دو خانم هلندی با موهایی نقرهای رنگ، روبروی من بر صندلی سبز رنگ قطار نشستهاند. هردو شاید حدود شصت و پنج سال و یا بیشتر سن دارند. آن چنان گرم صحبتاند که پیداست مدتها هم دیگر را ندیدهاند.
به دور بر و خود توجهی ندارند. من خیلی جمع و جور نشستهام تا توجه شان را جلب نکنم. شاید حضور من اصلا اسباب دردسرشان نیست، چون هردو با آسودگی در حال درد و دل هستند. و مثل بیشتر هلندیها خیلی راحت راجع به زیر و بالای زندگی خود و بچههایشان حرف میزنند. البته من سرتا پا گوشم و حتی حاضر نیستم که یک جمله را از دست بدهم. برای همین عینک آفتابیام را زدهام و سرم را به کنار پنجره تکیه دادهام. به جز ما جوانی تنها در انتهای کوپه نشسته و در حال گوش کردن به موزیک است.
خانمها سر و وضعی مرتب دارند و حسابی به خودشان رسیدهاند. اولی بلوزی سرخابی رنگ وشلوار جین به تن کرده و دومی پیرهنی از حریر سبز رنگ شیکی پوشیده و گردنبدی با مرواریدهای درشت به گردن دارد. مثل بیشتر زنان هلندی موقع حرف زدن با سرو صورت، دست و بدن در حرکتند. گاهی از ته دل میخندند و به هم چشمک میزنند.
گاهی هم با یادآوری خاطرات قدیمی ساکت میشوند. هرچه هست سرزنده و سرحالاند. و با وجود داشتن موهای یک دست سپید و چین و چروک فراوان بر چهره و گردن انگار قرار نیست، هرگز احساس پیری کنند. زندگی آنها بدون شک در مقایسه با مادران و مادربزرگهاشان هزار درجه تغییر کرده است.
از صحبتهایشان میفهمم که به خانه دوست سومی میروند. دوستی که بالاخره خاطراتاش را از روزهایی که آنها در سالهای اواخر دهه شصت و هفتاد قرن گذشته از سر گذراندهاند؛ به روی کاغذ آورده است. حالا این دو خانم که دست نویس کتاب را خواندهاند، قرار است نظرات و انتقاداتشان را با نویسنده مطرح کنند؛ تا او پس از باز بینی کتاب را به ناشر بسپارد.
آن دو با تعجب از نسل جدید دختران که در واقع نوههای آنان به حساب میآیند، حرف میزنند. نسلی که آزادی و برابری برایش امری بدیهی و طبیعی است. نسلی که شاید از یاد برده که تا همین پنجاه سال پیش مادربزرگهاشان حق داشتن یک حساب بانکی را نداشتند و به محض آنکه شوهر میکردند، حق داشتن شغل را از دست میدادند!
با گوش دادن به حرفهای این دو، من سعی میکنم جوانیشان را پیش چشمم مجسم کنم. دو دختر دانشجو با موهای بلند و بلوند، اندامی کشیده و دامن کوتاه، که به همراه چند صد زن دیگر در خیابانهای آمستردام در حرکتتد.
روی پلاکاردهایی که به دست دارند، جمله: «شکمم مال خودم است» دیده میشود. جملهای که خیلی از این دختران و زنان در آن دوره در اعتراض به نداشتن حق سقط جنین، روی شکم شان با حروف درشت مینوشتند.
اکثر آنان از اعضای گروه فمینیستی: «میناهای دیوانه،Dolle Minas» بودند. گروه فمینیستی کوچکی که در سال ۱۹۷۰ شکل گرفت و به سرعت در تمام هلند مشهور شد. آنها توانستند در مدتی کوتاه صدها شبکهی کوچک و بزرگ از زنان را در سراسر این کشور شکل داده و با خود همراه کنند.
عنوان: «میناهای دیوانه» را آن ها از لقب «مینای آهنین» وام گرفته بودند. لقبی در واقع تحقیر کننده برای زنی به نام ویلهلمینا دروکر Wilhelmina Drucker، که در سال ۱۸۸۹ اولین انجمن زنان به نان :«زنان آزاد» را تاسیس کرد. او فرزند نامشروع مردی متمول بود. اما حق استفاده از نام پدر و ارث و میراث اورا را نداشت.
در واقع زمینه رشد اولین جنبش فمینیستی حدود سال ۱۸۷۰ در هلند آغاز و در ادامه با کسب حق رای به پیروزی بزرگی دست یافت. جنبشی که در اثر کوششهای ویلهلمینا و هم فکرانی مانند آلتا یاکوبس Aleta Jakobs، اولین زن پزشک در هلند و رهبر جنبش حق رای، پس از سه دهه فعالیت به بار نشست. زنان هلندی در سال ۱۹۱۷ دارای حق انتخاب شدن و در سال ۱۹۱۹ صاحب حق رای دادن در انتخابات شدند. و سرانجام، برای اولین بار در سال ۱۹۲۲ به پای صندوقهای رای رفتند.
داشتن حق رای، البته به مفهوم کسب خود به خود حقوق برابر در تمام زمینهها نبود. اگر چه زنان هلندی از سال ۱۸۷۰ علیه قوانین نابرابر فعالیت میکردند. میبایست برای رفع تبعیض در تمام زمینهها چند دهه متوالی مبارزه کنند. در قرن نوزدهم زنان این کشور بر طبق قانون حق برپا کردن فعالیتهای تجاری را نداشتند. در حقوق شهروندی با مردان برابر نبودند.
فاقد استقلال مالی بوده و شوهران حق تملک بر اموالی را که زنان به ارث میبردند، داشتند. حق طلاق تنها در شرایطی نصیب زن میشد که به تواند خیانت همسر را ثابت کند. و بر طبق قانون میبایست از مرد به عنوان رئیس خانواده اطاعت کند. قابل توجه آنکه تا همین چهل سال پیش کلیسای کاتولیک در مناطق تحت نفوذ خود مرتب میزان زاد ولد را کنترل میکرد و اگر زنی مدتی باردار نمیشد، روحانی محل به او تذکر و اندرز میداد، تا هر چه زودتر باردار شود.
بحران اقتصادی در دههی سی قرن گذشته و پس از آن جنگ جهانی دوم مبارزات زنان در هلند را برای چند دهه به تعویق انداخت. اما با شکوفایی اقتصادی پس از جنگ، اوج گیری جنبش فرهنگی و مدنی ضد جنگ و آزادی خواهانه در دهه شصت قرن بیستم در دنیای غرب، زنان بار دیگر به میدان آمدند.
در آن زمان تنها شانزده درصد زنان هلندی صاحب شغل بودند و تعداد معدودی مهدکودک برای شیرخوارگان وجود داشت. مشارکت اجتماعی آنان در سایر زمینهها مثل آموزش عالی محدود و اکثریت زنان متاهل طبقه متوسط و بالا خانه دار بوده و تنها پانزده درصد از نمایندگان پارلمان از زنان تشکیل میشدند.
جنبش برابری و رهایی خواهانه در نیمه دوم قرن بیستم در دنیای غرب و هلند، به نام موج دوم فمینیستی معروف است. جنبشی که بیشتر به وسیله زنان طبقات متوسط به وجود آمد، رهبری شد و سرانجام درمیان طبقات محروم گسترش یافت. بدون شک ترجمه کتاب مشهور سیمون دوبوار Simone de Beauvoir ، به نام:«جنس دوم» که در سال ۱۹۶۵ درهلند منتشر شد، نقش مهمی در شکل گیری باورهای تازه در مورد برپایی مجدد مبارزه برابری خواهانه داشت.
انتشار مقاله معروفی به نام: «نارضایتیهای زنانه» در ۱۹۶۷ که توسط یوکه اسمیت Joke Esmit، زنی ژورنالیست و از رهبران اصلی موج دوم نوشته شده بود، از نظر محققان هلندی، آغاز رسمی جنبش دوم فمینیستی در هلند است. مقالهای که اکنون در تمام مطالعات دانشگاهی به آن رجوع میشود. و نویسنده در آن با تابوشکنی درباره زندگی کسل کننده و بی روح زنان خانه دار بر انفعال زنانه، روابط سنتی و مردسالارانه در هلند میشورد.
یوکه اسمیت با همکاری زنان دیگری هم چون، هدی دان کونا Hedy d’ Ancona که بعدها وزیر شد، سازمان: «جامعهی زن، مرد» را برپا کرد. این دو خانم از شخصیتهای مهم جامعه مدرن و روشن فکری در هلند و نماد آزادی و رهایی زنان در پنجاه سال گذشته هستند.
اوج گیری موج دوم با به بازار آمدن قرص ضد حاملگی هم همراه شد. قرص ضد بارداری، یعنی مطمئنترین وسیله جلوگیری باعث شد، برای اولین بار در تاریخ، زنان امر کنترل زاد و ولد را کاملا در اختیار خود بگیرند. امری که در مبارزات آنان برای داشتن آزادی کنترل تولید مثل، حقوق برابر در خانواده و داشتن آزادی جنسی بسیار موثر افتاد.
در سالهای شصت و هفتاد قرن گذشته زنان هلندی خواهان داشتن حقوق برابر در تمام زمنیههای فردی، شغلی، تحصیلی، سیاسی بودند. کنش گران و آکادمیکها این بار با شعار : «امر خصوصی، امر سیاسی است»، به نقد تمام جزییات زندگی و روابط میان دوجنس در عرصه خصوصی و اجتماعی پرداخته و در کنار مبارزه روزمره در خیابان، به ایجاد دانش فمینیستی و مطالعات آکادمیک در حوزه جنسیت در دهههای بعد یاری رساندند.
شبکههای فمینیستی معروف به میناهای دیوانه، در مدتی کوتاه و با برپایی تظاهرات شوکه کننده خیابانی، برپایی سخنرانیها و جلسات متعدد و انتشار مقالات بیشمار علیه روابط نابرابر و مردسالارانه در سراسر هلند گسترش یافتند. آنها با استفاده هوشمندانه از رسانهها توانستند، توجه شهروندان را به مطالبات خود جلب کرده و به بحثهای سیاسی و اجتماعی در میان اقشار مردم درباره برحق بودن مطالبات زنان دامن بزنند.
نباید فراموش کرد که آنها تنها بخشی از یک جنبش بزرگ اجتماعی زنانه برای برابری و رهایی در هلند بودند. مبارزاتی که در نهایت به تغییر قوانین و اجرای سیاستهای مترقی در امور زنان منجر شد. برای مثال درسال ۱۹۷۰قوانین مربوط به ازدواج و خانواده تغییر کرده و زنان در تمام این موارد حقوق برابر را به دست آوردند. و هم در سال ۱۹۷۵ قانون دست مزد برابر برای کار یکسان تصویب و در سال ۱۹۸۰ قانون رفع تمام تبعیضات قانونی از زنان و برابری کامل حقوقی تصویب شد. زنان هلند پس از سالها مبارزه در سال ۱۹۸۱ صاحب حق سقط جنین شدند.
این روزها زنان هلند پس از زنان کشورهای سوئد، فنلاند و دانمارک، آزاد ترین و برابرترین زنان اروپا هستند. اگر چه هنوز در تمام زمینههای شغلی نتوانستهاند، با مردان کشورشان به برابری برسند. با این همه در مدتی کوتاه به بسیاری از رویاهای دست نیافتنی نسلهای پیشین تحقق بخشیدند.
دو خانم روبروی من قبل از پیاده شدن تقویمهایشان را باز میکنند تا برای یک آخر هفته دیگر با هم قرار بگذارند. من دزدکی سرک میکشم. مثل بیشتر هلندیها تمام صفحات تقویمشان با قرار ملاقاتهای گوناگونهای پر شده است. و مدتی طول میکشد تا هردو یک تاریخ مناسب را برای قرار آینده تعیین کنند. مطمئن هستم که این دو اگر بازنشسته هم نباشند، عضو چند گروه، بنیاد و جمعیت هستند. و یا حتما داوطلبانه به زنان مهاجر ترک و مراکشی درس میدهند.
شاید تنها هفتهای یک روز برای نوه و یا نوههاشان وقت دارند. که آن هم البته با قرار قبلی و برنامه ریزی تنظیم میشود. این دو با این روحیه بشاش و پر جنب و جوش قرار نیست هرگز احساس بیهودهگی و بطالت کنند.
زنان هلندی در ترویج فرهنگ برابری و رهایی در سطح جامعه بسیار موفق بودهاند. این روزها اکثریت شهروندان این کشور در مورد آزادی دو جنس و حقوق برابر تردیدی ندارند. اگر چه واقعیتی است که هنوز بیشتر زنان هلندی کار نیمه وقت را ترجیح میدهند، زیرا اغلب هزینه مهدکودکها بالا و تعدادشان به نسبت درصد کودکان کافی نیست.
هنوز درصد اشتغال زنان هلندی در آموزش آکادمیک پایین است. و یا در سطح مدیریت شرکتهای خصوصی حضور برابر ندارند و تنها سی و شش درصد از اعضای پارلمان زنها هستند. یا با وجود آن که چهار پادشاه زن در دو قرن اخیر در این کشور تاج بر سر گذاردهاند و چندین وزیر زن در هر کابینه به قدرت رسیدهاند. هنوز یک خانم نخست وزیر نشده است!
و از همه مهمتر آن که تفاوت میان درجه پیشرفت اجتماعی و سبک و سیاق زندگی زنان سفید با زنان هلندی مهاجر از کشورهای توسعه نیافته بسیار عمیق است. حقیقتی که شکل گیری جنبش زنان سیاه و رنگین هلندی در سالهای هشتاد و نود قرن گذشته را در پی داشت. بحثی که در فرصتی دیگر به آن خواهم پرداخت.
+ There are no comments
Add yours