهای پس از انقلاب (صرفنظر از گرایش سیاسی آنها) مانند جلوگیری از اختلاط جنسیتی در حمل و نقل عمومی، سالنهای اجتماعات و نیز بهویژه سیاست حجاب اجباری در همهی فضاهای عمومی برای زنان و… باعث گردید اختلاط جنسیتی امن و آزاد بدون نگرانی از محدودیتهای دولتی به نشستها و مهمانیهای خصوصی خانوادگی عقبنشینی کند. زنها در فضاهای خانوادگی اجازه داشتند حجاب از سر برگیرند درحالی که فضای عمومی در این باره قوانین سختگیرانهای داشت. گرچه شکاف زنانه/مردانه به ویژه از سوی نسل جوان ایران پذیرفته و مراعات نشد و دختران و پسران جوان در روابط خود چنین مرزبندیهایی را از اعتبار انداختند اما هیچگاه این اختلاط به طور رسمی و علنی پذیرفته نشد و هرازچندگاهی با محدودیتها و دخالتهای نیروهای مجری سیاستهای فرهنگی رسمی با مشکل مواجه میشده است.
فقدان امکان روابط اجتماعی بین دو جنس در فضای عمومی، خود عامل مهمی در تعمیق شکاف خانه/خیابان شد. بدین ترتیب کنترل شدید روابط بینفردی و کنشهای جمعی باعث شد خیابان به نفع خانه عقبنشینی کند. در چنین شرایطی، فضای عمومی “خیابان” تخلیه شد و بار رخدادها، روابط، سازماندهیها و… را به دلیل فشار ایئولوژیک دولت، “خانه” به دوش گرفت.
در چهار سال گذشته با تسلط گفتمان سنتی ، انحصارطلبانه و اقتدارگرایانهی ایدئولوژیک در عرصهی سیاست رسمی ایران، بسیاری از نیروهای فعال اجتماعی از عرصهی عمومی به عقب رانده شدند و به اصطلاح”خانهنشین” شدند. تحت تاثیر تصفیهی نیروی انسانی دگراندیش در دانشگاهها، ادارات، مراکز آموزشی و پژوهشی و محدودشدن فضای گفتمان رسمی جامعه به سلیقه و گرایش خاص، بخش عظیمی از افراد فعال در گفتمانهای فکری فرهنگی، محل کار و فعالیت خود را به خانه تغییر دادند و سعی کردند ارتباطات خود را با کمک فضاهای اینترنتی- که علیرغم محدودیتها همچنان روزنهی مهم ارتباط فکری و فرهنگی بود- گسترش دهند. این تغییر جهت استفاده از وسایل ارتباطی، بهخصوص با بسته شدن روزنامههای اصلاحطلب تشدید گردید که در دورهی هشت سالهی دولت اصلاحطلبان از وظیفهی اطلاعرسانی خود فراتر رفته و به منبعی برای تبادل بحثها، نظرات و تحلیلهای عمیقتر فکری و حتی در مواردی، فلسفی جامعه تبدیل شده بودند، و بسته شدن آنها هر چه بیشتر به تشکیل فضای عمومی بینالاذهانی در جامعه آسیب میزد. اکنون در دولت احمدینژاد با تعطیلی گام به گام روزنامهها، دیگر از بحثهای چهره به چهره مربوط به تازهترین تحلیلها و اخبار در پای دکهی روزنامهفروشیها خبری نبود. دکههای روزنامهفروشی دیگر افراد را در کنار یکدیگر یا جمع نمیکرد یا برای مدتی طولانی متوقف نمیساخت.
کافیشاپها که محل تجمع نسل جوان و تحصیلکرده مربوط به طبقات متوسط و بالای شهری بود و نیز قهوهخانهها که طبقات پایین جامعه را برای بحث و تبادل نظرهای مداوم به خود فرا میخواندند، دچار محدودیتها و کنترلهای دائمی گردید. این فضاها به دلیل فشارها و محدودیتهایی مثل ممنوعیت قلیان که قبل از آن که دستور مؤثر و قابل اجرایی باشد، وجود کنترل شدید را بر فضای عمومی القا میکرد، به شدت غیرسیاسی شد. برخی از ابداعات شهروندان و بعضی از اصناف در ایجاد فضاهای نوین گفتگو در شهر مانند کتابفروشانی که سعی کردند فروش کتاب را با ایجاد کافیشاپ تلفیق کرده و از این طریق فضای گفتگوی فرهنگی را در بین نسل جوان ایجادکنند به طور رسمی مجبور به محدودیت عملکردی در فضاهای شغلی خود شدند.
ارتباطات جامعهی مدنی در دورهی تسلط گفتمان اقتدارگرایانه دولت احمدینژاد از این آسیبها به دور نبود. تقریبا بخش مهمی از انرژی گروههای فعال در حوزهی مدنی از جمله احزاب سیاسی وسازمانهای غیردولتی در این دوره صرف رایزنی و امکانسنجی برای یافتن فضایی برای برگزاری جلسات نیمهعمومی یا عمومی مراسم و بزرگداشتها و یا هماهنگیهای درونسازمانی میشد. اغلب این جلسات و نشستها به دلیل محدودیت فضایی امکان برگزاری نیافت. برگزار نشدن و محدودشدن گردهمایی روز جهانی زن در سال 1387 به گردهماییهای کوچک علاوه بر ممانعتهای دولتی، به دلیل فقدان فضای کافی در دسترس برای گروههای برگزارکننده بود.
محو و تغییر جهت شکافهای فرهنگی
طبقهی جوان تحصیلکردهی متوسط شهری – که در سالهای پس از انقلاب به مدد گسترش آموزش عالی و نیز گسترش ارتباطات وسایل ارتباطی جدید رشد کرد- که به دلیل مناسبات فکری و فرهنگی رو به رشد خود تشنه و نیازمند ارتباط بیشتر، شناخت، تبادل اطلاعات و به مشارکت گذاشتن اطلاعات و دریافتهای خود و در نهایت کنش معنادار اجتماعی بود، محدودیتهای فضایی زیادی را در این سالها تجربه کرده است. گفتمان انتخابات ریاست جمهوری 88 از ابتدا چه در تبلیغات کاندیداها و چه در دامن زدن به مباحث عرصهی عمومی از طریق روشهای کمسابقهای در ادبیات سیاسی ایران مانند مناظرههای تلویزیونی و نیز سیاستهای رسانهای اتخاذشده پس از اعلام نتایج انتخابات که سعی در حفظ ظاهر عرصهی عمومی از طریق تصاویر گزینشی داشت و نیز آشکارا در پی انکار التهاب عمومی در جامعه بود، باعث گردید تا شهروندان دستکم در شهرهای بزرگ که به آسانی به تصاویر مخدوش و وارونهی سیاست رسمی از واقعیت اعتماد نمیکردند، اکنون خیابان را به عنوان عرصهی اطلاعات، کنش اجتماعی و ارتباطی و حتی در مواردی تخفیف تنشهای ذهنی و روانی خود برگزینند.
به نظر میرسد از زمان مبارزات انتخاباتی و به خصوص در روزهای نزدیک به برگزاری انتخابات تاکنون، سیاست و مدیریت فرهنگی فضا کاملاً از دست سیاستگذاران اقتدارگرا خارج شده است. مشاهدات شخصی من در چند هفتهی گذشته نشان میدهد که جوانان در تبلیغ کاندیدای مورد نظر خود، به قواعد ایدئولوژیکی- فرهنگی در زمینه حضور و رفتار در فضای عمومی کاملا بیاعتنا بودند. این بیاعتنایی نه فقط مخصوص کسانی بود که از کاندیدای اصلاحطلب حمایت میکردند بلکه طرفداران کاندیداهای محافظهکاران نیز بدون رعایت قواعد رسمی رفتار میکردند. جداسازیهای معمول که سالهاست به رفتارهای اجتماعی مردم در فضاهای عمومی تحمیل شده است از جانب هیچیک از گروهها رعایت نمیشد. دختران و پسران جوان بدون جداسازی جنسیتی در ستادهای انتخاباتی در حال فعالیت بودند و در خیابانها برای کاندیدای مورد نظر خود تبلیغ میکردند. تفکیک جنسیتی فضا به عنوان اصلیترین سیاست مدیریت فرهنگی فضا در جمهوری اسلامی، نه در ستادها جریان داشت نه در خیابانها. در تجمعات و در تظاهرات هیچیک از هنجارهای جداساز جنسیتی مرسوم در تظاهرات قبلی در سه دههی گذشته، به چشم نمیخورد. در اتوبوسها در حالی که میلهای آهنین زنان و مردان را از هم جدا میکرد بیتوجه به تفکیک تحمیلشده، دختران و پسران جوان و یا حتی افراد میانسال با صدای بلند به ابراز عقیده و بحث و گفتگو با یکدیگر و ذکر دلایل انتخاب کاندیدای خود میپرداختند.
درروز پرالتهاب انتخابات نیز مردم در شرایطی که کانالهای ارتباطی معمول خود را از دست داده بودند و در شرایط بیاعتمادی به صداوسیمای رسمی برای پرسیدن و پاسخ گرفتن و در تلاش برای ابهامزدایی ذهنی خود از خانه به خیابان آمدند. مردمی که در نهایت حیرت به خیابان آمدند و بهت خود را با یکدیگر در میان گذاشتند درواقع در حالیکه اعتماد و امنیت ذهنی ازدسترفتهشان را در خیابان و با درکنارهم بودن به دست میآوردند، در واقع شکستن تدریجی سیاستهایی را تجربه میکردند که در طی سه دههی گذشته آنها را از خیابان به خانه عقب رانده بود. هستههای کوچک جداافتاده با روابط نسبتاً شخصی که تحت تاثیر فضای امنیتی در عرصهی فرهنگ و سیاست از یکدیگر دور افتاده بودند بار دیگر در خیابان یکدیگر را یافتند. به نظر من روز دوشنبه 25 خرداد 1388 از نظر درک جدیدی از قدرت جمعی جنبشهای اجتماعی مدرن در ایران روز بسیار مهمی است. در این روز اولین راهپیمایی اعتراضآمیز به صورت کاملاً مدنی – چه از نظر نحوهی شکلگیری و چه از نظر سازماندهی خودجوش و روشهای ابراز عقیدهی اعتراضی- در تهران و برخی از شهرهای بزرگ ایران شکل گرفت. در تهران این راهپیمایی در یکی از مهمترین محورهای شهری تهران یعنی محور خیابان انقلاب تا آزادی برگزار شد، از نظر کشف انرژی جمعی کشف و باورنشده در میان معترضان بسیار مهم است. صرفنظر از این که جنبش اعتراض مدنی انتخابات ریاست جمهوری 88 به کجا بینجامد سینرژی ایجادشده در آن روز خواهد توانست تا سالها جنبش مدنی ایرانیان را تغذیه نماید.
در این روز و روزهای پس از آن معترضان به هویت جمعی خود و کمیت و کیفیت آن آگاه شدند، نمادهای جمعی خود را به سرعت ایجاد کرده و نحوهی عمل جمعی و شیوهی طرح مطالبات خود را با محاسبهی سریع هزینه و فایده طراحی کردند. آنها اخلاق جدیدی از سرزندگی، همکاری، هماهنگی و همدلی را میان خود تجربه کردند که تاکنون در فضای عمومی تجربهشدهی آنان کمسابقه بود. از این پس خیابان محل شادیها، سرودهای دستهجمعی، محل تبادل اخبار و ایدهها و تحلیلها، محل تجربهی قدرت واقعی نظام سیاسی و کشف آنچه از آنها تاکنون پنهان شده بوده است، محل لمس واقعیت صرف بودجههای امنیتی دولت، محل درک تفاوت “ما” و “دیگری”هایی که در جامعه از طریق ایدئولوژی مسلط ایجاد شده است، محل همدردیها و سوگواریهای آنان شده است.
اکنون در جامعهی ایرانی مسیر فرهنگی “خیابان” به “خانه” در حال معکوس شدن است. این مسیر از خانه به خیابان تغییر جهت داده است. توضیح بیشتر آنکه، در طول سه دههی گذشته دلایل متعددی عمدتاً از نگاه مدیریت و برنامهریزی فضا برای محدودیتهای فضاهای عمومی و امکانناپذیری استفاده از فضاهای عمومی در ایران ذکر شده است. عمدهترین این دلایل محدودیتهای فیزیکی فضاهای عمومی مانند کمبود پیادهروها در فضاهای عمومی و عقبنشینی فضای قابل استفادهی پیاده به نفع بزرگراهها و فضای عبور اتومبیلها، ترافیک،آلودگی و…. بوده است. اما اتفاقات اخیر به خوبی نشان میدهد که فضاهای عمومی برای استفاده و بهرهبرداری شهروندان به عناصری ورای تدارکات و مناسبسازیهای فیزیکی نیاز دارد. ” خیابان” باید به عنوان زمینه و ظرف کنش معنادار اجتماعی از سوی شهروندان به رسمیت شناخته شود.
این روزها مردم علیرغم آلودگی صوتی و آلودگی هوا ، ترافیک، کندی عبور و مرور و نمایشهای امنیتی دولتی در شهر، “خیابان” را به عنوان کسب تصویر زنده و مستندی از واقعیت کشف کردهاند. این روزها مردم در تهران به خصوص در برخی از محورها بیشتر از همیشه پیاده راه میروند. آنها بیش از همیشه در پارکها و گذرها حضور دارند. حتی برخی از آنها، بعضی از محورهای طولانی را بارها با پای پیاده طی میکنند. بدین ترتیب، در حالی که نظام مسلط رسمی میکوشد بحرانهای سیاسی را از طریق ارعاب و نمایش قدرت در کنترل سیاسی و امنیتی رتق و فتق کند، بخش مهمی از سلطهی ایدئولوژیک خود را که عمدتاً بر بنیان جداسازیها و شکافهای فرهنگی استوار بود از دست میدهد. شهروندان ایرانی در تجربهی تازه خود از حیات اجتماعی، با تبادل اطلاعات و تحلیلها و فعالیتهای جمعی معنادار فارغ از جداسازی جنسیتی، ارتباط بین خود و جنس مخالف را بر پایهی کنشهای همدلانهی اجتماعی رسمیت میدهند و خیابان به مفهوم “محل عبور” را به خیابان به مفهوم “محل درنگ” تغییر میدهند.
+ There are no comments
Add yours