«هسته های خود بنیاد» ایده ای از جنس کمپین

۱ min read

سارا لقمانی-14 بهمن 1386

درک «انتخاب شیوه عمل» در کمپین

آنچه کمپین را از دیگر فعالیت های دو دهه اخیر جنبش زنان متمایز می کند «خواسته محور» بودن آن است، یعنی تمرکز بر خواسته هایی مشخص و عمومی کردن این خواست ها در بین مردم. از همان روزهای اولیه آغاز به کار کمپین این نکته مهم را به خود گوشزد می کردیم که هر کس به هر روش و شیوه ای که می پسندد و فکر می کند که صحیح است می تواند و حق دارد که در عمومی کردن خواسته ها تلاش کند. و تنها چیزی که همه را به هم پیوند می دهد «بیانیه کمپین» است. در واقع آنچه در بین همه کمپینی ها مشترک است، بیانیه ای است که قرار است خواسته های نوشته شده در آن عمومی شود. حال این که به چه روشی این اتفاق رخ دهد، در حوزه اختیار و خلاقیت و بضاعت کنشگران و البته شرایط و امکانات موجود است.

«خواسته محور بودن» که همان ویژگی خاص کمپین یک میلیون امضاء است، این اجازه و فرصت را به همه ما می دهد که دست مان برای انتخاب شیوه عمل، کاملا باز باشد؛ حتی اگر به ناچار این انتخاب هر روز بخواهد تغییر کند. «در واقع ما زنان فعال در کمپین؛ به تدریج در حال آموختن و پذیرش این واقعیت هستیم که مجبوریم هر روز و هر ساعت و بنا به موقعیت مان دست به انتخاب بزنیم و تاکتیک مناسب را برگزینیم یعنی با یک انتخاب اولیه (یکبار برای همیشه ) تکلیف همه چیز روشن نمی شود. بلکه انتخاب های ناگزیر و هر روزه ماست که به تدریج جهت گیری آینده مان را شکل می دهد. … در مملکتی که هر ماه و هفته، غائله بزرگی به وجود می اید و هیجانات ناشی از آن موقعیت اکثر شهروندان را به تلاطم، بی ثباتی و سردرگمی گرفتار می کند چگونه می توان انتظار داشت که یک جنبش فراگیر مدنی (آن هم جنبشی عملگرا) تاکتیک هایش ثابت؛ اصیل و پایدار باشد؟» (جنبش یک میلیون امضا. روایتی ازدرون. نوشین احمدی خراسانی. ص116).

جنبشی که سرسختانه بر روی خواسته های مشروع و قانونی خود پافشاری می کند، باید آنقدر آزادی و اختیار عمل داشته باشد که بتواند هر زمان که لازم باشد خود را دوباره تعربف کند و شیو ه ای مناسب برگزیند. حضور این اختیار عمل در جنبش یک میلیون امضاء برای کنشگران نشاط و اعتماد به نفس بالایی را به همراه آورد و خلاقیت در انان چنان بالا رفت که شیوه عمل در هر شهری متفاوت ازشهر دیگر شد. البته فعالان هر شهر با توجه به شرایط و امکانات و توانایی های خود، راه خود را برگزیدند. آنگونه که «رشت» کمپین را پیشبرد با شیوه کار «همدان» متفاوت بود و همدان متفاوت از «شیراز» پیش رفت و…. در «تهران» نیز کمپین از ابتدا الگو و فرمول مشخص و از پیش تعیین شده ای نداشت و قرار هم نبود که چنین باشد.

کمپین را هر روزه فعالانش فرم می دهند. آن دسته از اعضا که از ابتدا آغازگر این طرح بودند، با توجه به تعداد محدودشان و پایین بودن حجم کار، به اتفاق تصمیم گرفتند برای تفکیک کردن، نظم دادن اولیه به امور، و شکل بخشیدن به فعالیت های آغازین، چند فضای کاری (کمیته های تسهیل گر) مشخص تشکیل دهند که می توانست محل رفت و آمد افراد مختلف باشد و در حقیقت تنها برای سهولت در آغاز کار و نظم بخشیدن به فعالیت های اجرایی قلمداد شود. اما بی تردید تشکیل کمیته ها صرفا به دلیل نیاز آن زمان و تشخیص و انتخاب بر مبنای شرایط ویژه آن دوره بود، نه آنکه فرمولی ثابت و ابدی برای کمپین باشد. کما اینکه با سپری شدن مدت کوتاهی از فعالیت کمپین در تهران و همراه شدن انبوه نیروهای جدید و پرتوان و نیز گسترده تر شدن حجم کارها، مطرح شدن طرح های بکر و جدید از سوی نیروهای پرانرژی و تازه نفس که در قالب کمیته های موجود نمی گنجیدند، در مجموع باعث شد که همگی به وضوح دریابیم که ساختار تسهیل گر کمیته های اولیه، پاسخ گوی تمام نیازها نیست و ضرورت بازتعریف و سر و سامان دادن به وضعیت جدید و منظم کردن دوباره کارها احساس شد.

از آنجا که در کمپین همواره می گفتیم «ما همان طور که پیش می رویم مسیرهای تازه را می یابیم »(بحثی که در کارگاه های آموزشی کمپین همواره به آن اشاره می شود) این اختیار در حوزه عمل برای همگان وجود داشت تا بر حسب نیاز، شیوه هایی جدید را برگزینند. فراموش نکنیم که کمپین تجربه ای منحصر به فرد در حوزه فعالیت های اجتماعی ایران به حساب می آید که طبیعی است گام به گام با اعضایش رشد کند و پیش برود. به همین دلیل به دنبال راهکاری برای حفظ نظم و در عین حال ایجاد فضایی برای رشد بیشتر اعضا و ظهور توانمندیهایمان بودیم. که البته رابطه مستقیم با گسترش و رشد مجموعه کمپین داشت.

در این میان دو گرایش عمده در بین کنشگران چالش برانگیز می نمود. یکی دیدگاهی که در واقع کمپین را به صورت «انجمن» و «سازمان» تعریف می کرد و خواهان شکل دادن به فعالیت های دمکراتیک در قالب های سازمانی (کمیته های دائمی) بود، دیدگاهی که البته چندان هم غریبه نبود چرا که فعالیت در قالب سازمان و انجمن در بین فعالان اجتماعی، از دیرباز به عنوان یک روش عادت شده، وجود دارد. این دیدگاه برای پیشبرد کارها تنها به بسط و گسترش ساختارمند کمیته های کاری، چشم داشت یعنی معتقد بود برای ادامه حیات کمپین باید به تناسب نیازهای موجود، کمیته های جدید با «مسئولیت هایی مشخص و مرزبندی شده» نسبت به کمیته های دیگر تشکیل شود و هر کدام از اعضا بسته به میزان علاقه و توانایی خود در چارچوب یکی از کمیته ها به فعالیت بپردازد و به همین ترتیب هر زمان نیاز جدیدی احساس شد بلافاصله کمیته جدیدی شکل گیرد. نگرش دیگر اما تلاش می کرد تا حد امکان ساختار کمپین را از مدلی شبیه به آنچه همواره در ایران تجربه شده بود دور سازد. در حقیقت نگاهی که کمپین را نه سازمان و انجمنی ساختارمند می دید و نه خواهان تکرار تجربه های پیشین بود.

آن دسته از فعالان کمپین که تجربه دو تجمع 22 خرداد در سال های 84 و 85 را از سر گذرانده بودند و در شرایط بسته و امنیتی روز های بعد از 22 خرداد میدان هفت تیر، مجبور به ادامه فعالیت بودند دریافته بودند که هر چه هسته های مستقل و کوچکتری تشکیل شود، احتمال بقا قوی تر خواهد بود. از طرفی وجود این هسته ها می توانست شرایط را برای کار در فضایی از جنس جنبش، مهیا تر سازد. جلوه جواهری در سخنرانی خود در اولین نشست کمپین در آذر ماه 85 به درستی به این مسئله اشاره کرد که «برای پیشبرد کمپین می توان بر دو روش متمرکز یا نامتمرکز تکیه کرد.» او در تشریح روش متمرکز گوشزد می کند که «حداکثر مشارکتی که نیروها می توانند داشته باشند ورود به یکی از کمیته های کاری است. ممکن است با بزرگ شدن کمیته ها افراد با کمبود مکان برای برگزاری جلسات روبرو شوند تقسیم کار به خوبی انجام نگیرد عده ای منفعل شوند و عده ای قدرت تصمیم گیری برای دیگران را بیابند. در نهایت با این شیوه نیروی اجتماعی زیادی را نمی توان درگیر کرد ؛ خلاقیت رشد نمی کند قدرت متمرکز می شود. اما می توان کار را به روش نامتمرکز پیش برد که گروه های مختلف تشکیل شود و در نتیجه می توانیم از رشد هسته مرکزی جلوگیری کنیم و افراد با انتخاب های بیشتری روبرو خواهند بود در چنین وضعیتی، کمپین مجموعه ای خواهد بود از هسته های پراکنده و متکثر در عمل و اندیشه. در نتیجه هزینه ها و قدرت بین هسته های مختلف تقسیم می شود و در مسیر های ارتباطی متنوعی رشد می کند…. کمپین یک طرح باز و سیال است و تنها چیزی که در بین همه کنشگرانش مشترک است بیانیه است. ابداع روش های نو؛ بهره گیری از خلاقیت؛ گسترش شبکه های غیر متمرکز و متناسب با موقعیت عمل و … حول این بیانیه مشترک تلاشمان را نتیجه بخش خواهد کرد».

سخنان جلوه در حقیقت تردید های آن دسته از کنشگران بود که هنوز مطمئن نبودند با شکل گیری ساختار و تشکیل کمیته های منظم کاری و هویت بخش آیا بهترین روش را انتخاب کرده ایم؟ یا بهتر آن است که تلاش کنیم گروه های مختلف در کمپین ایجاد کنیم که هر کدام برای خود مستقل عمل کند و جمع های کوچکی باشند که با هم در ارتباط هستند و در حقیقت هر کدام کمپینی کوچک باشند برای خود؟ «…. اگر به واسطه جمع آوری یک میلیون امضا قوانین تغییر نکند علامت شکست کمپین نیست اما اگر گروه ها و جمع های بسیار از دل کمپین متولد نشود کمپین شکست خورده است …تلاش کنیم حلقه های اتصالمان گروه های داوطلب باشد نه افراد داوطلب.» (بقای کمپین در گرو فعالیت داوطلبان. سارا لقمانی. نامه زن شماره پنجم. اسفند 85) .

در حقیقت این روش که “هسته های خود بنیاد” در کمپین شکل گیرد از همان ابتدا به عنوان یک ایده مطرح بود و اتفاقا تلاش هایی هم برای تشکیل این «هسته ها» صورت گرفت. در جمعی از کنشگران کمپین که تلاش می کردند نیروهای داوطلب جدید را آموزش دهند و توانمند کنند، از ابتدا این ترجیح بود که گروه های مستقل مطالعاتی تشکیل شود مثلا در هر گروهی کتابخانه ای داشته باشیم که اعضا دور کتاب ها جمع شوند و مستقل از بقیه گروه ها عمل کنند. عده ای از داوطلبان اولیه نیز خودشان همین پیشنهاد را داشتند و اتفاقا گروه مطالعاتی خود را تشکیل دادند و چند باری هم کنشگران قدیمی تر کمپین را به جلسات خود دعوت کردند و … اما کار سختی بود…. بسیار سخت بود که بتوانیم روش جدید کمپین یک میلیون امضاء را که متفاوت از یک سازمان و انجمن بود درک کنیم برای همین مرتب دچار تناقض می شدیم. تجربه ای چنین خاص را نه فعالان قدیمی تر جنبش زنان زندگی کرده بودند و نه نیرو های جوانتر در قدم های اولیه کمپین آنقدر توانمندی در خود احساس می کردند که بتوانند مستقل از دیگران خود دست به کار شوند. لذا به پیشنهاد ایجاد ساختارهای عریض و طویل در کمپین و تشکیل کمیته ها همگی لبیک گفتیم و کار را تا امروز به این شکل جلو آوردیم. هر چند پرسش ها و تردید هایی که از ابتدا در خصوص تشکیل کمیته ها داشتیم به قوت خود باقی ماند و با نگرانی در خصوص سوال هایی که بی پاسخ مانده بود. پذیرفتیم که در شرایط موجود و با توانایی هایی که همه مان داریم بهترین گزینه، تشکیل کمیته های کاری مختلف است.

مدتی است که کار به این شیوه پیش می رود و اتفاقا موفقیت های بزرگی را از این طریق کسب کردیم؛ تجربه های نابی را آموختیم و روند رو به رشد کمپین را به چشم خود می دیدیم اما آن سوی دیگر این تجربه اندوزی، اغلبِ موارد منفی که از ابتدا پیش بینی می کردیم رخ داد و جزو ضعف های کاری به حساب آمد. اینکه کمیته ها تا چه میزان ظرفیت جذب نیرو دارند؟ مگر هر کمیته به چند نفر احتیاج دارد؟ اطلاع رسانی در چنین شرایط دشواری به چه شیوه ای صورت گیرد، و… تراکم افراد در کمیته ها و رشد بادکنکی عملا میزان مشارکت افراد را تقلیل داد و در نتیجه، آرام، آرام بی انگیزگی را دامن زد. یرای مثال عضو جدیدی وارد کمیته آموزش می شد ولی شاید دو ماه یکبار هم به او نوبت کارگاه نمی رسید در چنین وضعیتی، خواهی نخواهی انگیزه خود را برای کار از دست می داد و توانایی هایش به ظهور نمی رسید. گاها افراد در کمیته ها به سیاهی لشگر تبدیل می شدند و نظایر این ضایعات و ضعف ها. در حقیقت کمیته های مختلفی که در ابتدا با هدف صرف «تسهیل» فعالیت ها و انجام برخی از وظایف کمپین ایجاد شده بود، به تدریج با پیشنهاد برخی از اعضای این کمیته ها، اهداف گسترده و دیگری پیدا کرد. در این میان گویا خود کمیته ها هدف بودند که چگونه در درون شان عمل می شود نه این که چگونه وظایف شان را به عنوان تسهیل گران اهداف کمپین انجام می دهند. خود کمیته ها به موضوع مهم تبدیل شد نه این که چه کارهایی دارد پیش می رود یا چه کارهایی بر زمین مانده؟ هویت یابی در کمیته ها مهم شدند و در واقع نگاه کمیته ها از «بیرون» به «درون» خود کمیته ها کشیده شد. بدین ترتیب «دستیابی» به کمیته ها مهم ترین مشغله شد و نه دستیابی به فعالیتی برای اهداف کمپین و در واقع فعالیت برای کمپین مترادف شد با دستیابی به کمیته ها و هویت یابی از طریق آن.

«هسته های خود بنیاد» راهی برای گسترش کمپین

با نگاه به گذشته و یادآوری چگونگی روند کار، می توان گفت به دو دلیل عمده همه ما ناگزیر شدیم که تا اطلاع ثانوی به وجود کمیته ها رضایت دهیم: یکی هم سنگ نبودن تجربه، اعتماد به نفس و مهارت لازم در بین کنشگران کمپین بود که امکان تشکیل هسته های مستقل که هر کدام خود کمپینی مستقل باشد را سخت و تا حدودی غیر ممکن می کرد و دیگری باز بودن شرایط سیاسی برای فعالیت گسترده در چند ماه نخستین شروع به کار کمپین (بر خلاف تجربه ای که بعد از 22 خرداد 85 لمس کرده بودیم).

تا قبل از شروع سال 86 که در پارک لاله دو تن از فعالان کمپین (ناهید کشاورز و محبوبه حسین زاده) در حین جمع آوری امضا دستگیر شدند تقریبا هیچ گونه برخورد تند و خشنی از سوی ماموران امنیتی با کمپینی ها صورت نگرفته بود. به یاد بیاوریم سخن مریم حسین خواه را آن زمان که برای سفر به هند به همراه 12 زن فعال دیگر در فرودگاه مورد بازجویی قرار گرفت و متن نوشته شده در برگه بازجو را از زیر چشم بند خوانده بود که نوشته بود «هیچ سوالی از کمپین یک میلیون امضا پرسیده نشود … »

سفر به شهرستان ها با گزارش کامل و عکس های لحظه به لحظه در سایت کمپین درج می شد. نشست های مختلف برگزار می کردیم. هیچ ابایی از صحبت با تلفن نداشتیم. آدرس جلسات را به راحتی اعلام عمومی می کردیم، در مترو و تاکسی و خیابان و پارک با سر و صدا و شور و هیجان امضا جمع می کردیم، بدون آنکه فکر کنیم چشمی به دنبالمان است یا گوشی مشتاق شنیدن صدایمان.

حال با گذشت 17 ماه از آغاز به کار کمپین هر دو دلیل، موجودیت خود را از دست داده اند. به همان اندازه که شرایط برای کار و فعالیت سخت، بسته و دلهره آور شده است، کنشگران خود ساخته شده اند و آموخته اند هرآنچه را که آموختنی بود. در مقابل جواب دادن به هر سوال بازجو یادگرفتیم چگونه سخنرانی کنیم. به ازای هر سوالی که کتبا پاسخ می دادیم آموختیم چگونه مقاله بنویسیم. هر بار که فضای اجتماعی بسته تر شد در خود بیشتر فرو رفتیم و عمیق تر به کمپین فکر کردیم. به تعداد روزهایی که یکی از کنشگران شب را در زندان روز می کرد دور هم جمع شدیم و تجربه هامان را قسمت کردیم. هر بار که مهمان ناخوانده ای زنگ خانه هامان را زد، شیوه ای دیگر برای کار و فعالیت آموختیم. هفده ماه گذشت حالا نه کنشگران نوپایی داریم و نه فضای آرامی. اما به اندازه ای نیروی توانمند و کارکشته داریم که می توانیم و قادریم تا «هسته های خودبنیاد» را با توجه به فضای سیاسی جامعه شکل دهیم زیرا فضا به اندازه ای بسته و پرتنش شده است که دیگر نمی توانیم در جمع های بزرگ و کمیته های وابسته به هم بمانیم و کار کنیم.

واقعیت این است که اساسا پیشبرد کار جمعی در کالبدی کلان و به صورت کمیته های مختلف که هر کدام قسمتی از کار را به عهده بگیرند و در نهایت زنجیر هایی به هم متصل باشند شیوه ای قدیمی و تجربه شده است. می دانیم که سلسله مراتبی ترین گروه ها و احزاب و دسته ها هم در اغلب موارد با وجود کمیته های مختلف به کار می پردازند که اتفاقا ساختارهای عمودی دارند و در نهایت قدرت تصمیم گیری در راس، متمرکز می ماند. نقدی به این شیوه نخواهد بود اگر از ابتدا ساختار عمودی را پذیرفته باشیم. اما … “در مورد مسائل درونی کمپین در حقیقت هیچ مدل خاص و ثابتی وجود ندارد. یعنی هر کس به عنوان عضو کمپین می تواند برای پیشبرد هدف کمپین در راستای بیانیه به برگزاری جلسات، سمینارها و یا راه اندازی سایت، وبلاگ های گروهی و … اقدام کند. همانطور که راه اندازی سایت” تغییر برای برابری” ابتکار تعدادی از اعضا است و یا نشست هایی که تا امروز برگزار شده است” (سمیه فرید. دومین نشست کمپین. اسفند 85). در واقع این پیشنهادی که سمیه فرید داد عملا در کمیته پسران تحقق یافت، کمیته ای خودبنیاد که خود به تنهایی، نمودی از کمپین یک میلیون امضاست.

با اینحال قطعا تا به امروز آنچه باعث شنیده شدن صدای کمپین شده است نتیجه تصمیماتی است که بر اساس خرد جمعی اتخاذ و با همدلی و توافق، عملی شده است. گذر زمان ولی به ما اجازه می دهد نگاهی به عقب بیاندازیم و در عین حال شرایط پیش رو را در نظر بگیریم و دست به اقدام عاجل بزنیم. چون ما می خواهیم برای رسیدن به خواسته هامان خوب “بازی” کنیم. وقتی به هر کمیته مسئولیت مشخص را می سپاریم در مقابل اختیارات و اطلاعات مربوط به آن حوزه کاری را هم در همان کمیته پخش می کنیم. و هر گاه به هر دلیلی اتفاقی برای آن کمیته بیفتد دیگران نه مهارت انجام کارهای کمیته مذبور را دارند و نه اطلاعات کافی را. مثلا تمامی اطلاعات مربوط به داوطلبان در یک کمیته متمرکز است و از بین رفتن این اطلاعات به هردلیلی باعث می شود همه نیروهای داوطلب را ازدست بدهیم و در حقیقت ضربه آن به همه کمپین وارد می شود.

از طرفی اعضا مهارت هایی را کسب می کنند که در عین سادگی به دلیل درگیر نبودن بقیه اعضا با آن امور از انجام آن ناتوان خواهند ماند. مثلا برگزاری کارگاه؛ یا نوشتن بیانیه یا مستند کردن امضاها و …. در حالی که اگر هر کمیته ای تبدیل به هسته ای خود بنیاد شود در حقیقت جمعی از یاران همدل هستند که هر کدام توانایی خاصی را دارند و می توانند خود کمپینی کوچک باشند و همه وظایف کمیته ها را در مقیاسی کوچک به انجام برسانند. به این ترتیب اطلاعات و مهارت ها در بین تمام هسته ها پخش و متکثر خواهد بود و از بین رفتن آن کاری به مراتب سخت و دشوار خواهد شد. تمام تصمیم گیری ها در جمع های کوچک انجام می شود. بنابراین نه لازم است گردش اطلاعات در جمع بزرگی صورت گیرد که مدام به افراد آن اضافه می شود و نه برای انجام هر جلسه و نشستی، خبر رسانی کار پیچیده ای می شود. و نه آن که لازم است این همه انرژی صرف نگه داشتن ساختاری عریض و طویل شود که کارکردی اندک پیدا کرده و چه بسا خود به مانعی تبدیل شده است.

مهم تر از همه وقتی جمع کوچک باشد، دسترسی اعضا به یکدیگر آسان خواهد بود و تغییر هر تصمیمی به سرعت صورت می گیرد. نیازی به داشتن مکان بزرگ نخواهیم داشت و در نتیجه اتخاذ تصمیم های بزرگ بی معنا خواهد شد. در عوض خلاقیت رشد می کند و هرهسته ای خود انتخاب می کند که کل پروسه را به چه شیوه ای پیش ببرد در چنین وضعیتی است که با اطمینان بیشتری می توان گفت کمپین تکثر گرا است و ساختاری باز و افقی دارد و طرحی نو در انداخته است. هرچند می توان گفت که این ساختار باز در خارج از ساخت کمیته ها هم اکنون نیز وجود دارد و افراد بسیاری بدون تیتر و عنوان و «هویت» های کمپینی خاص (ناشی از عضویت در کمیته ها) همین روش را پیش می برند و هسته های خودانگیخته تشکیل داده اند.

اگر با همفکری و همیاری یکدیگر موفق شویم کمیته ها را به «هسته های خودبنیاد» ارتقاء دهیم که لزوما به هم وابستگی ندارند آن وقت نه احتیاجی به هماهنگی و گردش دشوار اطلاعات در سطح کلان مقیاس داریم و نه احتیاج به پرداخت هزینه های امنیتی زیاد برای «کارهای بزرگ». چراکه هر گروه خودش تعیین می کند چگونه پیش رود و تا چه مرزهایی پیش رود. پرداخت هزینه های احتمالی را خودش می سنجد و در جمع کوچک خود کارها را با آگاهی و اشراف بیشتر، هماهنگ می کند . ولی در ساخت بزرگتر تنظیم کارها دشوار است. در نتیجه، میزان مقاومت تقلیل می یابد. زیرا در ساختی بزرگ نمی توان به راستی برای «همه» تعیین کرد و تصمیم گرفت و هماهنگ کرد که کجا باید مقاومت صورت گیرد و کجا می توان پیش رفت. در حالیکه در شرایط سرکوب مجبور هستی مدام تصمیم جدید بگیری و وقتی جمع کوچک و همدل باشد هم راحت تر می توان تصمیم دوباره گرفت و هم می توان تصمیم را به سهولت و آسانی به اطلاع بقیه رساند و دست به عمل زد.

شرایط دشوار، افراد را ناگزیر به انتخاب می کند

در شرایط سخت و بسته مجبور هستیم دست به انتخاب بزنیم. شاید روزی فشارها به قدری عرصه را بر تک تک ما تنگ کند که چاره ای جز انتخاب یکی از راه های زیر نداشته باشیم: حفظ ساختار و سازمانی که با خون جگر شکل داده ایم، قوانینی که می خواهیم تغییر کند ، حفظ هویت فردی خودمان در فضای اجتماعی که با هزار درد و رنج کسب کرده ایم، و یا سکوت برای مدتی نامعلوم؟

بی شک هرکنشگری حق دارد هر گزینه ای را که صلاح می داند برگزیند. اما مهم آن است که خود آگاهی مان را بالا ببریم و بدانیم که گزینه نهایی را به کدام دلیل انتخاب کرده ایم. در اینکه نمی تو انیم همه آنچه را که تا به امروز به دست آورده ایم حفظ کنیم تردیدی نیست. در روزگاری که تیر ترکش حذف حتی به مجله زنان که از دوران کارگزاران فعال است و روزهای سخت و سیاه فراوانی را به سلامت پشت سر گذاشته است هم رحم نمی کند، ناچار به گزینش در کمپینی هستیم که خیلی زود جوانه های نشکفته اش را هم تاب نیاوردند و مورد عنایات خود قرار دادند. کما اینکه اگر بدون پیش داوری بنگریم همین حالا هم افراد آگاهانه یا ناآگاهانه در حال انتخاب هستند. برای مثال عده ای خواسته های دیگری را در اولویت زندگی خود نسبت به کسب حقوق برابر قرار داده اند و احتمالا تا عادی شدن اوضاع ترجیح می دهند همچنان که یک فعال اجتماعی باقی می مانند خواسته هایی را مطرح کنند که قابلیت طرح آن در عین اهمیت، کمترین هزینه را داشته باشد تا شاید بقای فردی خود را (که شکی نیست در ایجاد آن تلاش بسیاری کرده اند) حفظ کنند. گروهی دیگر ترجیح می دهند فعالیت های اجتماعی خود را تا بهتر شدن وضعیت مسکوت بگذارند. اما آن عده که همچنان عمومی کردن خواسته های کمپین را اولویت ذهنی و دغدغه اصلی خود می دانند چه می کنند؟ واقعیت آن است که بنا به دلایل طرح شده عده ای به این نتیجه رسیده اند که بین حفظ وضعیت موجود در کمپین و مطرح کردن خواسته ها یکی را باید برگزینند و ترجیح می دهند کمیته ها و فضای موجود را رها کنند و به صورت «هسته ای خود بنیاد» مطالبات حقوقی کمپین را به شیوه ای دیگر مطرح کنند. البته هر گروهی که تصمیم بگیرد از فرم و ساختار موجود خارج شود با توجه به تشخیص خود می تواند شیوه مطلوب خود را برگزیند و مستقلا کار را پیش ببرد.

و بالاخره گروهی از کنشگران هم صادقانه تلاش می کنند همچنان به شیوه گذشته کار را پیش ببرند هر چند نگاه های امنیتی انقدر قوی و ریز بین شده باشد که حتی مهمانی کوچک به بهانه آزادی دو یار زندان رفته را هم در زیر بارش برف بی امان، تاب نیاورد و همه ما را به بازگشتن به خانه هامان راهنمایی کند. با این حال هنوز مقاومت برای حفظ شرایط موجود را در الویت کار خود قرار می دهند و می خواهند آنچه را که برای تشکیل اش زجر فراوان کشیده شد، حفظ کنند و از همین طریق به عمومی کردن خواسته های کمپین همت گمارند.

از نقاط منفی و ضعف های موجود در شکل کنونی سخن بسیار گفته شد اما آنچه در شرایط فعلی بر این موارد منفی اضافه می شود «احساس تنها ماندن» ناشی از کوچک شدن جمع است اینکه «دیگران رهایمان کردند» و فقط «ما مانده ایم و شرایط سخت». بر کسی پوشیده نیست که داشتن چنین احساسی چقدر می تواند تلخ و گزنده باشد و شاید بیشتر از هر فشار بیرونی انسان را از پای درآورد. ولی به نظر می رسد که عمده دلیل پیدایش این ذهنیت و پندار غیرواقعی، گزینه ایست که کنشگران برگزیده اند. یعنی زمانی که آگاهانه یاناآگاهانه، حفظ سازمان موجود را در هر شرایطی لازم بدانیم، هر آنکس را که از سازمان دور می شود تا خواسته را به گونه ای دیگر حفظ کند غریبه می پنداریم و جمع باقی مانده را «خودی» می دانیم و در نتیجه دیگران را «غیر خودی». جملات زیر که از متن گزارشی در سایت تغییر برای برابری منتشر شده است را با هم بخوانیم:

«شنبه شب پانزدهم دی ماه، شیرین عبادی در نشستی با برخی از اعضای کمپین یک میلیون امضا و مریم حسین خواه و جلوه جواهری پس از آزادی از زندان دیدار کرد. دراین دیدار علاوه بر اعضای کمپین، لیلا علی کرمی و نسرین ستوده از وکلای کانون مدافعان حقوق بشر، شهلا اعزازی، ژیلا شریعت پناهی، مریم ومعصومه ضیا و بهاره هدایت و ژیلا بنی یعقوب نیز حضور داشتند …»

در این گزارش آنچه ناخودآگاه احساس و بعد نوشته شده است حکایت از آن دارد که مثلا اگر در کمیته ای فعال باشیم عضو کمپین محسوب می شویم و در غیر این صورت در بهترین حالت، حامیان کمپینی ها. یعنی ژیلا بنی یعقوب که در سایت کانون زنان ایرانی از هر تلاشی برای عمومی کردن خواسته های کمپین فروگذاری نمی کند حامی است، ژیلا شریعت پناهی که جزو افرادی است که بیشترین امضا ها را جمع کرده چون در هیچ کمیته ای فعالیت نمی کند جزو «ما» به حساب نمی آید. یا بهاره هدایت که بیشترین تلاش را برای کشاندن بحث کمپین به جمع دانشگاهیان داشت در جمع «آنها» می رود و یا لیلا علی کرمی و نسرین ستوده که در همه لحظات سخت زندان که هیچ کاری از دست هیچ کداممان بر نمی آید یک تنه از یار زندانی دفاع می کنند کمپینی نیستند. شاید استفاده از ضمیرهای «ما» و «شما» یا «ما» و «آنها» در شرایط سخت، بسیار به کار می آید، اما کمپینی که من می شناسم از ابتدا به صراحت بیان می کرد: هر فردی که بیانیه را امضا می کند و برای بیانیه امضاء جمع می کند عضو کمپین محسوب می شود تا آن کسی که تمام وقت و توان خود را صرف پیشبرد مطالبات کمپین می کند. البته آنچه در مثال بالا مرا بر این می دارد تا اینچنین به مسئله بنگرم نحوه نگارش گزارش توسط دوستمان نیست چرا که هر کدام از ما امکان خطا داشته و خواهیم داشت. مسئله پذیرش این ادبیات از جانب جمع و نقد نشدن آن است که در حقیقت می تواند نشان از وجود دسته بندی «ما» و «شما» و «آنها» در ذهن ها باشد.

در حقیقت فراموش می کنیم که روزی به خاطر شرایط موجود و پیشرفت بهتر کارها، تصمیم به تشکیل ساختار کمیته ها گرفتیم و می خواستیم از این طریق خواسته هامان را بهتر و بیشتر عمومی کنیم، و لزوما قرار نبوده همه کمپینی ها این روش را بپذیرند و وارد کمیته ای شوند و قرار نیست که اگر فرد یا گروهی با انعطاف پذیری و نگاه به شرایط روز تصمیم می گیرد به روش دیگری (به روش خاص خودش) در پی عمومی کردن خواسته ها برود را «غیر خودی» به حساب آوریم.

دلا پورتا می گوید اصولا در جنبش های اجتماعی وقتی حفظ هویت سازمانی در اولویت قرار گیرد نمی توانید به جنبش خدمت کنید. چون عملا هویت سازمانی را در مقابل جنبش اجتماعی خود می گذارید. در جنبش یک میلیون امضاء باید منعطف بود و منافع و خواسته های جنبش را در نظر گرفت. وقتی در شرایط پرتنشی کار می کنیم که هر دم از باغ اش بری می رسد و تا مدتها ذهن مان را درگیر خود می کند شاید بد نباشد گه گداری برای تجدید میثاق و حفظ پایبندی به اصول مورد توافقمان به خود یاد آوری کنیم که کمپین سه سند تغییر ناپذیر دارد. بیانیه، دفترچه و طرح شکل گیری آن. هر چه بعد از آن تشکیل دادیم با توجه به نیاز های موجود و ضرورت های گذرا، بوده است. در نتیجه، هنگامی که نیاز ها و شرایط تغییر کند آنچه تصمیم گرفته ایم یا تشکیل داده ایم خود به خود، ضرورت و خاصیت خود را از دست خواهد داد. آری، همه چیز تغییر می کند و گذراست و آنچه می ماند مطالباتی است که باید بالاخره روزی تحقق پیدا کند.

منابع:

1- دلاپورتا، دوناتلا و ماریو دیانی؛ مقدمه ای بر جنبش های اجتماعی؛ ترجمه محمد تقی دلفروز، تهران: کویر، 1383.

2- احمدی خراسانی، نوشین؛ جنبش یک میلیون امضا؛ روایتی از درون؛ تهران: 1386.

3- جواهری، جلوه؛ نامتمرکز در روش متمرکز در بیانیه ؛ سایت تغییر برای برابری، آذر 1385

4- فرید، سمیه؛ شناسنامه کمپین، بیانیه آن است نه افرادی که در آن امضا جمع می کنند؛ سایت تغییر برای برابری، اسفند 1385

5- بقای کمپین در گرو فعالیت داوطلبان. سارا لقمانی. نامه زن شماره پنجم. اسفند 85

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours