اخبار روز: کاش آن چه دیده و شنیده ام تنها کابوسی شوم باشد. باور نمی کنم مادران عزادار را که در سوگ عزیزترین دلبندانشان هنوز سیاه پوشند و با زبان بسته و خاموش، با بودن ِ کنار یکدیگر، و نگریستن برهم، غم جانگداز ِ از دست دادن فرزند را اندکی تسکین می دهند، دستگیر و زندانی کرده باشند.
آیا هرگز فکر کرده اید که چرا در فرهنگ مسلمانان ایرانی از زبان امام علی می گویند: “بهشت زیر پای مادران” است؟ آری حاکمان رژیم نیز این جمله را تکرار می کنند، روز تولد فاطمه زهرا را روز مادر لقب می دهند و از کیسه خلیفه، فرش نرم و گُلواره و خوشبوی بهشت را به زیر پای مادران می بخشند. در حالی که خود هیچ باور و اعتقادی به آن چه می گویند ندارند.
اثبات این بی باوری، دستگیری و زندانی کردن گروهی از مادران سوگوار ایرانی در آخرین تجمع ایشان در پارک لاله است که به یاد فرزندان در خاک خفته شان، سیاه پوشیده و با لبانی خاموش گرد هم جمع آمده بودند. آیا دردناک نیست حُکّامی که همیشه گفته اند: “بهشت زیر پای مادران” است، حالا بر دست های نوازشگر مادران دستبند بزنند، به آنها توهین کنند و دل شکسته و اندام خسته شان را به زمین سرد و سخت و بوی عفن زندان های نمور، بسپرند؟ چرا که بی کلام، بی خشونت و در سکوت، داد ِ فرزند می ستانند!؟
در جایی که جانواران در برابر بروز خطر یا مرگ فرزندانشان، فریاد می کشند، شیهه سرمی دهند، و عامل آن را زیر پای خود له می کنند، یا پرندگان، قادرند چشم کسی که به لانه جوجه هایشان نزدیک شود، را از حدقه درآورند، دولتمندان مهرورز ما، انتظار دارند که مادران ِ این گلهای پرپر شده، حتی در سکوت تجمع نکنند و به همین خاطر سزاوار تحقیر و تنبیه و مجازات باشند؟
آیا آمران چنین رفتارهای ظالمانه، از توافق نظر جامعه شناسان و مردم شناسان از هر پایگاه فکری و ایدئولوژی و اعتقادی، مطلع نیستند که اگر مادینه گان و بطریق اولی، مادران و مراقبت های آنان نبود نسل موجود زنده و بویژه بشر، بخاطر نیازمند بودن به مراقبت و محافظت طولانی، منقرض می شد؟ زیرا تنها زن- مادر است که نُه ماه موجودی خرد را در بطن خویش پرورش می دهد. بعد از تولد او، این پیکر شکننده را، این شکوه خلق آدمیزاد را، با شیره جانش، با بی خوابی های شبانه و با زمزمه ی نرمه های لالایی، در آغوش گرفته، تا آرامش ِ خواب را به او هدیه کند؟ آیا نمی دانند این مادر است که در سالهای خردی طفلش، دست های کوچک و لرزان او را به مهر در دست گرفته و پا به پا راهش برده تا “شیوه راه رفتن” به او بیآموزد؟ آیا نمی دانند که مادر در سالهای رشد کودک، چگونه از هرچیز صرفه جویی میکند، از خورد و خوراک خود می کاهد تا فرزندش رشد کافی داشته باشد؟ آیا نمی دانند، مادران، دانش خود را حرف به حرف و لغت به لغت به شیره جانشان منتقل می کنند تا او به مقام موجود اندیشه ورز ارتقاء یابد؟ تا جایی که به خلاف موجودات دیگر، بتواند فکر کند و بطور فردی، نه گله وار، راه را از چاه تشخیص دهد؟ محال است از مادری خواست تا داغ فرزند فراموش کند و به کلامی یا اشارتی یا حرکتی، نام و یادش را زنده نگه ندارد، زیرا بقول ایرج میرزا که از زبان مادر می گوید:
“پس هستی ی من ز هستی ی اوست تا هستم و هست [وُ نیست]، دارمش دوست”
وای مادر داغدار من، به مصاف ِ کدام جانور می روی که کولبار ِ اندوه ات پُر است از مهر، صلح، بی خشونتی، دادخواهی، و پاسخ ات زور ِ اسلحه قداره بندان است و بی حرمتی و دستگیری و زندان؟
شرمم باد که بر جلادان نیز نام بشر روا دارم.
+ There are no comments
Add yours