جرس: بیش از چند ساعت به پایان زمستان باقی نمانده است . بهار سبز نرمک نرمک می آید تا مهمان خانه هایمان شود و با خود سبز شدن ، نو شدن و زنده شدن طبیعت را به ارمغان آورد . تا ساعاتی دیگر سفره هفت سین مان را پهن می کنیم ، دور آن می نشینیم و با شنیدن تیک تیک ساعت با عجله خود را به دامن بهار پرتاب می کنیم تا سبز بودنش حال و هوایمان را تغییر دهد ، نو شدنش روحمان راتازه کند و زنده شدن طبیعت ، امید را به ما یاد آور شود و با تاکید بگوید که پس از هر زمستانی ، بهاری در راه است .
سفره های هفت سین خود را به رسم آن سنت زیبای دیرین میهنمان پهن می کنیم تا نوروز را در کنار آن به شادی بنشینیم و همه با هم بگوییم ای دگرگون کننده حالها و ای گرداننده روزها وشبها ، دگرگون کن حال ما را به بهترین حال .
دگر گون کن این قلبهای بر از کینه را . رها کن اسیرانی راکه گرفتار روحهای پر از کینه شده اند . کینه هایی که تیشه اش ، ریشه هایمان را نشانه رفته است و در پس آن کینه ها انتظار فرزندان زید آبادی را تاب می آوریم . بی قراری مادر شیوا نظر آهاری قلبمان را به دردنمی آ ورد . تنهایی و سکوت تلخ زنان جوان آزارمان نمی دهد .
و پرهام زید آبادی در کنار هفت سینی که مهدیه آن راچیده درکنار پارسا و پویا می نشیند و چشمان منتظرش که ماههاست در انتظار باز شدن آن ” در” است ، به جای خالی پدر بهار را خواهد نشاند، تا پدر از راه برسد .
مهسا امر آبادی در کنار “تنهایی” به پیشواز بهار می رود و از راه دوربه مسعود با ستانی آمدن بهار را شاد باش می گوید .
هدی و مرضیه آقایی که صبرشان به سر رسیده به جای خالی بدر السادات مفیدی خیره مانده اند تا شاید آن ” در آ هنین” باز شود . به هدی می گویم شاید تا نوروز بدری آزاد شود و او از ته دل می گوید: خدا کند .
آری خدا کند انتظار فرزندان طاقت از دست داده ، بیقراری مادران و سراسیمگی همسران نگران به اخر رسد ، خدا کند . خدا کند بارانهای بهاری جانمان را از این کینه های آلوده پاک کند و سبزی بهار زندگی مان را دگرگون کند،ای دگرگون طکننده احوال ،چنین کن.
+ There are no comments
Add yours