طبقه متوسط جدید حاملان اصلی جنبش سبز هستند / عباس عبدی

8 مهر 1388

سایت امروز: هر جنبش اجتماعی درپی تحقق مطالباتی است، برحسب اینکه مطالبات مذکور چیست، می‌توان موافقان و مخالفان آن جنبش را در سطح جامعه دسته‌بندی کرد. برای فهم گروه‌های اجتماعی حامی حرکت اجتماعی موجود در ایران که به نام جنبش سبز شهره شده است، باید مطالبات آنان را خوب شناخت، و جایگاه طبقات و گروه‌های اجتماعی را حول این مطالبات تعیین کرد.

پیش از این کار ذکر یک نکته مقدماتی لازم است. در جوامع نسبتاً بسته که امکان اظهار و پیگیری مطالبات از طریق مسالمت‌آمیز و در موقعیت‌های عادی وجود ندارد و چنین کاری با واکنش و سرکوب مواجه می‌شود، درک و بیان عمومی مطالبات چندان شفاف و واضح نیست.

مثلاً در یک جامعه غربی وقتی که گروه‌های اجتماعی مطالبه‌ای را مطرح می‌کنند، معمولاً همه طرف‌های ذیربط و ذینفع اعم از دولت، مردم و گروه‌های مخالف و موافق این مطالبه، درک نسبتاً مشابهی از این خواسته وحتی شرائط تحقق آن دارند، و در شرایط عادی کمتر پیش می‌آید که بر اثر گذشت زمان ابعاد مطالبات بطور جدی گسترش یافته یا تغییر ماهیت دهد، و از آنجا که همه طرف‌های ماجرا ازپیش هم می‌توانسته‌اند درباره این مطالبه اظهارنظر موافق یا مخالف کنند، به طور معمول هم جنبش مرتبط با آن یکباره و به صورت انفجاری شکل نمی‌گیرد، بلکه در بستر زمانی و ارتباطی قابل درکی شکل می‌گیرد و طرف‌های ذیربط کمابیش از وقوع آن آگاهی و اطلاع دارند وکمترکسی غافلگیر می‌شود، مگر در مواردی که گروه‌های حاشیه‌ای جامعه نادیده گرفته می‌شوندو منشاء بروز حرکت اجتماعی باشند که در این موارد کافیست، جرقه‌ای بر این خرمن زده شود تا در چشم به هم زدنی شعله‌های سوزان آن به آسمان رود. اتفاقاتی که چند سال پیش در فرانسه و دو دهه قبل در شهر لس‌آنجلس آمریکا رخ داد، نمونه‌های بارز این حرکت‌ها یا حتی شورش‌هاست. اما این شورشها هم اگر زمینه اجتماعی کافی نداشته باشند، به سرعت کنترل و جمع می‌شوند و سپس در مسیر برنامه‌ریزی اداری و اجتماعی موجب اصلاح روش‌های اداره کشور هم می‌شوند.

اما به هر میزان که یک جامعه بسته باشد، فهم همسان و روشنی از مطالبات نزد گروه‌های ذی‌نفع و ذیربط وجود ندارد، حتی نزد اعضای یک گروه مثلا ذینفع هم لزوماً چنین درک مشترکی وجود ندارد. ضمن اینکه بیان مطالبات معمولاً به صورت انفجاری است، و ابعاد مطالبات با گذشت زمان وضوح و حتی گسترش می‌یابد و به همین دلیل موافقان و مخالفان آن نیز به تناسب این وضوح و گسترش، کم یا زیاد می‌شوند.

نکته مهم این است که به علت انفجاری بودن و نیز عدم وضوح کافی مطالبه، نسبت به شیوه اجرایی و سیاسی پیگیری آن نیز دارای وحدت نیستند و هر کس از ظن خود یار جنبش می‌شود و شاید چنین جنبشی مصداق آن تمثیل مولوی باشد که تعدادی از افراد در تاریکی یک جای فیل را لمس کردند و متناسب با آن جزء تصوری از فیل به دست آوردند که در جزءجزء بیراه نبود، اما در کلیت امر با واقعیت فیل تطابق نداشت. جنبش سبز در ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست، وضعیت انفجاری بودن، بسط و گسترش مطالبات، مواجه با بحران و سرکوب شدن و بروز تحولات و شرایط جدید جملگی موجب آن می‌شود که گروه‌ها و اقشار حامی یا مخالف آن در بلند مدت ثابت نباشند.

نکته مهم دیگری که باید بدان توجه داشت، چگونگی طرح مطالبات اقتصادی است، زیرا عمدتا این گونه مطالبات است که طبقات اجتماعی را در مخالفت یا موافقت با خود بسیج می‌کند، در ایران به دلیل سلطه بی‌چون و چرای وجه سیاسی بر سایر وجوه جامعه از جمله اقتصاد و فرهنگ، هرگونه مطالبه اقتصادی یا فرهنگی و اجتماعی، به سرعت تبدیل به مطالبه‌ای تماماً سیاسی می‌شود و رنگ و بوی اقتصادی خود را به ظاهر از دست می‌دهد و جنبشی صرفاً سیاسی جلوه‌گر می‌شود. اما در پس این ماجرای ظاهری، منافع و مطالبات اقتصادی کماکان نقش مهمی را ایفا می‌کند، هرچند در بیان آشکار، اشاره چندانی به مطالبات اقتصادی نمی‌شود.

درک ویژگی طبقاتی جنبش سبز، بدون توجه به مسأله نفت عملاً غیر ممکن است. وقوع انقلاب در سال 1357، کمابیش منجر به تضعیف طبقه متوسط و سرمایه‌داری صنعتی و تولیدی شد، سهم مزدبگیران به نحو چشمگیری کاهش پیدا کرد و در عوض سهم مشاغل مستقل از کل مشاغل رشد شتابانی پیدا کرد.

طی دو دهه گذشته و به مرور زمان طبقه متوسط مدرن جایگاه پیشین خود را به دست آورد و با افزایش سطح تحصیلات و شهرنشینی این طبقه بیش از پیش قدرتمند شد، هم‌چنین افراد و گروه‌های تولیدی و صنعتی نیز شکل گرفت بخشی از آنان بهره‌مندان از رانت‌های دهه اول و دوم انقلاب بودند که به جرگه صنعتگران و تولیدکنندگان پیوستند، و کم‌کم طبقه سرمایه‌داری صنعتی و خدماتی مفید شکل گرفت که درپی بهبود شرایط کار و خارج کردن قدرت دولتی از عرصه اقتصاد هستند. در کنار این دو طبقه رو به رشد، می‌توان از گروه‌های دیگری نیز نام برد، روستاییان و کشاورزان، کارگران، طبقه متوسط سنتی شهرنشین که عمدتاً دارای مشاغل مستقل هستند، و نیز بخش مهمی از نیروهای حقوق‌بگیر در نهادهای خاص حکومت، که در پیوند با حاشیه‌نشین‌های شهری حقوق‌بگیر هستند و یک گروه حاشیه‌نشین قوی را تشکیل داده‌اند که از خوان درآمدهای بیکران نفتی متنعم می‌شوند.

در کنار این تقسیم‌بندی اقتصادی باید به یک تقسیم‌بندی فرهنگی هم توجه داشت، و آن گروه‌هایی است که تعلق‌خاطر جدی به اسلام و انقلاب دارند که در انواع طبقات اقتصادی مذکور حضور داشته‌اند، اما نقش آنان عمدتاً در طبقه متوسط سنتی و مشاغل مستقل و بخشی از کارکنان دولت و تا حدی کارگران می‌باشد. هم‌چنین باید به تقسیم‌بندی قومیتی و زبانی نیز توجه داشت. که این دو طبقه‌بندی اخیر، نوعی طبقه‌بندی عرضی از جامعه است که در کنار طبقه‌بندی طولی اقتصادی برای فهم ماهیت طبقاتی جنبش سبز لازم است. با این تقسیم‌بندی مختصر می‌توان به پایگاه طبقاتی جنبش سبز نظر انداخت.

با افزایش درآمدهای نفتی قدرت دولت بلامنازع‌تر ازپیش شد و گروه‌های حاشیه‌ای و حقوق بگیران خاص خود را تقویت کرد و با اقدامات مالی محدود طبقه کارگر و روستایی را منفعل وحتی طرفدار خود کرد و با سوارشدن بر موج مبارزه با فساد همه آنان را در برابر طبقه متوسط جدید و سرمایه دار قرارداد و در کنار این‌ها در 4 سال گذشته به لحاظ فرهنگی و نظام مدیریت واداره اقتصادی کشور، طبقه متوسط و مدرن کشور به اشد وجه تحقیر شده بود و در نتیجه آنان هم شرکت درانتخابات را راهی برای خروج از این وضع دانستند غافل از این که با وجود درآمدهای نفتی کاری از طبقه متوسط و همپیمانش ساخته نیست زیرا دراینجا هم پول‌های نفت کارخود را درتوزیع میان طبقات فرودست انجام داد و نتیجه مطلوب را برای طبقه متوسط به بار نیاورد و از این رو اشکالات موجود درانتخابات بهترین زمینه را برای بروز مطالبات متراکم شده این طبقات فراهم کرد.

بنا بر این پایگاه اولیه و اصلی این جنبش، طبقه متوسط و در مرحله بعد گروهی از سرمایه‌داران غیر دولتی هستند ممکن است به دلائل روشنی در ادامه فراطبقاتی شود اما در شروع کار طبقه متوسط جدید حاملان اصلی این جنبش هستند. اگرچه موتور جنبش از جانب طبقه متوسط روشن و رهبری شد، گروه دیگر (سرمایه داری غیردولتی) بیشتر نقش حمایتی داشتند، زیرا این گروه از یک سو هنوز اتحاد و هویت و تشکیلات روشنی ندارد، و از سوی دیگر به طور غریزی احتیاط هم می‌کرد تا مبادا در اثر عدم موفقیت جایگاه خود را به کلی از دست ندهد، در مقابل طبقه متوسط؛ می‌توان گروه‌های حاشیه‌نشین شهری را قرار داد، این گروه در یک جامعه طبیعی معمولاً وزن زیادی ندارند، در جامعه نفتی که درآمدهای نفتی صرف تحکیم موضع سیاسی و ثبات حکومت شود، تعداد آنان به سرعت زیاد می‌شود و با اتکای به روحیه افراد حاشیه‌نشین و حمایت حکومت و با اتحاد با بخش مهمی از کارگزاران خاص حکومت، به قدرت جدی تبدیل خواهند شد. این طبقه در برابر جنبش سبز مقاومت می‌کرد، طبقات دیگر از جمله کارگران و روستاییان نیز به دلایلی که برشمرده خواهد شد، در ابتدا به همراهان این طبقه حاشیه‌نشین تبدیل شدند و رأی خود را به نفع جنبش سبز به صندوق نینداختند. اما طبقه متوسط سنتی کمابیش به دو گروه تقسیم شدند، برخی از آنان به دلیل خطراتی که از رفتارهای رسمی در 4 سال گذشته احساس می‌کردند، طرف جنبش و گروه دیگر مخالف آن بودند، این تقسیم‌بندی از آنجا ناشی می‌شد که این طبقه در حال موضع‌گیری بود و اتفاقات پس از 22 خرداد به نحوی شد که ثقل گرایش آن به مرور به سوی جنبش سبز گرایید. نمونه روشن آن همراهی فرزندان وخانواده‌های اصلی انقلاب با جنبش سبز است که بجزمراجع مهم قم می‌توان به خانواده‌های مرحوم امام و بهشتی و مطهری و امثالهم اشاره کرد.

در کنار طبقات اقتصادی می‌توان از گروه‌های فرهنگی، مذهبی و قومی نیز نام برد، که در عرصه قومی، گرایش غالب به سوی جنبش سبز بود، اما گروه مذهبی مقید، رفتاری شبیه طبقه متوسط سنتی داشت که پس از 22 خرداد، گرایش آنان به جنبش بیشتر شد.

آنچه که گفته شد به معنای غالب گرایش این طبقات بود، اما در میان هر یک از آنان موافقان و مخالفان جنبش سبز وجود دارد، حتی در طبقه متوسط مدرن نیز رگه‌هایی از گرایش به سوی دولت موجود و رأی دادن به نامزد مقابل جنبش مشهود است گرچه پس ازحوادث 22 خرداد این گرایش نمود بسیار اندکی یافته است ، این پدیده تا حدی ناشی از عدم وضوح کافی در واقعیت پدیده‌های سیاسی و مطالبات اعلانی در ایران کنونی است، این عدم وضوح بواسطه شعارهای پوپولیستی مبارزه با فساد و تقابل با آقای هاشمی، بیشتر هم شده بود.

پس از 22 خرداد، تقابل اصلی میان طبقه متوسط جدید و گروه‌های حاشیه‌ای است، که با محتوای خشونت‌بار هم همراه شده است و اتفاقاتی که در کهریزک رخ داد پرده‌ای از این تقابل است. روستاییان و کشاورزان نسبتاً در موضع بی‌تفاوتی هستند، کارگران ممکن است با افزایش بیکاری و رکود و یا رشد تورم، بیش از آنچه که هست، به سوی جنبش سبز تمایل نشان دهند. اما گروه‌های حاشیه‌ای فعال در میدان تا وقتی که از منابع رانتی و نفتی تغذیه می‌شوند، حمایت خود را از منبع تغذیه خود حفظ خواهند کرد، در ادامه ممکن است به دلایل متعدد طبقه کارگر و طبقه متوسط سنتی و بخش‌های مذهبی و قومی و نیز طبقه سرمایه‌دار مستقل از دولت، با طبقه متوسط جدید همراه‌تر شوند، و ماه عسل سیاسی مهمی را رقم بزنند که این مساله به شرائط اقتصادی و درآمدهای نفتی وابسته است، اما نباید فراموش کرد که چنین ماه عسلی در صورت موفقیت بسیار کوتاه‌مدت خواهد بود، زیرا تصور هر یک از آنان از مطالبات خود با یکدیگر تفاوت دارد. از این منظر باید گفت که گرچه سرکوبی قطعی جنبش فعلی بسیار سخت است زیرا طبقه حاشیه‌ای شهری و وابسته به درآمدهای نفتی، قادر به اداره امور و بازسازی اعتماد و اعتبار اخلاقی از میان‌رفته نیست، و رفتار آنان بیشتر شبیه تقسیم غنایم است، و با وضعیت موجود نمی‌توانند فضای سیاسی را ترمیم و بازسازی کنند، اما پیروزی جنبش نیز از یک سو نیازمند موازنه قوای سیاسی است که حتی اگر محقق هم شود، مشکلات ریشه‌ای و عمیق آن پس از پیروزی نمایان خواهد شد.

در این بستر نه یک رویا که رویاهای متعددی دیده می‌شود، و تا وقتی که همه خواب هستند، هر کس با رویای خودش خوش است. البته جامعه ایران را از این نتایج گریزی نیست، هرچه انسداد سیاسی بیشتر باشد عوارض چنین رویدادهایی هم بیشتر خواهد بود.

عنوان اصلی مقاله:جنبش سبز و مطالبات اجتماعی

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours