خشونت، عدم خشونت و جنبش زنان / زهرا داوری

20 دی 1388

میدان زنان: یکی از ویژگی‌های جنبش اعتراضی اخیر در ایران، حضور جدی و مؤثر زنان در آن است. اگرچه شاید هنوز برای اطلاق زنانه بودن به این جنبش، باید محتاط بود؛ دلیل مهمی که می‌تواند اطلاق زنانه بودن را به این جنبش توجیه کند، رسیدن زنان فعال در جنبش به «آگاهی فمینیستی»، feminist consciousness) ) است.

مهم ترین مؤلفه‌های آگاهی فمینیستی عبارتند از: 1. شناخت خود به عنوان فاعل و رهایی از کلیشه‌ی تبعیت از مردان به عنوان کنشگران اصلی؛ 2. احساس مسؤولیت که نتیجه‌ی رهایی است.

زنانی که در جنبش اعتراضی امروز فعال هستند، خود را در سابه‌ی مردان تعریف نکرده‌اند و مبارزه را کاری مردانه نمی‌دانند. آن‌ها سختی‌های مبارزه را به جان خریده‌اند. در خیابان‌ می‌میرند، دستگیر می‌شوند و به زندان می‌روند؛ یعنی با آگاهی به همه‌ی مخاطرات، شیوه ی خود را «انتخاب» کرده‌اند؛ بنابراین آزادی و مسؤولیت دو ویژگی‌‌ای هستند که آگاهی فمینیستی زنان در ایران را توضیح می‌دهند. شجاعت زنان در اعتراض های اخیر، بی‌تردید ناشی از این آگاهی است که در سال‌های اخیر در نتیجه‌ی تلاش‌های جنبش زنان و به‌ویژه، تحت تأثیر جامعه‌ی اطلاعاتی جهانی در ایران نیز تکوین یافته است.

ویژگی بعدی جنبش اعتراضی اخیر، تأکید آن بر عدم خشونت است. به نظر می‌رسد، میان این دو ویژگی، حضور زنان و عدم خشونت، رابطه‌ی معناداری وجود دارد یا دست کم باید وجود داشته باشد. در این مطلب سعی خواهد شد، این رابطه به اختصار توضیح داده شود.

برای ورود به بحث، شاید بهترین نقطه‌ی شروع، توجه به این آموزه‌ی مهم گاندی در نظریه‌ی عدم خشونت است که در مبارزه‌ی مبتنی بر عدم حشونت، اساساً قدرت با «شجاعت» تعریف می‌‌شود؛ نه با نیروهای جسمانی و فیزیکی. جایی که جسمانیت، محور قدرت است، ناگزیر این خشونت خواهد بود که نتیجه‌ی معادله را تعیین خواهد کرد؛ زیرا غایت سیاست‌های مبتنی بر خشونت، حذف فیریکی مخالفان است. (نک: جهانبگلو، 1379؛34)

گاندی می‌گوید: «اگر عدم خشونت، قانون هستی ماست، آینده از آن زنان است». (همان؛ 35. ) در این عبارت، نکته‌ی اساسی‌ای وجود دارد که با نظریات فمینیستی مبتنی بر تفاوت میان رویکرد زنانه و مردانه به اخلاق، قابل توضیح است.
ریشه‌های این نگرش فمینیستی را که مبتنی بر تفاوت میان زنان و مردان است، می‌توان در کل تاریخ فمینیسم یافت، چه در موج اول که توجه به عواطف و توانایی ویژه‌ی زنان در محور آن است، در موج دوم که تفاوت‌های میان زنان و مردان به رسمیت شناخته می‌شود و مسأله، این است که این تفاوت‌ها نباید منشأ تبعیض واقع شوند و چه در موج سوم که «زنانگی» در مرکز آن است.

به‌طور کلی شیوه‌های برخورد با «دیگری» در سطح اجتماعی -که فراتر از تصمیم‌ها و برخوردهای فردی است-ذیل «اخلاق» یا اخلاق سیاسی قابل فهم است. در تاریخ نقدهای فمینیستی بر «اخلاق» سنتی، محورهای متعددی می‌توان یافت که موضوع این بحث نیست. از این میان، آن‌چه به کار این مطلب می‌آید، نقد «فردگرایانه بودن» اخلاق سنتی است که در درون خود، مستعد خشونت یا توجیه کننده‌ی آن است.

در اخلاق مورد نقد برخی نظریات فمینیستی، فردگرایی به این معناست که آن چه اهمیت دارد، حق فرد است به شرط آن که از دیگری سلب نشده باشد؛ اما اخلاق فمینیستی که به عشق نزدیک‌تر است، به چیزی بالاتر از توزیع عادلانه‌ی حق نظر دارد و آن، احساس مسؤلیت در برابر رنج دیگری است؛ یعنی عدالت توأم با مسؤولیت. “چنان عمل کن که عمل تو مسؤولانه باشد؛ یعنی دشواری و رنج را در جهان بشناس و کاهش بده” (کروجر، میپز 1994، به نقل از باقری، 1382، 159) این، یکی از آموزه‌ها‌ی مهم فمینستی است به جای این دستور عقلانی کانتی که چنان عمل کن که اصل اخلاقی‌ای که بر اساس آن عمل کرده‌ای، اصلی همگانی شود.

در ایران، در شعار مهم فمینیستی «جهان دیگری ممکن است»، نقد روابط انسانی ناشی از اخلاق مردسالارانه نهفته است. جهان دیگر، بی‌تردید جهانی است عاری از نفرت و خشونت و مبتنی بر عواطف.

جهان و روابط مبتنی بر عشق را فصل مشترک برخی نظریات فمینیستی و نظریه‌ی عدم خشونت گاندی می‌توان دانست. اگرچه غایت حقیقت‌محور عشق در گاندی با آن چه در نظریات فمینستی وجود دارد، متفاوت است؛‌ چه بسا حقیقت مورد نظر گاندی با حقیقت فمینیستی -به فرض وجود آن- کم و بیش متفاوت است.
عدم خشونت، همچنین مرتبط است با یکی از مهم‌ترین مطالبات فمینیستی در جهان، یعنی صلح که در عصر کنونی جهانی‌ترین خواسته‌ی زنان بوده است. زنان همواره قربانیان نخست خشونت بوده‌اند. جنگ به مثابه‌ی بزرگ‌ترین و ویرانگرترین خشونت عمومی انسانی، تأثیرات جبران‌ناپذیری بر زنان نهاده است و سال‌ها موضوع مطالعات فمینیستی بوده است.

معنی این حرف، آن نیست که صلح یا عدم خشونت لزوماً زنانه‌اند؛ بلکه به این معناست که تاریخ تجربه‌ی بشری این ویژگی ها را بیشتر متعلق به زنان می‌داند تا مردان و بالاتر از آن، جنگ در حافظه‌ی بشری، پدیده‌ای مردانه است که خود ناشی از ساختارهای مردسالارانه و اخلاق سیاسی مردانه است.

اثبات عینی همبستگی میان رویکرد عدم خشونت در جنبش کنونی و حضور زنان در آن، مستلزم دلایل روشنی است؛ اما بدیهی است که زمینه‌ی توجه جدی جنبش زنان و فعالان جامعه‌ی مدنی به رابطه‌ی میان این دو و تلاش برای تحقق آن وجود دارد. حضور جدی زنان در راه‌پیمایی‌ سکوت، جان باختن زنان در خیابان‌ها و زندان‌ها، تصویر فداکاری زنانی که در معرکه‌ی خشونت خود را پناه قربانیان می‌کردند، همه، بازنمایی رویکرد عدم خشونت هستند که در مرکز آن، تحمل رنج و عشق به دیگری و دیگران است. اکنون هنگام آن است که تلاش برای کاهش خشونت در دستور کار فعالان قرار گیرد تا امید به انسانیت، قربانی توحش نشود.

آنچه باید به آن توجه داشت، چیزی است فراتر از این انگاره که خشونت، خشونت می‌آورد؛ حضور زنان در جنبش اعتراضی کنونی، می‌تواند زمینه‌ای باشد برای رسیدن به این ایده‌ی حیات‌بخش که عدم خشونت، پیروزی می‌آفریند.

منابع:

◀️  2. باقری، خسرو، ریشه های فلسفی فمینیسم، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1382

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours