نشستی با حضور علی میرسپاسی، کاوه احسانی و نرما موروزی درباره ایران پس از انتخابات

12 آذر 1388

موج سبز آزادی: این روزها بحث درباره مشروعیت نتایج اعلام‌شده برای انتخابات گذشته، وقایع پس از انتخابات و آینده پیش روی ایران در سایه جنبش سبز یکی از سوژه‌های مورد توجه محافل دانشگاهی و رسانه‌های جهان است. این بحث‌ها در حالی ادامه دارد و هر روز ابعاد تازه و متفاوتی از آن از سوی افراد مختلف مورد موشکافی و نقد قرار می‌گیرد که دیروز اعلام شد سه تن از متهمین وقایع پس از انتخابات محکوم به اعدام شده‌اند (هر چند بعدا مشخص شد این احکام بیشتر برای ترساندن مردم بوده است و این متهمین از اساس قبل از انتخابات بازداشت شده بودند و جرایم‌شان هیچ ربطی به اعتراضات پس از انتخابات نداشته). همزمان صدها تن از سیاستمداران شاخص ایرانی و جمعی از فعالان مدنی، فعالان حقوق بشر، زنان و دانشجویان در زندانها اسیرند و دانشگاه‌ها از هفتم مهر با التهابات، بیانیه‌ها و اعتراضات دانشجویی کار خود شروع کرده‌اند. از سوی دیگر دولت کودتا چه در اداره امور داخلی و چه در دیپلماسی خارجی با مشکلات عدیده‌ای روبه روست که مزید بر ناکارآمدی سابقه‌دار آن شده است.در یک کلام شرایط سیاسی ایران از بعد از انتخابات خرداد هشتاد و هشت به شدت ناپایدار است. شاید از همین روست که رسانه‌های خارجی هم در کنار معدود رسانه‌های داخلی باقی‌مانده هر روز با دقتی تمام حوادث درون ایران را رصد می‌کنند و دانشگاهیان و محققین علوم انسانی در پی آسیب‌شناسی و نقد و نظر و پژوهش درباره این برهه سرنوشت‌ساز تاریخی‌اند.

روز چهارشنبه هفته گذشته مرکز مطالعات اسلامی و خاورمیانه در دانشگاه نیویورک میزبان سه محقق و استاد دانشگاه بود که در سمیناری با عنوان «ایران در زمینه» به بحث و تبادل نظر درباره انتخابات و وقایع پس از آن بپردازند. همان طور که از عنوان سمینار برمی‌آمد آنها کوشیدند خصلت‌های جنبش سبز را در متن تاریخی و سیاسی ایران معاصر بررسی کنند. شاید بتوان گفت محور اصلی این جلسه که با میزبانی دکتر آرنگ کشاورزیان، استاد مطالعات خاورمیانه این دانشگاه برگزار می‌شد، مساله طبقات و گروهای اجتماعی درگیر در متن این جنبش بود.

اهمیت این موضوع بخصوص ریشه در این نکته داشت که نقش طبقات اجتماعی در حمایت از کاندیداها، چه در دوران تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری و چه پس از آن یکی از بحث‌های مورد توجه مردم ایران و مخاطبین خارجی‌شان بود. در این دوران این تنها حامیان محمود احمدی نژاد در داخل ایران نبودند که می‌کوشیدند با رنگ و لعاب‌های دفاع از مستظعفین و ضعفا برای خودشان آبرو و اعتباری دست و پا کنند، فرسنگ‌ها آن‌طرف‌تر از مرزهای ایران هم عده‌ای سیاست‌های فریبکارانه احمدی‌نژاد را – که دیگر بعد از انتخابات حتی در خود ایران هم خریداری نداشت – باور کرده بودند.

روایت این دسته از افراد از جنبش سبز بسیار خاص بود. آنها این جنبش را جنبش طبقه فرادست جامعه علیه طبقه فرودست می دیدند و بدون توجه و دقت به آمارها و شاخص‌های اقتصادی و اجتماعی دولت احمدی‌نژاد و تهدید و تحقیر و توهین این دولت نسبت به طبقات فرودست، نیز بی‌توجه به دامنه محبوبیت تاریخی میرحسین موسوی و خاطرات طبقات فرودست از دوران دولت‌داری او، تنها به ژست‌های عوام‌فریبانه او اطمینان کرده بودند.

در میزگرد دانشگاه نیویورک، کاوه احسانی، استاد روابط بین‌الملل دانشگاه دی پال، به سازوکار بهم‌ریخته و آشفته سیاست ایران اشاره کرد و کوشید تا تعریفی هر چند کلی از نقش نهادها و احزاب، رهبری و همین طور مردم در ساختار سیاسی ایران ارایه دهد. او در این میان اشاره کرد که هر چند ساختار ایران دموکراتیک نبوده است، اما بدون شک جمهوری بوده است.

از نظر احسانی ساختار دموکراتیک بدین معنا که همه مردم و احزاب سیاسی اجازه مشارکت در فرایند انتخابات را داشته باشند و بتوانند خود را در معرض رای مردم قرار دهند در ایران وجود ندارد، اما جمهوری بدین معناست که رای مردم در انتخابات‌هایی که با فرایندهای گزینشی برگزار می‌شود، نقش تعین‌کننده و جدی در شکل‌بندی ساختارهای سیاسی ایفا می‌کند. احسانی انتخابات در ایران را با عراق در زمان صدام و مصر مقایسه کرد و گفت انتخابات تا پیش از این در ایران به هیچ عنوان یک تشریفات سیاسی نبوده، هر چند یک انتخابات آزاد هم نبوده است.

او در عین حال که به تاکید امام خمینی در آغاز انقلاب بر وحدت و هماهنگی نیروها و نوعی مخالفت در برابر دسته بندی و حزب‌بندی گروه‌های سیاسی اشاره می‌کرد، گفت که از همان آغاز انقلاب گروه‌های سیاسی متفاوتی با منافع و اهداف مختلف سیاسی شکل گرفت. این دسته‌ها زین پس می‌کوشیدند تا از طریق انتخابات و رای مردم وزن سیاسی خود را در ساختار قدرت افزایش دهند و از رهگذر انتخابات به دنبال سهم‌خواهی سیاسی بودند و از همین روست که ساختار ایران جمهوری است و انتخابات مساله‌ای سرنوشت‌ساز.

وی سپس به چالش پیش روی محافظه‌کاران اشاره کرد و گفت که درخشان‌ترین چهره‌های محافظه‌کاران، از جمله ناطق نوری، علی لاریجانی، محمدباقر قالیباف، محسن رضایی و احمد توکلی در دوره‌ها و انتخابات‌های گذشته خود را در برابر رای مردم گذاشتند و به وضوح شکست خوردند. او علت عدم مقبولیت محافظه‌کاران در انتخابات‌های گذشته را هم شرایط داخل ایران و خواست عمیق مردم برای تغییرات اجتماعی و هم شرایط و تهدیدهای خارجی دانست.

احسانی سپس اشاره کرد که در نتیجه این شکست‌های پیاپی، محافظه‌کاران دریافتند که دیگر امکان پیروزی در انتخاباتی با شرایط برابر را ندارند و نمی‌توانند در مقابل اصلاح‌طلبان پیروز شوند. او همچنین به انتخابات دوره پیشین ریاست جمهوری و جریان احمدی‌نژاد به عنوان یک جریان جدید در عرصه سیاسی ایران پرداخت و گفت اجمدی‌نژاد نه تنها خود را متعلق به بدنه محافظه‌کار در سیاست ایران نمی‌دانست، بلکه پیاپی در نطق‌هایش بر این تمایزگذاری تاکید می‌کرد و می‌کوشید محافظه‌کاران را هم طبقه‌ای فاسد از جنس باقی طبقات سیاسی معرفی کند.

دکتر نرما کلر موروزی، استاد مطالعات زنان و علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو اما به تاثیر و نقش زنان در حمایت از جنبش سبز و نقش‌شان در تغییر افکار عمومی جهان نسبت به ایران و جمهوری اسلامی پرداخت. دکتر موروزی اشاره کرده که یکی از مهمترین نکاتی که افکار عمومی جهان و به خصوص مردم امریکا را نسبت به مسایل ایران بعد از انتخابات حساس کرد، حضور چشمگیر زنان در خط مقدم این جنبش بود. او به تصاویر شگفت‌انگیزی که از زنان مخابره می‌شد و نقش این تصاویر در شکستن تصویر کلیشه‌ای که از زنان خاورمیانه در ذهن مردم جهان وجود دارد اشاره کرد و گفت ناگهان مردم با تصاویری مواجه شدند که زنان ایرانی در آنها به شکلی گسترده در اعتراضات و تجمعات خیابانی شرکت می‌کردند، شعار می‌دادند و فریاد می‌زدند.

او اما در همین جا به نقد رسانه‌ها و این تصاویر پرداخت و گفت، این تصاویر یک مشکل اساسی داشت و بخشی از حقیقت در درون این تصاویر گم شد. او اشاره کرد که تنها راه برای گرفتن توجه رسانه، دراماتیک بودن است و سپس منتقدانه به نقش خبرنگاران و عکاسانی اشاره کرد که تعمدا صرفا تصویر دختران جوان با روسری‌های رنگی، صورت‌های زیبا و آرایش‌شده را از دل این جنبش قاب گرفتند و از توجه به حضور متکثر زنان ایرانی غافل ماندند. نرما موروزی اشاره کرد که دوشادوش زنانی که تصاویرشان را ما اغلب دیده‌ایم، زنانی از قشرهای مختلف اجتماعی و به خصوص زنان مسلمان بسیاری در چادرهای سیاه هم به خیابان‌ها آمدند، شعار دادند و فریاد کشیدند و این همان بخش از حقیقت است که اغلب رسانه ها از بازنمایی‌اش واماندند.

موروزی در بخش دوم سخنانش به رشد چشمگیر وضعیت زنان و شکل‌گیری فرصت‌های اجتماعی برابر برای زنان ایران اشاره کرد و گفت هر چند به کارهای آماری شخصا تعلق خاطر ندارم، اما در بعضی موارد شاخص‌های آماری راهگشای کار تحلیلی می‌شود. وی با اشاره به تغییرات جمعیت‌شناختی و سه شاخص باروری، میزان سواد و بالاتر رفتن سن ازدواج کوشید به تحلیل وضعیت و موقعیت زنان در جامعه امروز ایران بپردازد. این استاد دانشگاه ابتدا به تاثیر سوادآموزی زنان پرداخت و گفت که در زمان انقلاب اکثریت زنان در جامعه ایرانی بی‌سواد بودند.

فارغ از نقدهایی که به نظام جمهوری اسلامی درباره مساله زنان وارد است، باید اذعان کنیم که این نظام همواره وضعیتی دوگانه و متناقض نسبت به زنان داشته است. او همچنین به سیاست‌های کلی نظام جمهوری اسلامی در بعد از انقلاب برای فراگیر کردن امکانات اجتماعی به ویژه در مناطق محروم اشاره کرد و گفت شکل‌گیری نهضت‌های سوادآموزی در سراسر ایران نقش بسزایی در ریشه‌کن کردن بی‌سوادی و متعاقبا فراهم کردن امکانات برابر تحصیل برای دختران و پسران، زنان و مردان به همراه داشت، به گونه‌ای که امروز تنها اقلیت ناچیزی از زنان در ایران هنوز بی‌سوادند.

نکته دیگر سخنان موروزی اشاره به کاهش آمار باروری در میان زنان بود. دکتر موروزی به سیاستهای اوایل انقلاب و متعاقبا سیاست‌های معطوف به جنگ هشت ساله اشاره کرد و گفت این سیاست‌ها باعث شد که ناگهان ایران به لحاظ باروری با میانگین 3.9 درصد در بالاترین رتبه باروری جهانی قرار بگیرد. او با مطایبه افزود که بعد از اتمام جنگ، سیاست‌گذاران امور اجتماعی کوشیدند تا در مقابل این جریان ایدیولوژیک بایستند و در حقیقت این نظام اجتماعی و دغدغه تامین رفاه بود که در مقابل این سیاست ایدیولوژیک و غلط ایستاد و نشان داد که سربازان اسلام هم به مدرسه، دانشگاه و کار و خدمات اجتماعی نیاز دارند.

موروزی سپس به نقش مثبت نهادها و آموزش‌های اجتماعی در مهار کردن و کنترل جمعیت اشاره کرد و گفت، به تدریج وضعیت به گونه‌ای در آمد که ایران با یک جهش ناگهانی از 3.9 درصد رشد جمعیت به 1.5 درصد ارتقا پیدا کند، که این عدد حتی در مقایسه با کشورهای پیشرفته جهان هم عدد قابل توجهی است. به این ترتیب با ریشه کن کردن بی‌سوادی و کنترل جمعیت و بالاتر رفتن سن ازدواج که به زنان پختگی بیشتری در تصمیم‌گیری‌های‌شان می‌داد، به تدریج زنان فرصت پیدا کردند در جامعه حاضر شوند و بکوشند تا فضاهای اجتماعی موجود را با مردها قسمت کنند و برای خودشان فرصت‌های برابر بیافرینند.

او به حضور رو به افزایش زنان در دانشگاه‌ها، صداوسیما، و عرصه‌های سیاسی مثل مجلس اشاره کرده و گفت زنان در این مسیر به حقوق خود آگاه شدند و این تجربه‌ای‌ است که بسیاری از زنان خاورمیانه از آن محرومند و شاید تمایز اساسی زنان ایرانی با آنها در همین باشد که زنان ایرانی به حقوق و قوانین‌شان و حقوقی که از آنها سلب شده است آگاهند و شاید همین توجه به حقوقشان باشد که چه در دوران تبلیغات ریاست جمهوری و چه بعد از آن باعث حضور و فعالیت گسترده زنان در عرصه عمومی شد.

سخنران دیگر مراسم، دکتر علی میرسپاسی روشنفکر برجسته ایرانی بود که ما با او از طریق دو کتاب «دموکراسی یا حقیقت» و «تاملی در مدرنیته ایرانی» (هر دو منتشر شده توسط انتشارات طرح نو) آشنا هستند. میرسپاسی به تشابهات جنبش سبز با سایر جنبش‌های اجتماعی تاریخ معاصر ایران پرداخت و گفت، هر چند که این جنبش از بسیاری جهات منحصر به فرد است، اما از بسیاری جهات هم قرابت‌هایی با جنبش‌های پیشین دارد و می‌توانیم ببینیم که بسیاری از خصلت‌های‌اش – مثل زبان و سمبل‌هایی که در این جنبش مورد استفاده مردم قرار گرفته – از جنبش‌های پیشین وام گرفته شده است.

میرسپاسی صحبتش را با اشاره به حضور عظیم و گسترده مردم در برهه‌های مختلف تاریخ معاصر ایران آغاز کرد و گفت: این یک راه منحصر به فرد مدرن است که در تاریخ معاصر ایرانیان همواره از آن بهره گرفته‌اند و با حضور توده‌ای‌شان در خیابان‌ها، خشم‌شان را نسبت به دولت‌های مستبد زمان‌شان نشان داده‌اند. او به حضور گسترده مردم در جریان انقلاب مشروطه و سیل جمعیتی که از نقاط مختلف به سمت تهران سرازیر شد و همچنین به نقش و حضور مردم در انقلاب پنجاه و هفت اشاره کرد و گفت این جنبش‌ها و جنبش سبز در یک ویژگی دیگر هم مشترک بودند و آن هم اینکه همه این جنبش‌ها، جنبش‌های ملی بوده و هستند و به همین دلیل تلاش برای طبقه‌بندی کردن آنها در قالب منافع یک گروه اجتماعی خاص چندان صحیح نیست.

میرسپاسی باز در این بخش به وجوه ملی انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی و جنبش سبز پرداخت و گفت همه این جنبش‌ها مجموعه‌ای از افراد را از طیف‌ها و گروه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی، از بخش‌های مدرن و سکولار جامعه گرفته تا بخش‌های سنتی‌تر مثل بازار و افرادی از طبقه روحانیون و کسانی از درون سیستم گرد هم آورده است. برای مثال درانقلاب مشروطه روحانیون نقش حمایتی داشتند و این نقش در انقلاب اسلامی به اوج همبستگی مردم و روحانیون رسید و حتی برخی از ژنرال‌های ارتش شاهنشاهی به حمایت از انقلاب پرداختند.

او گفت نگاه طبقاطی به این جنبش‌ها تنها باعث به کجراهه رفتن تحلیل‌ها می‌شود و سبب می‌شود ما نقش بدنه سنتی جامعه و تکثر گروه‌های درون این جنبش‌ها را فراموش کنیم. به این ترتیب او خصلت همه این جنبش‌ها رافراطبقاطی و فرافرهنگی بودن آنها دانست و گفت تمام این جنبش‌ها در حالی که جنبش‌هایی مدرن بوده‌اند، از حمایت قشرهای سنتی‌تر جامعه هم بی‌نصیب نبوده‌اند. از طرف دیگر فرضیه‌ای که احمدی‌نژاد را حامی طبقه اجتماعی فرودست می‌داند اگر صراحتا غلط نباشد، دست‌کم به زبان جامعه‌شناختی هنوز قابل اثبات نیست. این فرضیه بخصوص زمانی با شک مواجه می‌شود که بسیاری از ثروتمندان سنتی در جریان انتخابات حامی احمدی‌نژاد بوده‌اند و حتی در میان اعضای کابینه‌اش هم (بر خلاف سنت جمهوری اسلامی) افرادی ثروتمند حضور داشته و دارند.

میرسپاسی سپس به نقش رسانه‌ها اشاره کرد و گفت: ایرانیان همواره در طول تاریخ معاصر از وسایل ارتباط جمعی و از آخرین تکنولوژی‌های روز به شکلی پیشرو در بیان خواسته‌های سیاسی‌شان استفاده کرده‌اند. او گفت هر چند استفاده ایرانیان از موبایل و فیس بوک و تویتر و اینترنت در وقایع پس از انتخابات پدیده‌ای شگفت بود و توجه بسیاری را به خود جلب کرد، اما نباید از نظر دور بداریم که ایرانیان همواره از تکنولوژی‌های ارتباطی نهایت بهره‌برداری سیاسی را کرده‌اند و آن‌ها را به شکلی منحصر به فرد برای ابراز خواسته‌هایشان به کار گرفته‌اند. او به نقش تعیین‌کننده روزنامه‌ها در جریان انقلاب مشروطه و دست به دست گشتن نوارها و کاست‌ها در جریان انقلاب اسلامی اشاره کرد و گفت همه این‌ها به نوعی از یک جنس است.

علی میرسپاسی همچنین به اهداف مشترک مستتر در درون این جنبش‌های اجتماعی اشاره کرد و گفت در تمامی این جنبش‌ها دو عنصر “حکومت قانون” و وجهه “ضد استعماری” وجوه قالب است. او گفت تمامی جنبش‌های تاریخ معاصر ایران این دو خصلت را داشته‌اند، هر چند گاهی یکی بر دیگری و متناسب با شرایط زمانه تفوق داشته است. برای مثال او به اهمیت قانون در انقلاب مشروطه و وجهه ضداستعماری در نهضت ملی شدن صنعت نفت و شعار «استقلال، آزادی، جهموری اسلامی» در جریان انقلاب اشاره کرد و گفت، هر چند در دوران انقلاب وجهه ضداستعماری این جنبش قالب شد، اما همواره و در طول سی سال گذشته تلاش متصدیان امور و مردم برای رسیدن به حکومت قانون بوده است.

او به نقش آیت‌الله خمینی و به رسمیت شناختن دو گروه سیاسی چپ و راست اشاره کرد و گفت همه این جنبش‌ها در حالی که خواسته‌شان دموکراسی بوده است، از هر گونه تهدید و دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران هم ابراز انزجار کرده‌اند. میرسپاسی در انتها به جنبش سبز اشاره کرد و گفت به نظر می‌رسد در این جنبش خواست مردم این بار بیشتر معطوف به حکومت قانون باشد. او گفت این جنبش به دنبال براندازی نیست و این خود یکی از دلایلی است که بحث‌های طبقاتی حول آن را بلاموضوع می‌کند. این تنها یک جنبش ملی است در اعتراض به خدشه‌دار شدن و تعرض به یکی از اساسی‌ترین حقوق شهروندی، یعنی حق رای.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours