(جرس): به مناسبت هشتم مارس روز جهانی زن فرصتی دست داد تا با دکنر ناهید توسلی، نویسنده ، مدیرمسئول نشریه فرهنگی- ادبی«نافه» ، پژوهشگر و فعال جنبش زنان ،دکترای فرهنگ و زبانهای باستانی، عضو دفتر پژوهشهای فرهنگی دکتر علی شریعتی ،عضو انجمن روزنامهنگاران زن ایران و انجمن دفاع از آزادی مطبوعات، از حامیان اولیه کمپین یک میلیون امضاء و عضو فروم «مادران صلح» به صحبت بنشینیم.توسلی بر این باورست که انقلاب 57، در مقطع سالهای نخستین خود، موجب شکسته شدن بسیاری از تابوهایی شد که پیش از آن در جامعه ایران سلطنتی امکان شکستن آنها وجود نداشت. یکی از این تابوها، حضور زنان در عرصه عمومی بود. به باور توسلی یکی از مهمترین مشکلات ما – بهویژه زنان ما – این است که ما در «تاریخ» و در «زمان» حالِ خویش زندگی نمیکنیم. او می گوید: مشکلات عام زنان ایران، بیش از هر چیز، مشکلاتی تاریخی/ سنتی/ تابویی است. در عین اینکه مشکلات خاص زنان در ایران در حال حاضر، علاوه بر مشکلات بالا مشکلات حقوقی هم است، مشکلاتی که، ارتباط تنگاتنگ و بلافصلی با همان مشکلات تاریخی/ سنتی/ تابویی گذشته دارد. او معتقد است زنان، پیش از هرچیز باید نخست به حقوق انسانی خویش، یعنی حقوقی برابر با مرد دست پیدا کنند. آن وقت است که باید در پی احقاق حقوق جنسیمان باشیم. توسلی با بیان اینکه حرکتها و جنبش زنان را فراتر از حرکتهای سیاسی میداند، ترجیح می دهد جنبش زنان را با مباحث روز حوزه سیاسی مرتبط نکند. او هشت مارس را یادآور روز پنجم اسفند (سپندارمد روز از اسپندارمد ماه) می داند: روز زن در ایران باستان، که در «آثارالباقیه»ی ابو ریحان بیرونی به آن اشاره شده است..
متن کامل این گفتگو در ادامه می آید:
* حرکت زنان را در طی سالهای پس از انقلاب چطور تحلیل میکنید؟ آیا روندی رو به پیش داشتیم یا به عقب؟ چرا؟
** نخست به بخش دوم پرسش شما میپردازم تا بتوانم پاسخ پرسش بخش اول را بدهم. انسان در روند «زیست»اش همیشه رو به پیش دارد. این بخشی از – باصطلاح – وجدان یا ناموسِ هستی و طبیعت است. من به عقبگرد، در هیچ موردی باورمند نیستم، زیرا به روند حرکت پویای فطرتِ هستی رو به جلو و رو به بالا و آینده، ایمان دارم. این ایمان، علاوه بر ایدهالیستی و کمالگرایانه (perfectionist) اندیشیدن، ایمانی است که آن را بر اساس محسوسات و درک عینیات، خود بهدست آوردهام. ما به عنوان «انسان»، یعنی بخشی از طبیعت و هستی شعورمند، با مفهوم و معنای کل هستی اینهمانیِ جداناشدنی داریم. منظورم از مفهوم و معنای کل هستی همان نمادی است که دینورزان آن را خدا میخوانند.
حرکت زنان، یا باصطلاح جنبشهای زنان، از نگاه من در چارچوب همین روند وجدان یا ناموس هستی و طبیعتی است که ما بخشی از آن هستیم. انگیزه این حرکت و جنبش، در پی آگاهی و رشد و «شدنِ» رو به کمالگرایانه انسان، در زنان نیز بهوجود آمده است. اینکه چرا زنان، که در آفرینش و در بهوجودآمدن و تکوینشان، [با استناد به افسانهها و اساطیر آفرینشِ نوع انسان (زن و مرد)، چه در ادیان توحیدیِ آریایی و سامی و چه در اساطیر و افسانههای پیش از دوران «دین»های توحیدی (مانند یین و یانگ کنفسیوسی)، هیچ تفاوتی وجود نداشته است]، هنوز هم در این جهان دیجیتالی دهکده کوچک مکلوهان، دچار این شقاق تفکیکآمیز جنسی و در پی آن جنسیتی (که پدیدهایست محصول حاکمیت مرد/ پدرسالارانه جهانی) شدهاند، تنها و تنها به شرایط اجتماعی، به ویژه اقتصادیِ حاصل از کشف کشاورزی (که از قضا به وسیله زن بوده است) و در پی آن آشنایی اجتماعات آن روزگارانِ پس از دوران توحش و بربریت و ورود به دوران تمدن اولیه، با سود و سرمایه و داشتن بیشتر و انباشت سرمایه بوده است. حرکتهای آزادیخواهانه زنان برای احقاق حقوق انسانی خود در جوامع مختلف، به اشکال مختلفی صورت میگرفته و هنوز هم دارد صورت میگیرد. بهنظر من بیعنایت و بیتوجه به اصل «چرایی» این مقوله و این شقاق، پرسش از چگونگی جنبشهای زنان راه به پاسخی منطقی نمیبرد.
* پس به نظر شما، این یک جبر تاریخی است که بالاخره زنان، قادر به ارایه توانمندیهای زنانه خویش خواهند بود؟
** بله، دقیقاً. همانطور که گفتم، پر واضح است که انقلاب سال 57 ایران، فرصت بسیار مغتنمی را برای زنان بهوجود آورد تا به حرکتها و جنبشهای آزادیخواهانه خود، که – شاید بتوان گفت – از پیش از مشروطیت، بهطور بسیار جدی، جان و قوت گرفته بود، ادامه دهند. انقلاب 57، در مقطع سالهای نخستین خود، موجب شکسته شدن بسیاری از تابوهایی شد که پیش از آن در جامعه ایران سلطنتی امکان شکستن آنها وجود نداشت. یکی از این تابوها، حضور زنان در عرصه عمومی بود؛ فضایی که تا پیش از انقلاب 57 صرفاً به زنان طبقه خاصی از جامعه تعلق داشت. انقلاب اسلامی موجب شد بسیاری از زنان مذهبی با همان پوشش و حجاب مذهبی خود وارد لایههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، هنری، ادبی، و…. جامعهای بشوند که در پیش از انقلاب، نه شور و میل ورود به آن حوزهها را داشتند و نه اساساً امکان حضورشان در عرصههای عمومی وجود داشت.
* پس انقلاباسلامی سال57 را شما مقطعی مهم درحرکت جنبشزنان میدانید؟
** البته و بدون شک. بهدلیل این که انقلاب سال 57 به دلیل اسلامیخواندهشدناش، موجب شد خود، تابوهایی را که مانع حضور زن در جامعه بود بشکند؛ و زنانی که خود و خانوادههایشان، در پیش از انقلاب، معترض به ورود و حضور زنان در عرصههای عمومی بودند، حالا دیگر به پشتوانه حمایت انقلاب اسلامی از آنان، خود در صف اول زنانی ایستادند که پیشتر حضور آنان را در صحنه اجتماع برنمیتابیدند. حضور همین قشر از زنان مذهبی و سنتی، که اینک و بهدلیل انقلاب اسلامی، با همان ظاهر اسلامی و سنتی، امکان حضورشان در جامعه، نه تنها فراهم آمد بلکه، با هیچ برخوردی روبرو نمیشد، خود موجب بارورشدن تواناییها و استعدادهای قشر عظیمی از جامعه ایران بود که در پستوهای خانهها تحت نام «ضعیفه»، تنها و تنها کارشان زادن شیران نر بود. چشمپوشی و انکار چنین واقعیتی در پس از انقلاب در جامعه ایران، بیشک کاری نابخردانه است. از اینروست که من نقش انقلاب را در تسریع فعالیت جنبشهای زنان در ایران بسیار موثر میدانم و از همین روی، این جنبش را رو به پیش میدانم.
* مهمترین مشکلات زنان ایران را چه میدانید؟
** مشکلات عام زنان ایران، بیش از هر چیز، مشکلاتی تاریخی/ سنتی/ تابویی است. در عین اینکه مشکلات خاص زنان در ایران در حال حاضر، علاوه بر مشکلات بالا مشکلات حقوقی هم است، مشکلاتی که، ارتباط تنگاتنگ و بلافصلی با همان مشکلات تاریخی/ سنتی/ تابویی گذشته دارد. البته نه تنها مشکلات زنان ایران، بلکه به نظر من، بخش اعظم مشکلات مردم ایران نیز ناشی از همین سه مورد بالا میتواند باشد؛ و از قضا همین مشکلات موجب مشکلات حقوقی/ شهروندی زنان نیز شده است. بهنظر من یکی از مهمترین مشکلات ما – بهویژه زنان ما – این است که ما در «تاریخ» و در «زمان» حالِ خویش زندگی نمیکنیم. یعنی ما بیش از آنکه با تاریخ «همزمانی» (synchronic)، که تاریخی سیال و لغزنده و قابل انطباق بر هر شرایط زمانی/ مکانی است زندگی کنیم، متاسفانه با تاریخ، سنت و فرهنگ «درزمانی»یی (diachronic) زندگی میکنیم که در اکنونِ ما فاقد ارزش است. همانطور که میدانیم قانون مدنی ایران بر اساس فقه شیعی نوشته شده، در حالیکه فقه شیعی، اساساً فقهی پویا و «همزمانی» است و ما اگر فقه شیعی خود را بازخوانی «روزآمد» و «همزبانی» کنیم بسیاری از مشکلات گفتهشده، خودبهخود قابل حلّ است.
* پس شما مشکلات زنان را تاریخی میدانید نه جدید؟ آیا این مشکلات، اکنون سیاسیست یا حقوقی؟ فرهنگیست یا مرتبط به باورهای دینیست؟
** بهنظرم میآید که پرسش شما، که مشکلات تاریخی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی و دینی را مطرح میکند، در انتها و شاید هم در ابتدا، مربوط به خوانش «درزمانی» احکام دینی است، که منتج به مشکلات تاریخی، سیاسی، حقوقی، فرهنگی و حتی دینی میشود.
دین اسلام، به تائید خود علما، فقها و روحانیون اسلامی، دارای دو نوع احکام است: «محکمات و متشابهات». محکمات، به عبارتی، همان احکام «همزمانی» هستند که عاماند و شُمول، آن همه بشریت و همه انسانها میشوند. احکام متشابه، (همانگونه که از مفهوم واژه «متشابه» نیز مستفاد میگردد)، احکامی هستند که شبیه یا شبه آنها را میتوانیم در زمانها و مکانهای مختلف بهکار بگیریم. مثلا حکم بردهداری در زمان خاص خودش کارکرد دارد، در حالیکه حکم «عدالتخواهی»، حکمی است که در همه زمانها کارکرد دارد. این احکام متشابه هستند که اگر بر اساس شرایط زمانمند/ مکانمند در جامعه جهانی بازخوانی شوند، دیگر جای بحث و سخن برای هیچ موافق یا مخالفی را باقی نمیگذارد. مثلا حکم «دیه» یا حکم «ارث» و یا … احکامی هستند که در زمانهای متفاوت، شکلهای متفاوت پیدا میکنند. آیا ما برای کسی که در ایالت آلاسکای امریکا کسی را با ماشیناش زیر گرفته و آن شخص کشته شده است، میتوانیم «شتر» را به عنوان دیه انتخاب کنیم؟ یا وقتی پدر یا مادری فوت میکند، آیا هنوز هم میتوانیم ارث دختر (زن) را – در حالیکه دختر، خود، دارای شخصیتی حقوقی و حقیقی در جامعه است؛ کار میکند، حقوق دریافت میکند، مالیات میپردازد و باید همه موازین حقوقی/ شهروندی جامعه خودش را که برای او تدوین شده است بپذیرد، نصف ارث پسر قرار دهیم. مسلماً این دختر (زن) دیگر شهروند جداافتاده از جامعهاش (مانند جامعه 1400 سال پیش عربستان) نیست. پس باید همانگونه که نه تنها دیگر حقوق شهروندی او، بلکه حتی اجر و پاداش کارهای او در آخرت (بهزعم قرآن) با مرد یکسان است، از این حقوق نیز بهره برابر با مرد را ببرد.
* شما فکر میکنید اگر قوانین مدنی ایران، یعنی قوانین فقهی، با خوانشی روزآمد تدوین شود زنان هم به حقوق مدنی شان دست مییابند؟
** من، مصرانه بر این اعتقادم که قوانین مدنی ایران – که چه در دوران پیش از انقلاب و چه پس از آن ملهم و برگرفته از فقه شیعی ما بوده و هست – باید بر اساس خوانش روزآمد فقه توسط علما، فقها و روحانیونی با افکار و اندیشه «روزآمد» از احکام قرآن و فقه تدوین شود. اما اینکه آیا زنان به حقوق مدنیشان دست مییابند یا خیر، بحثی دیگر است. زنان، پیش از هرچیز باید نخست به حقوق انسانی خویش، یعنی حقوقی برابر با مرد دست پیدا کنند. آنوقت است که باید در پی احقاق حقوق جنسیمان باشیم. حقوق جنسی با حقوق جنسیتی متفاوت است. جنسیت، تحمیل نظام اجتماعی مرد محور برزن است، در حالیکه جنس متفاوت از مرد، واقعیت و شاید حقیقتی است مانند جنس متفاوت مرد از زن. بی هیچ ارزشگذاری. و از قضا همین مسئله است که مردان را دچار توهم کرده است که زنان میخواهند به حقوق مردانه دست پیدا کنند. حاشا که چنین باشند. زنان، علاوه بر اینکه میخواهند به حقوق انسانی از دستشده خود برسند، میخواهند مردان را نیز از خویشمحوری مردانه خویش جدا ساخته و حقوقی انسانی برای «انسان» که شُمول آن اعم از زن و مرد است، قایل شوند.
* انتظارات زنان از حاکمیت چیست؟
** من، چون حاکمیتها را بخشی از خود مردم میفهمم و بر این عقیدهام که حاکمیتی که منتخب شهروندان خود باشد، بیشک «درد» و «مشکلات» مردم (شهروندان) خود را باید بهتر از خود آنان بداند. در عین حال، مردم این آزادی را هم دارند که حقوق حقه خود را از حاکمیت خود بخواهند. با توجه به اینکه حاکمیتها هم (که بعضا مردانهاند) باید بدانند برای این گزیده شدهاند که حقوق شهروندی/ ملی/ نژادی/ جنسی/ جنسیتی/ اقتصادی/ فرهنگی/ اجتماعی/ سیاسی و غیره همه مردم را تامین کنند.
* زنان تا چه حد در ایجاد و یا تداوم وضع نابسامان موجود و استمرار حقوق تضییع شده خود موثرند؟
* البته من، «وضع نابسامان امروز» را همان وضع نابسامان جهانی امروز میفهمم. اما باید بگویم که به این پرسش شما، از دو سو میتوان نگریست. نخست اینکه، شکی نیست که حاکمیت مرد/ پدسالارانه جهانی – که هنوز هم در طیفهای متفاوت در همه جهان وجود دارد – موجب ایجاد و همچنین تداوم این وضع نابسامان تاریخی زنان شده است. بنابراین ایجاد این وضعیت برای زنان، تنها و تنها از سوی مردان تحمیل زنان شده است. از نگاهی دیگر نیز، میتوانیم بگوئیم که خود زنان نیز، در طول تاریخ و در روند زیستشان، به دلیل «اُبژه بودن» و برخورد انفعالی حاکمیت مردمحور نسبت به آنان، از اعتماد به نفس بالایی بهرهمند نبودهاند و وضعیت خود را به همان صورت پذیرفتهاند، خود در تداوم آن موثر بودهاند. حالا این که به پرسش کلی شما یعنی: «زنان تا چه حد در ایجاد و یا تداوم وضع نابسامان موجود و استمرار حقوق تضییع شده خود موثرند؟»، میتوانم بگویم: هماناندازه که مردان!!! شاید این پاسخ برایتان تعجبآور باشد، اما اگر بیشتر دقت کنید متوجه خواهید شد که هیچ «فعل»ی در جهان به وقوع نمیپیوندد مگر که «فاعل» و«مفعول»ی داشته باشد. بنابراین هیچ «ستم»ی بدون حضور «ستمگر» و «ستمشونده» بر کسی روا نمیشود. اما با توجه به اینکه موازنه قوا در اینمورد (زن و مرد) در تاریخ، برابر و یکسان نبوده است، بیشک گرچه به ظاهر، بسیاری، این شرایط پبشآمده بر زنان در جامعه را به خود زنان منتقل میکنند، اما نباید غافل باشیم که عدم همکاری، همدلی و همباوری مردان و جامعه مردمحور و نیز شرایط اقتصادی/ اجتماعی/ فرهنگییی که سلطه مرد/پدرسالارانه تحمیل زنان کرده (و هنوز هم تهماندههای آن وجود دارد) خود، سد بزرگی برای خروج زنان از وضعیت نابسامانشان بود است.
البته در جهان امروز، با توجه به شناخت واقعی نقش زن در جامعه و ضرر و زیانها و نابسامانیهایی که جهان از غیبت حضور زن در جامعه داشتهاست، خودِ جهان و حتی حاکمیت مردانه جهانی نیز میداند که دیگر نمیتواند بدون حضور زن و تواناییها و هوشیاریها و خردمندیهای اندیشه و تفکر زنان، از پس زیستِ جهانی انسانها (که شمولشان زن و مرد است) برآید.
* روشنفکری (روشنفکران) دینی در رابطه با زنان چه کرده و یا خواهند کرد؟
** این پرسش بسیار مهم و کلیدییی است. گرچه پاسخاش را میتوانید در مواردی که در رابطه با پرسش شماره 2 گفتهام بیابید، اما لازم میدانم اشارهای کوچک و البته کوتاه به مسئله «روشنفکری» یا «روشنفکران دینی» داشته باشم.
من، دین را اساساً پدیدهای روشنفکرانه میدانم. این را به عنوان یک «واقعیت» غیرقابل انکار باید بپذیریم. زیرا با یک نگاه بیغرضانه، بیمرضانه به همه پیامبران ادیان توحیدی (آریایی و سامی)، میبینیم که همه این پیامبران در زمان خود از سطح الیت و روشنفکر جامعه خود برخاستهاند. من، یکی از تعاریف روشنفکری را که سخت دوست دارم و میپسندم، تعریفی است که دکتر علیشریعتی از روشنفکر داده است: «روشنفکر، یعنی کسی که به خویشتن و به جهان خویش آگاهی دارد (نقل به مفهوم).» بنابراین قراردادن واژههای «روشنفکری» و «دین» در کنار یکدیگر به نوعی کاربرد مترادف دو واژه با دو مفهوم مشابه است. گرچه ممکن است روشنفکرانی باشند که دیندار نباشند و نیز دیندارانی که روشنفکر نباشند. بیشک الزامآور نیست که هرکه روشنفکر دیندار و یا هرکه دیندار روشنفکر!
اما در مورد این که روشنفکری دینی در رابطه با زنان چه کرده و یا خواهد کرد، باید بگویم «روشنفکری دینی» پدیدهای جدا از روشنفکران دینی است، مانند «دین»، که جدا از «دیندار» باید مفهوم شود. روشنفکری دینی، به مانند مکتبی است که به جهت نگاه تاویلی و هرمنوتیکی به واقعیت «دین»، که اساساً مقولهای «همزمانی» و سیال است، «دین» را «زمانمند/ مکانمند» میفهمد و تفسیر میکند. روشنفکری دینی، به مانند خود دین، نسبت بسیار نزدیک و همدلانهای با خود «دین» دارد. از این روست که شاید به کسانی که در این مکتب «دین» را درک و به احکام آن، با تفسیر و تاویل همزمانی، عمل میکنند، تساهلاً و تسامحاً بتوانیم «روشنفکردینی» بگوییم. اینک اگر پرسش شما به این نوع «روشنفکر دینی» بازگردد، بیشک پاسخ من آری است. زیرا در این مکتب از خوانش دین، «انسان»، خلیفهالله (جانشین خدا)ست و شُمول آن زن ومرد است. زن و مردی که خود قرآن، آفرینش آنان از سوی خدا را یکسان و برابر اعلام کرده است. آیه 13 سوره حجرات، موید این نظر است. آنجا که میگوید: «ای مردم، ما شما را مرد و زنی آفریدیم و شما را ملتملت و قبیلهقبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست…» (ترجمه محمدمهدی فولادوند)
فراموش نکنیم که همین روز 8 مارس که «روز جهانی زن» خوانده میشود نیز، در اثر پافشاریهای زنان تحمیل جامعه جهانی ملل (سازمان ملل) شده است. مسئله زنان، تنها مسئلهای است که از سوی خود زنان آغاز و از سوی خود آنان پیگیری میشود. حالا اگر برای عدهای از مردان، این یک «پُز» روشنفکرانه است که وارد حوزه زنان میشوند برای خالی نبودن عریضه است. حتی گاهی مردانی را میبینیم که نسبت به حقوق زنان کاسه گرمتر از آش هم هستند، در حالیکه اگر خوب دقت کنیم میبینیم اینان تنها بهخاطر شرایط سیاسی و یا اجتماعی خود وارد این نحله شدهاند و البته امکان هم دارد حالا که به این واقعیت شوم آشنا شدهاند نیم دلبستگییی هم پیدا کرده باشند.
من، نه به روشنفکران- از هر نحله اش (دینی و غیردینی) – و نه به غیرروشنفکران، امید چندانی برای احقاق حقوق حقه انسانی زنان ندارم. حتی وقتی نقطهنظرهای فلاسفه قدیم و جدید، از افلاطون و ارسطو و سقراط گرفته تا دکارت و کانت و هگل و هایدگر و فروید و فلاسفه معاصر مانند دریدا و لکان و حتی ژیژک و …. را میخوانم گرایشی در آنان برای احقاق حقوق از دستشدهزنان نمیبینم. گرچه بسیاری از آنان وارد حوزههای فلسفه زنانه هم میشوند! تنها، چند فیلسوف زنی هستند در جهان معاصر – آن هم به دلیل «جنس» زنبودنشان – که درد زنان و حقوق پایمال شده آنان را نه تنها درک، بلکه لمس و حس میکنند.
* پس روز جهانی زن، به نظر شما چیزی تشریفاتی است؟
** تقریبا باید بگویم آری! مسئله احقاق حقوق حقه انسانی زنان با روز 8 مارس و کنفرانس پکن و امثالهم قابل دستیابی نیست. زنان، بله فقط تنها زنان، خود باید به دنبال حقوق حقه انسانی خویش کفش پاره کنند و بس. زیرا در جهانی که هنوز حقوق حقه انسانی بخشی از مردم آن (چه زن و چه مرد) تحصیل نشده است، این جامعه مردانه چگونه میخواهد حقوق زنان را استیفا کند؟ شما یک نگاهی به افریقا و مردم فقیر و گرسنه آنجا بیندازید. به فلسطین و مردم آن نگاه کنید! به مردم عراق و افغانستان بنگرید! اینها، همه «انسان»هایی هستند که هنوز به حقوق حقه انسانی خویش دست نیافتهاند. حالا ما دلمان خوش باشد که روشنفکران (بیشک مردان) دیندار یا بیدین، همه منافع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی خود را کنار بگذارند و بیایند سراغ حقوق ما زنان!
بیشتر به شوخی میماند!
** اگر قرار باشد جایگاه زنان را در دوران ریاست جمهوری روسای پیشین و فعلی مقایسه کنید، چه نکاتی را در هر دوره برجستهتر میدانید؟
* من، چون روند رشد فکری/ اندیشهای و توانمندی زنان را در پس از انقلاب بسیار پربار و برجسته میبینم، بنابراین نقش دولتها را نقشهایی مقطعی میدانم که این روند را در طیفی شناور بیشتر یا کمتر به جلو میراند. جنبش زنان، چون بهطور جدی، حرکتی نوپا است، اما با عمقی بسیار زیاد، بنابراین شرایط سیاسی دولتها، آنچنان موثر نمیتواند در آن نقش داشته باشد. جنبش زنان در ایران – به گونه پراگماتیستیاش – از میانههای دوران سازندگی شروع شد و در دوران اصلاحات رشد بسیار زیادی کرد. در دوران دولتهای نهم و دهم نیز، با وجود عنایت کمتر دولتمردان، بازهم دیدیم و هنوز هم میبینیم که زنان راه خود را ادامه میدهند و به نظر من به نوعی خودکفایی رسیدهاند که دیگر دولتها نیز این واقعیت را درک کردهاند.
* به عنوان آخرین سوال ، 8مارس برای شما یادآور چیست؟
** هشت مارس برای من یادآور روز پنجم اسفند (سپندارمد روز از اسپندارمد ماه) است: روز زن در ایران باستان، که در «آثارالباقیه»ی ابو ریحان بیرونی به آن اشاره شده است. میدانیم که در ماه اسفند زمین بارور میشود و دانهها رو به رشد و روئیدن میگذارند. از همین روی است که این ماه، به نام ایزدبانوی زمین «سپندارمد» نامیده میشود.
برخویش باوراندهام که این روزها – که تحقه حاکمیتهای مردانه به زنان است – در عین بسیار با ارزشمندبودن، نباید زنان را بفریبد تا باز ریسمان سرنوشت خویش را به دست مردان بدهند. براینباورم که این زناناند که خود باید سرنوشت خویش را رقم بزنند و تواناییهای زن/ مادرانه خود را از باالقوهبودن به بالفعلبودن سوق دهند.
* با سپاس از شما
+ There are no comments
Add yours