گریز از چرخه باطل خشونت / دکتر ناصر فکوهی

23 تیر 1388

روزنامه صدای عدالت: در شرایطی که بزرگترین مشارکت تاریخی انتخابات مردم‎ ‎ایران در 22 خرداد 1388، خبر از بلوغ سیاسی بالای آنها می داد، متاسفانه بحران‎ ‎ناشی از اعلام نتایج مورد اعتراض این انتخابات و حوادث پس از آن، از جمله تظاهرات‎ ‎خیابانی و دستگیری ها و اختلاف میان موافقان و مخالفان این نتایج، بیش از یک ماه‎ ‎است موقعیتی نامطلوب در کشور ما به وجود آورده است که بسیار فراتر از نتیجه‎ ‎انتخابات و نقد و نظر ما درباره آن، امکان سوء استفاده و یا تخریب دستاوردهای دراز‎ ‎مدتی را که سیستم اجتماعی در طول بیش از سه دهه از آغاز انقلاب اسلامی و پیش از‎ ‎آن، از نزدیک به یک صد سال پیش و آغاز انقلاب مشروطه ، حاصل شده اند را، فراهم‎ ‎کرده است. این امر بی شک هیچ کس، به جز کسانی که تخریب و تضعیف “دولت” ایران در‎ ‎منطقه و در جهان را در مفهوم عام این واژه و نه در مفهوم این یا آن حکومت می‎ ‎خواهند، خوشحال نمی کند و بدیهی است که همه اندیشمندان و دست اندرکارانی که دغدغه‎ ‎حفظ دستاوردها را دارند در پی فرو نشاندن این بحران باشند‎. ‎با این وصف در‎ ‎موقعیت کنونی به نظر می رسد که گفتمان خشونت، احساسات و تهییج، برتری روشنی نسبت‎ ‎به گفتمان عقلانیت، اعتدال و آرامش از خود نشان می دهد، هم از این رو و پس از‎ ‎سکونی ناگزیر به دلیل جو بسیار هیجان زده موجود که امکان هر گونه سوء تعبیر را‎ ‎از گفتمان های تحلیلی فراهم می کرد، در این نوشته بر آنیم که پیش از هر چیز با‎ ‎تمام کسانی که در ماجراهای اخیر مستقیم یا غیر مستقیم قربانی خشونت شده اند و می‎ ‎شوند، اعلام همدردی و آرزو کنیم که همه جوانان و دانشجویان و سایر دلسوزانی که‎ ‎ناخواسته گرفتار چرخه باطل خشونت شده و هنوز در بند هستند، هر چه زودتر به آغوش‎ ‎خانواده های خود بازگردند. افزون بر این باید آرزو کنیم که هر چه زودتر و به‎ ‎صورتی هر چه پایدارتر عقلانیت در جامعه ما جای خشونت و سخنان سنجیده، آبرو داری و‎ ‎عدالت و انصاف و خویشتن داری جای قانون شکنی ها، بی ایمانی ها، سنت ستیزی ها،‎ ‎هنجار شکنی ها و بی حرمتی ها را بگیرد‎.

‎اما هدف اصلی در این نوشته یک بحث نظری‎ ‎است، اینکه نشان دهیم چگونه منطق خشونت می تواند یک سیستم اجتماعی را در قهقرایی از‎ ‎تخریب فرو برد . این بحث برای ما با این هدف عنوان می شود که شاید بتوانیم به‎ ‎خشونت طلبان که بدون شک انگیزه هایی برای این کار خود دارند، نشان دهیم که به سود‎ ‎همگان است که جامعه ما به سوی آرامش ، متانت و فضایی مناسب تر حرکت کند تا بتوان‎ ‎بار دیگر با ارائه گفتمان های تحلیلی و فاصله گرفتن از گفتمان های تهییجی و نفرت‎ ‎برانگیز ، موقعیت بهتری را برای زیستن با هم بیابیم. فراموش نکنیم که ایران و‎ ‎ایرانیان در تمدن باستانی خود همواره از خشونت بیزار بوده اند، آنها توانسته اند‎ ‎خشن ترین اقوام یورش برنده بر خود را به مردمانی علاقمند به فرهنگ و تمدن تبدیل‎ ‎کنند و به همین دلیل نیز روش های خشونت آمیز بیشتر از آنکه قربانیان آنها را از‎ ‎میدان به در کند، سبب تخریب کسانی می شود که آنها را به کار برده اند‎ . ‎اگر‎ ‎خشونت را درعام ترین معنای آن که اغلب در علوم اجتماعی مورد استناد بوده است، در‎ ‎نظر بگیریم و در این صورت به مفهومی نزدیک به قدرت برسیم، باید اذعان کنیم که هر‎ ‎سیستم اجتماعی به ناچار و دقیقا به دلیل اجتماعی بودن خود باری از خشونت را درون‎ ‎خویش حمل می کند. سیستم ها یا اجزائی که به گرد هم آمده اند تا یک فرایند یا یک‎ ‎کنش یا مجموعه ای از کنش ها و فرایندها را بسازند، یاید در عین حال خود را باسایر‎ ‎مجموعه ها یاسیستم ها ترکیب و همساز کنند و به ناچار در این روند باید وارد منطق‎ ‎خشونت شوند. با این وصف آیا این امر بدان معنی است که خشونت را امری اخلاقی‎ ‎بدانیم؟ به هیچ رو. نه تنها خشونت امری اخلاقی نیست، بلکه می توان گفت تضادی آشتی‎ ‎ناپذیر با اخلاق دارد. هم از این رو ، رویکرد ماکیاولی به امر سیاسی به مثابه امری‎ ‎غیر اخلاقی ( و نه لزوما ضد اخلاقی) و مبتنی بر “ترس” و نه “عشق”، تاکنون در برابر‎ ‎خود آلترناتیوی نظری و جدی نداشته است. سیستم های دولتی و حکومتی همواره سیستم‎ ‎هایی بوده اند که بنا بر نظریه فوکویی قدرت ، انضباط و نظم را با تنبیه همراه کرده‎ ‎اند و جز این نیز نمی توان انتظاری داشت، با این تفاوت که اجتماعی بودن ، شدن یا‎ ‎کردن را نیز باید، سیستم های قدرت به حساب آورد‎.

‎اما آیا می توان گریزی از‎ ‎اجتماعی بودن داشت؟ پاسخ بی شک منفی است و این منفی بودن به صورت فزاینده ای در‎ ‎جهان امروز خود را تایید و تقویت می کند: ما در جهانی به سر می بریم که برغم‎ ‎تاکید اخلاقی اش بر ” اصالت فرد”، تقریبا جز موقعیت های جمعی را به رسمیت نمی شناسد‎ ‎و اغلب امکان وجودی به آنها نمی دهد. موقعیت های جمعی که در قالب های هنجارمند ،‏‎ ‎شناختی، زبان شناختی و رفتاری تا دقیق ترین اشکال ممکن تعریف و محدود شده اند‎. ‎اجتماعی بودن در جهان کنونی خود را در قالب دولت های ملی و ائتلاف های آنها، در‎ ‎قالب زیر مجموعه های دولتی ، در قالب جوامع مدنی و جماعت ها تعریف می کند، اما در‎ ‎همه حال و در همه موقعیت ها ، سیستم ها نیازمند اعمال حد مشخصی از خشونت بتوانند‎ ‎موجودیت خود را به مثابه سیستم حفظ کنند‎.

‎در این میان دو نکته اساسی باقی است‎ ‎که باید بر آنها تاکید کرد‎.
‎نخست آنکه خشونت در مجموعه سیستم، رابطه ای منطقی‎ ‎با گروه های مرجع یا نخبگان دارد ، بدین صورت که این گروه ها می توانند در آن واحد‎ ‎خشونت را تقویت و یا مهار کنند. از میان رفتن یا تضعیف گروه های مرجع فردی(افراد‎ ‎دارای سرمایه های فرهنگی، اعتبار اجتماعی یا احتمالا سرمایه های مالی) یا جمعی‎ (‎نظیر اجزای و سندیکاها و سازمان های غیر دولتی) در عین آنکه می تواند با تشدید‎ ‎انفعال اجتماعی در کوتاه مدت، خشونت را کاهش دهد، اما خطر بزرگتری نیز در بر دارد و‎ ‎آن اینکه، خشونت به دلیل نبود مرجعی برای کنترل آن، به طور کامل قابلیت کنترل پذیری‎ ‎خود را در میان یا دراز مدت از دست بدهد. هم از این رو زیر سئوال بردن و یا کنار‎ ‎زدن یا بی اعتبار کردن گروه های مرجع به هر شکلی، رویکردی بسیار خطرناک است که باید‎ ‎به شدت از آن پرهیز کرد. تجربه سندیکالیسم در تاریخ اروپا و آمریکا این امر را به‎ ‎خوبی نشان می دهد. در واقع، در طول نزدیک به یک قرن ، از نیمه قرن نوزده تا نیمه‎ ‎قرن بیستم، دولت های محافظه کار در اروپا و آمریکا برای جلوگیری از تهدید اعتصابات‎ ‎و خشونت های جنبش های اجتماعی با منشاء کارگری، بیشترین تلاش خود را در مبارزه با‎ ‎سندیکاها و سندیکالیست ها گذاشتند و نتیجه هر چند در کوتاه مدت به سود آنها بود اما‎ ‎در میان و دراز مدت، عملا آنها را با بحرانی عظیم روبرو کرد به صورتی که امروز خود‎ ‎را با جنبش هایی بدون راس و خود انگیخته روبرو می بینند که مذاکره با آنها بسیار‎ ‎مشکل تر و سطح مطالبات آنها نیز بسیار رادیکال تر از سندیکالیسم پیشین است‎.

‎اما نکته دوم، قابلیت سرایت خشونت و تشدید و رادیکال شدن آن به دلیل فرو رفتن‎ ‎سیستم اجتماعی در موقعیت های ابهام، عدم شفافیت و انسداد راه های متعارف اطلاع‎ ‎رسانی، بیان و ابراز نارضایتی و اعتراض به ویژه در جوامع بزرگ است که بر خلاف‎ ‎جوامع سنتی امکان این کنش ها به صورت فیزیکی و چهره به چهره در آنها وجود ندارد‎. ‎این امر نیز هر چند ممکن است به نظر در کوتاه مدت بتواند از تشدید خشونت جلوگیری‎ ‎کند، اما در میان و دراز مدت ، خشونت را تشدید و امکان کنترل آن را از میان می برد‎ ‎زیرا سبب می شود که چرخه های خشونت بتوانند از طریق روش های غیر متعارف و بدیل‎ ‎های دیگری چون شایعه، دروغ، جنگ روانی، مبالغه، تحریف واقعیات، پرونده سازی و‎ ‎هزاران سیستم استراتژیکی و تاکتیکی دیگر که انقلاب اطلاعاتی و شبکه ها به آنها‎ ‎امکانات وسیع و تقریبا بی حد و حصری می دهند ، به تشدید بحران بیانجامند. باید‎ ‎همواره دقت داشت که سیستم های اجتماعی همچون سیستم های بیولوژیک قابلیت ها و‎ ‎توانایی های تقریبا بی پایانی برای جبران کنندگی دارند، بدین معنا که با از میان‎ ‎رفتن هر راهی، راهی دیگر برای بروز خود می یابند. تمایل به از میان برداشتن یک نیاز‎ ‎اجتماعی با ریشه های عمیق بدان می ماند که خواسته باشیم از وزش باد یا از فرو‎ ‎ریختن آب از کوه ها جلوگیری کنیم‎.

‎سرانجام آنکه، باید باز هم بر این نکته تاکید‎ ‎کنیم که هیچ تغییر و پیشرفت اجتماعی ای بدون تغییر سیستم اجتماعی امکان پذیر نیست و‎ ‎تغییر سیستم های اجتماعی نیز عموما نسبتی معکوس با اتوپیاهای تغییر دارند، که‎ ‎البته هم نازیرند و هم در اسطوره شاسی انسانی جایگاهی ارزشمند دارند، اما این‎ ‎اتوپیاها خود حاصل انسدادهای اجتماعی نیز به حساب می آیند که به رادیکالیسم های‎ ‎گوناگون منجر می گردند. بنابراین دستاوردهای دراز مدت سیستم های اجتماعی که در‎ ‎آرامش و در طول زمان های دراز به دست آمده اند از جمله کل پیچیده ای که ما در یک‎ ‎سیستم سیاسی هزاران ساله به مثابه دولت از یک سو و جامعه مدنی از سوی دیگر در‎ ‎ایران داریم، ارزش بسیار بالایی دارد و باید قدر این تقابل ارزشمند را که می تواند‎ ‎و باید در تعامل دو سویه خود، سیستم اجتماعی را به سوی اعتلا و رشد جامعه هدایت‎ ‎کند، دانست. هر شکلی از خشونت، از خشونت های فیزیکی آشکار تا حتی کوچکترین تهدید‎ ‎های کلامی و تحقیر افراد به هر شکل و حتی هر عملی که بتواند به عنوان نوعی تحقیر و‎ ‎توهین تلقی شود، در چنین شرایط حساسی می تواند اثرات اجتماعی فوق العاده سختی در‎ ‎تشدید بحران و بالا گرفتن خشونت های سخت تر داشته باشد و باید از آنها پرهیز کرد‎. ‎البته همانگونه که خشونت در چرخه های فزاینده افزایش می یابد، خروج از خشونت‎ ‎نیز می تواند در چرخه های مثبت یعنی با باز کردن فضا، افزایش آزادی های دموکراتیک و‎ ‎امکان دادن به فعالیت های قانونی و اجرای کامل و بدون استثنای قوانین و ایجاد‎ ‎اعتماد در همه افراد جامعه نسبت به نهادهای دولتی و مدنی ، از این دور باطل خارج‎ ‎شد. و این در نهایت همان چیزی است که نه فقط دین ایرانیان، بلکه سنت و آداب و رسوم‎ ‎هزاران ساله آنها دائما در همه روایات و داستان ها و اساطیر و اشعار و پند و‎ ‎اندرزهای خود تکرار کرده و می کند. این نکته را نیز بیافزاییم که گریز از خشونت‎ ‎هیچ تناقضی با دفاع از حقوق خود و دستاوردهای اجتماعی در چارچوب های قانونی و حتی‎ ‎تلاش برای بهبود قوانین و کارکرد بهتر نهادها برای به اجرا در آوردن کامل قوانین‎ ‎ندارد‎.

‎تجربه تاریخی فرهنگی مردمان در جهان تاکنون نکته ای را بارها و بارها‎ ‎نشان داده است و آن اینکه هیچ سیستم اجتماعی – سیاسی نمی تواند در جهت معکوس‎ ‎دستاوردهای درازمدت خود پیش رود مگر آنکه ابتدا از یک سیر کامل خود ویرانگری بگذرد‎. ‎ایران در تجربه هزاران ساله تمدن کشاورزی خود از پیش از اسلام تا دوران درخشان تمدن‎ ‎اسلامی اش، همواره از دو دیو و اهریمن بزرگ در هراس بوده و آنها را در راس همه بدی‎ ‎ها و شیاطین قرار داده است و این را می توان به خوبی از اسطوره شناسی ایران باستان‏‎ ‎تا اسطوره شناسی شیعه نیز در یافت: دیو “دروغ” و دیو “خشم”: پرهیز از دنباله روی‎ ‎از این دیو ها و بازگشت به اصل تمدنی و سخاوتمندی و نرم خویی و مهربانی ایرانی؛ این‎ ‎ها شاید هنوز تنها راه های خروج از بحران برای ما باشد‎ ‎ ‎ . ‎

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours