گویا: شعر وصیت ۱ را چندی پیش ویدا فرهودی برای نداها سروده بو و وصیت ٢ پیشکش است به فرزادهای کمانگر
◀️ بیا امشب، نگاهم کن فراز آسمان مادر
◀️ که مهمانم و می مانم به بزم اختران، مادر  
◀️ مبادا اشک بگشایی که رَستم من ز تنهایی
◀️ و با “سهراب” وُ با “اشکان”، شدم هم آشیان، مادر  
◀️ چرا ناخن کشی بر رو، کـــَنی در سوگ من گیسو
◀️ به شادی هلهله سر کن، شـُدَستَم بی زمان، مادر  
◀️ ندایی در سرم می گفت، نباید بی صدایی خفت
◀️ خوشم اکنون که با خفتن، صدایم شد عیان، مادر  
◀️ به یادت هست می جـُستی نشان از من؟ بیا بنگر
◀️ کسی دیگر نـبتواند مرا سازد نهان، مادر  
◀️ بگو با خواهر، آزادی اگر جوشد ز فریادی
◀️ گشاید شعله وش راهی که من دادم نشان، مادر 
◀️ که دژخیمان و ضحاکان، به هیزم های این عصیان
◀️ بسوزند و شود درمان، غم ایرانمان، مادر
 – و کردستان و گیلان را، خراسان و سپاهان را
◀️ کند چون سبز، افسونش، شود میهن جوان، مادر
◀️ برادر را بگو شویــَد، سرشک از دیده و گوید
◀️ به گوش شهر، رازم را به لحنی بس روان، مادر
◀️ که می دانم در این غیبت، مرا داده زمان فرصت
◀️ که راه سرخ پوبش را گشایم بر جهان، مادر
◀️ من آن گلگون کمانگیرم، که چون بگسسته زنجیرم
◀️ مرا یابی اگر خواهی، فراز آسمان، مادر
 – ویدا فرهودی
 -اردیبهشت – 1389

                                                
                                                
                                                
                                                
                                                
                                                
                                                
+ There are no comments
Add yours