تغییر برای برابری (خدیجه مقدم): مینو مرتاضی، فعال حقوق زنان، از اعضای شورای فعالان نیروهای ملی مذهبی، عضو همگرایی زنان برای طرح مطالبات در پیش از انتخابات و عضو دو همگرایی دیگر مبارزه با خشونت و همگرایی سبز جنبش زنان است.از او درباره ی این همگرایی ها و نقش و شیوه ی عمل آنها در جنبش زنان پرسیده ایم، آنچه می خوانید نتیجه ی این گفت و گوست.
به نظر شما در پیگیری مطالبات کمپین یک میلیون امضاء ، مذهب بازدارنده بود یا پیش برنده ؟
در ارزیابی نقش مذهب در جامعه ،می توان و(می باید)به تاثیر آن هم از منظر جایگاه مذهب در حکومت وهم از زاویه جایگاه مذهب در جامعه ایران نگریست.به نظر من مذهب در عرصه عمومی جامعه ایران ،نه تنهامزاحمتی جدی وبازدارنده برای پیشبرد مطالبات کمپین نداشته بلکه در جهت پیشبرد اهداف کمپین نقش بیشتری ایفا کرده است. در عین حال با وجود اینکه رهبران کمپین ، جمع گنندگان امضا را از ورود به بحث های ایدئولوژیک و چالش های کلامی فمینیستی اکیداً منع کرده بودند و سعی داشتند حتی المقدور کمپین در چارچوب و محدودۀ مطالبات حقوقی و مدنی زنان محفوظ بماند اما تفکرات اصولگرای حاکم، با کنشگران کمپین برخوردهای پلیسی ــ امنیتی می کرد . به گواهی و شهادت برخی از رهبران کمپین یک میلیون امضا ، این برخوردها بیشتر با خود فعالان صورت می گرفت نه با مطالبات کمپین ( آنها با مطالبات ما کاری ندارند بلکه با خود ما کار دارند – نوشین احمدی خراسانی 1387) .
شاید بتوان گفت این رویکرد برخاسته از همان نگرشی باشد که نوعی قرائت خاص و انحصاری از مذهب را در ساخت قدرت متبلور و تحمیل می کند . نگرشی که نمی توان نسبت به آثار و ویژگی های ان بی تفاوت ماند.به بیان دیگر نمی توان از رفتارهای دولت دینی و واکنش آن نسبت به چنین حرکتها و کنش هایی غافل بود . به نظر می رسد ، حاکمیت تصور می کرد کمپین قابلیت تبدیل شدن به یک نهاد مدنی را دارد . از این رو با کمپین هم مانند بیشمار نهاد مدنی متفاوت از نگرش حاکم، مقابله میکرد. ، اما به لحاظ اصول محتوایی مذهبی و دینی، مشکل چندانی با مطالبات کمپین نداشت . کمپینی ها هم این را می دانستند ، از این رو برای پیشبرد مطالبات شان، سراغ بسیاری از شخصیت های مذهبی و مراجع دینی فعال و مؤثر در جامعه رفتند و توانستند تاُ ئید آنان را برای مطالبات کمپین اخذ کنند . در عین حال جمع آورندگان امضاء از برخی آداب و رسوم سنتی مذهبی برای پیشبرد اهداف کمپین سود جستند.
راه ورود مذهب به فضای اجتماعی مدرن ، از جمله حرکت های برابری طلبانه زنان چیست ؟
در جوامع مدرن، مذهب امری شخصی و درون فردی قلمداد می شود و هر کسی به اتکاء دریافت و برداشت های فردی خود از مذهب در خرکت های اجتماعی و جنبش ها ورود پیدا می کند و نسبت به آنها موضع می گیرد . در این صورت بدیهی است راه ورود مذهب به فضای اجتماعی جوامع جدید ، از جاده ها و دروازه های فرهنگی باشد . جوامع مدرن چند فرهنگی اند و از تقسیم فضای اجتماعی به دو قطب مذهبی و غیر مذهبی پرهیز می کنند . حرکتهای برابری طلبانه زنان می تواند در برخی لایه ها و سطوح نقطه عزیمتی مذهبی داشته باشد ویا برخاسته از انگیزه های معنوی باشد.
سهم فعالان ملی مذهبی و بطور کلی سیاسیون در جمع آوری امضاء برای کمپین چقدر است ؟
من از اولین امضاءکنندگان بیانیه برای طرح مطالبات کمپین بودم .زیرابه طور اصولی با مطالبات کمپین مخالفتی نداشتم .اما با نگرش حاکم بر برخی تئوری پردازان کمپین که سعی داشتند کلیت جنبش زنان را به فعالان کمپین تقلیل دهند و برای خود و کمپین نقش رهبران آوانگارد اجتماعی قائل شوند انتقاد داشتم .تاجایی که من اطلاع دارم بسیاری از زنان و مردانی که مثل من دغدغه مسئله زنان را دارند و در طیف «ملی – مذهبی ها» جای می گیرند همگی بیانیه کمپین را امضاء کرده اند و برخی چهره های شناخته شده زنان ملی مذهبی به صورت فردی و با تعهد شخصی و اجتماعی شان در جهت جمع آوری امضاء با کمپین همکاری می کردند .
اما اگر منظورتان این است که «سهم بری ملی مذهبی ها» را مشخص کنم به گمانم این کار نه شدنی ونه منطقی است !!مگر کسی می تواند سهم یک تفکر و اندیشه ریشه دار تاریخی را به چند نفر که خود را وابسته به این تفکر می دانند تقلیل دهد ؟به گمانم این سئوال، بیشتر ایدئولوژیک است تا از موضع تعین سهم حامیان کمپین؟چرا که انگار پیش فرض اش آن است که کنشگر کمپین بودن یک دیدگاه خاص و مشخصی را نمایندگی می کند که باید نسبت اش را مثلا با دیدگاه های ملی مذهبی یا هر دیدگاه دیگری مرز بندی کند.. اگر هم منظورتان این است که چقدر کمپین و مطالباتش با دیدگاه ملی – مذهبی ها هماهنگ بوده؟ باید بگویم ملی مذهبی ها هرگز مخالفت اصولی با مطالبات و مبارزات برابری خواهانه زنان نداشته و ندارند، آنها برخلاف برخی از گروه های چپ که مثلا تغییرات قانونی را «لیبرالی» می دانند و از این زاویه کمپین را نقد می کردند. اصولا مشکل دیدگاهی با مطالبات حقوقی جنبش زنان ندارند . من به عنوان یکی از اعضای شورای فعالان نیروهای ملی مذهبی ، هرگز به یاد ندارم کسی به عنوان نماینده کمپین رسماً به شورای فعالان مراجعه کرده باشد و در بارۀ کمپین و جمع آوری امضاء از آنها درخواستی کرده و سهمیه ای برای آنها تعیین کرده باشد. همانطور که قبلاً گفتم به گمانم مشی بنیانگذاران کمپین این نبود که سراغ سیاسیون بروند و سیاست را در کمپین دخالت دهند .
به نظر شما جمع آوری یک میلیون امضاء برای درخواست تغییر قوانین تبعثض آمیز علیه زنان ، با توجه به شرایط سیاسی امروز ایران ممکن است مشروعیت حرکت اجتماعی را زیر سئوال ببرد ؟
به نظر من زیر سئوال بردن مشروعیت حرکتی علیه حرکت دیگر ، بستگی به میزان نزدیکی و دوری اهداف و مطالبات این حرکت ها نسبت به یکدیگر دارد. اگر حرکت اجتماعی مورد نظر در جهت برابری خواهی علیه تبعیض های جنسیتی ، قومیتی ، طبقاتی و سیاسی و فرهنگی در گسترۀ ملی جریان داشته باشد آنگاه ائتلاف کمپین به مثابه حرکتی علیه تبعیض های جنسیتی زنان ماننددیگر حرکت های ائتلافی برای پیگیری مطالبات خاص در خرده جنبشهای اجتماعی ،بطور طبیعی در کنار آن حرکت و جنبش فراگیر ی قرار می گیرند که مدعی مبارزه علیه تمامی اشکال تبعیض در کلیه سطوح اجتماعی است . من دلیلی نمی بینم که این دو حرکت بزرگ و کوچک ، با اهداف نزدیک به هم و مطالبات کم و بیش یکسان ، همدیگر را زیر سئوال ببرند و از یکدیگر مشروعیت زدایی کنند . اگر این سوال کنایه از نوع تعامل کمپین با جنبش سبز باشد !من اصولا این دو را هم وزن یکدیگر نمی دانم .اکمپین با مطالبات محدود و مدت معین ، به عنوان یک حرکت از مجموعه حرکت های زنان ، با جنبش فراگیر سبز هم وزن نیست که بخواهد ان را زیر سوال ببرد. و یا از آن مشروعیت زدایی کند ،
به نظر من بسیاری از فعالان کمپین یک میلیون امضا در جنبش زنان خود را بستر ساز جنبش سبز برای ازادی و دمکراسی می بینند .دلیلی ندارد مشوعیت چیزی را که خود را در موجودیتش سهیم می دانند را زیر سوال ببرند و یا از آن مشروعیت زدایی کنند.
بزرگترین ضربه و بزرگترین بهره کشی های اجتماعی از اتفاقات خرداد 1388 به این سو را در چه چیزی می دانید ؟
خیزش مردمی خرداد 1388 موسوم به جنبش سبز یک اتفاق ساده نبود . موج بسیار عظیم و گسترده ای بود که بسیاری از خرده جنبش های اجتماعی را در خود جذب کرد . برخی این نامریی شدن را بزرگترین ضربه به خرده جنبش های اجتماعی تلقی می کنند . براستی هم گم شدن هویت و از دست دادن استقلال خرده جنبش ها در قبال جنبش فراگیر و گسترده اجتماعی می تواند ضربه بزرگی باشد و در دل فعالان جنبش های کوچکتر حتی اضطراب و اندوه فراموش شدگی ایجاد کند .
اما بنا بر اصطلاح ” درد از او، درمان نیز هم ” می توان نقطه ضعف را تبدیل به نقطه قوت کرد و نتایج مثبت و بزرگی بدست آورد . شاید بزرگترین بهره ای که خرده جنبش های اجتماعی در مواجهه با جنبش های فراگیر می توانند کسب کنند ارتباط و پیوند با توده های میلیونی مردم و کسب سرمایه اجتماعی بیشتر در سطح و عمق جامعه است . چنین خیزش های میلیونی مردم، فعالان خرده جنبش های اجتماعی را از گرفتار ماندن و دور زدن در محدوده کوچک خویش و تکرار مکررات واقعا نجات می بخشد و به آنها این فرصت را می دهد تا اولا میزان دوری و نزدیکی آرمانها و اهداف شان با اهداف و آرمانهای عمومی مردم شان را دریابند و اثرات و نشانه های فعالیت های پیشین خود را در شکل گیری خیزش کنونی مشاهده کنند و دوما فرصتی استثنایی به وجود می آورد که آنها به ارزیابی و تصحیح اشتباهات گذشته و تقویت نقاط قوت خود بپردازند . دستاورد بزرگ و در عین حال نوبرانه ای که فعالان جنبش های اجتماعی در رابطه با جنبش سبز بدست آورده اند این است که ، آنان برای اولین بار در تاریخ ایران با جنبش مردمی گسترده و فراگیری مواجهه شده اند که سعی دارد در چارچوب پایبندی به قانون و مدنیت، در عین حال با هویت جنبشی اجتماعی، باقی بماند و اصراری به تخریب و بالابردن هزینه های فعالیت های کنشگران اجتماعی و دستکاری مصنوعی و رادیکالیزه شدن فرایند تغییر و اصلاح ساختارها و (به قولی سیاسی کردن جنبش) را ندارد .
فرصت بی بدیلی برای فعالان خرده جنبش های اجتماعی ـ از جمله برای فعالان جنبش زنان ـ فراهم شده تا بر اساس «مشی پرهیز از خشونت» و پایبندی به رفتارهای مدارا جویانه و غیر خذفی اگر واقعا طرح عملی و بسیج کننده برای تحقق مطالبات شان دارند به جامعه ارائه دهند و از نقش یک ناراضی دائمی به یک کنشگر منتقد و تحلیل گر اجتماعی، جایگاه شان ارتقاء یابند. ضمن اینکه در رابطه ای تعاملی ،جنبش های اجتماعی از حرکت ها ی خلاق در خرده جنبش ها بهره می گیرند ،وبعکس ،خرده جنبش ها نیز می توانند ازبستر و امکانات جدیدی که جنبش اجتماعی گسترده تر در جامعه ایجاد کرده است ،برای ارتقاءو بسط خود سود جویند.چنان که در مجموعه رویداد های پس از انتخابات 22خرداد،همدلی میان زنان شهری با سبک های مختلف زندگی ونگرش های متفاوت وحتی متضاد اجتماعی ،سیاسی بیشتر شد .ودر عین حال حرکتها و نهادهای جدیدی در این بستر شکل گرفت .مثل حرکت مادران عزا،ویا جمعیت زنان زندانی و زنان خانواده های زندانیان که نقش زنان در جامعه را پر رنگ تر کرد..و جایگاه و شان زنان در جامعه را ارتقاءداد.
به نظر شما جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضاء آیا توانست با جنبش سبز پیوند برقرار کند ؟ اگر توانست چگونه ؟
ببینید، من این جدا کردن و موازی سازی جنبش زنان با کمپین را رویکرد درستی در حرکتهای برابری طلبانه زنان کشورم نمی دانم . چون یک نوع گروه گرایی ـ آنهم از نوع کلاسیک بازدارنده ـ را تداعی می کند. به گمان من بخش اعظم فعالان جنبش زنان که بسیاری از فعالان و بنیانگذاران کمپین یک میلیون امضاء هم در آن حضور دارند ، به دلیل احساس نزدیکی با آرمانهای دموکراتیک جنبش سبز و داشتن مطالبات مشترک و نفی نابرابری های جنسیتی ومبارزه با کلیه اشکال تبعیض، به خوبی و با هوشیاری توانستند با جنبش سبز پیوند برقرار کنند و بطور طبیعی در کنار آن قراربگیرند و تعدادی از فعالان کمپین هم به دلایلی که خودشان به کرات برشمرده اند و توضیح داده اند ، نتوانستند با جنبش سبز همدلی و پیوند برقرار سازند .
در ضمن سئوال من این است که مگر کمپین ما هیتا چیزی متفاوت از ائتلاف بود؟ به گفته نظریه پردازان کمپین ( از جمله خود شما خانم مقدم عزیز)، کمپین ائتلافی ا برخاسته از جمع هم اندیشی زنان بود،که در ان نیروهای گوناگون فکری مثل بقیه ائتلاف ها همچون ائتلاف لایحه، یا ائتلاف همگرایی جنبش زنان برای انتخابات، حضور داشتند.بدیهی است هر یک از این تفکرات ، در مواجهه با دیگراتفاقات و جریانات اجتماعی ،سیاسی و….هر کدام مسیر ی را که همخوانی بیشتری با نگرش شان دارد را انتخاب کنند. راهکار بدیع جنبش زنان برای تشکیل هم اندیشی ها و همگراییها و در کمپین ها این بوده که توانسته زنان دارای نگرش های مختلف سیاسی و اید ئو لوژیک را گرد مطالبات تاریخی و یا مقطعی زنان گرد اورده و زیر یک سقف و دور یک میز بنشاند ..وبیانیه هایی برآمده از برایند نظرات جمعی زنان صادر کند. این زنان به خاطر اشتراک در دیدگاه های فکری و ایدئولوژیک نبوده که دور هم جمع شده اند بلکه نقطه اشتراک شان پافشاری بر چند خواسته از میان خواسته های گوناگون زنان بوده است. برای همین بسیار طبیعی است همه کسانی که در همگرایی زنان برای انتخابات بودند و یا در در کمپین بوده اند، دیدگاه های مختلفی در مورد اتفاقات اخیر و جنبش سبز و رهبران این جنبش و سایرجریانات اجتماعی داشته باشند. نکته حائز اهمیت این است که نحوه برقراری پیوند بین جنبش زنان با جنبش سبز ، اتفاقا از طریق نزدیکی آرمانها و مطالبات برابری خواهانه است و همین امر، باعث همبستگی و همنشینی بین این دو جنبش شده است. محور های مهم و بعدی این دو، همدلی در اعتراضات و رویکرد مشترک آنها در پیگیری «مشی پرهیز از خشونت و همکاری های مدارا جویانه مدنی برای تحقق مطالبات» است. سومین عامل و شاید از همه مهم تر، مبادله خلاق تجارب و آراء صاحب نظران و تئوری پردازان جنبش زنان و جنبش سبز با یکدیگر بوده است .
تجربه های ذی قیمت جنبش زنان در تشکیل ائتلاف «هم اندیشی» و ائتلافهای مطالبه محور دیگر، و نیز راه اندازی شبکه های اجتماعی و همگرایی های زنانه ، مدلهای بسیار خوب و خلاقی برای فعالان سایر جنبش های اجتماعی ــ بویژه جنبش سبز ــ به شمار می آیند . زیرا تمامی این تجارب برخاسته از دل تاریخ و فرهنگ و نگرش و جهان بینی خاص ایرانیان است که می تواند موجبات ترویج و گسترش ارزش های عدالت خواهانه و اهداف و مطالبات جنبش در سطح لایه های گوناگون اجتماعی شود .
همگرایی جنبش زنان با جنبش سبز چگونه شکل گرفت؟
«همگرایی سبز جنبش زنان» به دنبال تجربه موفقیت آمیز تشکیل اولین ائتلاف وسیع «همگرایی زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» در فضای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و در استمرار و ادامه همگرایی دوم افراد مستقل و و گروه های زنان حول «همبستگی زنان علیه خشونت های اجتماعی» شکل گرفت .
فرایند تشکیل همگرایی سبز جنبش زنان هم به روال سابق همگرایی های دیگر بود . یعنی مثل همیشه از سوی برخی از فعالان جنبش زنان ازنمایندگان گروه های مختلف زنان و چهره های مؤثر در انجمن های صنفی و غیردولتی و خبرنگاران و زنان مستقل با نگرش ها و دیدگاههای گوناگون سیاسی ، اجتماعی ، مذهبی و قومی و سکولار دعوت به عمل آمد تا بحث و تبادل نظر پیرامون مسائل روز و نحوه مواجهه زنان با این مسائل، در سطح گسترده تری از جامعه زنان صورت پذیرد . پاسخ به این دعوت مثل پاسخ های قبلی، مطلوب و با گشاده رویی توأم بود . اکثریت گروه های یاد شده نمایندگانی فرستادند و جمع شدیم و چیزی قریب یکصد و خرده ای ساعت وقت صرف بحث و گفتگو کردیم، برخی در نیمه راه رها کردند (مثل بقیه ائتلاف ها) و برخی افزوده شدند در این میان ابتدا در بحبوحه تجمعات خیابانی ما «بیانیه همبستگی زنان علیه خشونت های اجتماعی» را صادر کردیم و تلاش بسیار کردیم تا گفتمان پرهیز از خشونت را به شکل گسترده مطرح کنیم. پس از آن هم به تدریج و پس از حصول توافقات حداکثری، بیانیه همگرایی سبز جنبش زنان به مناسبت 8 مارس نوشته شد که در روز جهانی زن (8 مارس) سال 1388 در گردهمایی که به این منظور برپا شد قرائت شد و مدتی پس از آن، در مردادماه سال 89 بیانیه همگرایی سبز جنبش زنان را به مناسبت سالگرد پیروزی جنبش مشروطه (14 مرداد) به جامعه و افکار عمومی ارائه شد.
دلیل عدم تداوم همگرایی های اول و دوم جنبش زنان در خصوص انتخابات و خشونت ، این بود که همگرایی برای طرح مطالبات از ریس جمهور دهم،مقطعی و مهلت اش تا پایان انتخابات بود. دومین همگرایی با عنوان همگرایی زنان علیه خشونت ،با افزایش حجم سرکوبها و ، مهاجرت برخی اعضای موثر در همگرایی دوم به حال تعلیق در آمد . چون ما اخلاقاً به خود اجازه نمی دادیم بدون حضور و اجازه این دوستان از همان نام ها استفاده کنیم، به ویژه آن جمع جدید فکر می کردکه ممکن است تغیراتی در تحلیل ها و نگرش های اعضای قبلی همگرایی در رابطه با حوادث پس از انتخابات ایجاد شده باشد، .این بود که در ادامه همان توافقات حداکثری در همگرایی ها ، و پس از چندین و چند جلسه مشورتی، سرانجام توافق حد اکثری بر ایجادهمگرایی با نام همگرایی سبز جنبش زنان شکل گرفت و در عرصه عمومی مطرح شد. ولی در حقیقت این همگرایی هم در ادامه همان مشی غالب بر هم اندیشی ها و همگرایی های گذشته و در تداوم انها شکل گرفته است.
آیا شما خانم رهنورد را نماینده جنبش سبز و تعداد اندکی از فعالان جنبش زنان و تعدادی از مادران صلح را نمایندگان جنبش زنان می دانید ؟
پس از وقوع حوادث خرداد 1388 و افزایش سرکوب هایی که منجر به مهاجرت دسته جمعی تعدادی از خبرنگاران و فعالان خرده جنبش های اجتماعی از جمله برخی چهره های سرشناس در جنبش زنان به خارج از کشور گردید در حالی که نفس ها در سینه و بغض در گلوی جامعه حبس شده بود ، روز جهانی زن فرا رسید . اکثریت فعالان جنبش زنان که در کشور حاضر بودند ، احساس مسئولیت می کردند که طبق سنت هر ساله ، مراسم روز جهانی زن را تحت هر شرایطی برگزار کنند . جلسات هم اندیشی و مشورتی برگزار شد و سه پیشنهاد حداکثر رای را آورد و قرار شد هر سه پیشنهاد را در روز جهانی زن، عملی کنیم:
1- دیدار با خانم زهرا رهنورد به عنوان زنی موفق و مؤثر در جامعه روشنفکری جهانی جنبش سبز ایران ( خانم رهنورد در دیماه 1388 به عنوان اولین زن ایرانی مقام هشتم را در لیست روشنفکران تأثیر گذار امروز جهان را از آن خود ساختند ) .
2 – حضور جلوی در زندان اوین و همنوایی با زنان خانواده های زندانیان سیاسی .
3 – رفتن به خانه های شهدا و مجروحین و معلولین جنبش سبز و ملاقات و اظهار همدردی با مادران و همسران و خانواده های کشته شدگان و مجروحین و معلولین حوادث خونبار سال 1388 .
این هر سه فعالیت انجام شد و گزارشاتش هم به جامعه ارائه شد ، کنش های یاد شده ،در زمره بهترین، مؤثرترین و انسانی ترین فعالیت هایی بود که طی سالهای اخیر در مراسم بزرگداشت روز جهانی زن از سوی جنبش زنان ایران انجام گرفته بود . دلیل استقبال از این پیشنهادات و اجرای آنها هم این بود که فعالان جنبش زنان نیک می دانند فعالیت های جنبشی در خلأ صورت نمی گیرند و رابطه تنگاتنگ با حوادث و وقایع و اوج و فرود های اجتماعی مملکت شان دارند . و زنان همواره شریک صلی و مسئولیت پذیر شادی ها و رنج های ملی در لحظات دشوار و آسان حیات و تاریخ اجتماعی هموطنان شان هستند .
فعالان جنبش زنان حاضر در کشور ، زیر فشار امنیتی و پلیسی طاقت فرسا توانستند با استفاده به موقع از فرصتی که روز جهانی زن در اختیارشان قرار داده بود افکار عمومی ایران و جهان را متوجه مطالبات برابری خواهانه و جنسیتی زنان ایرانی بنمایند و هم اینکه ابراز وجودی کنند و هویت مستقل جنبش زنان را دیگر بار مریی سازند .
اینکه می فرمائید تعداد «اندکی» از فعالان جنبش زنان و مادران صلح و …. بوده اند ، توجه حضرتعالی را به این نکته جلب می کنم که جمع شدن حدود یکصد و بیست نفر از زنان طیف های مختلف با نگرش های گوناگون اجتماعی و عقیدتی ، آنهم در سخت ترین شرایط امنیتی زیر یک سقف به نام همگرایی سبز جنبش زنان، کارستانی بود که از عهده کمتر جریان و نهاد اجتماعی ،سیاسی در ایران بر آمده است!. جمعیتی که در 8 مارس گرد آمدند، بسیار بیشتر از تعداد جمع شدگان جلسات ائتلاف «هم اندیشی» و همگرایی های قبلی بودند. نمایندگان اکثر گروههای حاضر زنان با علاقه فراوان در این نشست حضور پیدا کردند.. ببینید ممکن است در یک جا مثلا 100 نفر جمع شوند اما همه متعلق به یک طیف فکری باشند و در جای دیگر مثلا 50 نفر ولی متشکل از طیف های گوناگون. بنابراین تعداد و کمیت لزوما نشان دهنده اثبات گستردگی و دربرگیرندگی یک جریان نیست. در هر نشست و جمعی مسلما «همه» آنهایی که خود را متعلق به جنبش زنان می دانند نمی توانند حضور پیدا کنند، مثلا در مادران عزادار همه «مادران عزادار و مادرانی که بچه هایشان زندانی شده اند» حضور دارند؟ مسلما نه ولی مادران عزادار هم جمعی سمبلیک و تشکیل شده از طیف های مادرانی است که صدمه دیده اند و نه همه آنها. به نظر من با توجه به امکانات بسیار بسیار حداقلی ــ از نظر جا و امکانات ــ که به ما اجازه نمی داد بسیاری از مشتاقان حضور در چنین جلسه ای را دعوت کنیم تا مبادا ازدحام بیش از اندازه هزینه های پلیسی را افزون کند ، حضور این عده بطور فشرده در مراسم یاد شده بیانگر رشد و گسترش و ریشه دار شدن جنبش زنان در لایه های عمیق تر اجتماعی است . حضور چهره های تازه نفس و جویای نقش و سهم در جنبش زنان در این جلسه و جلسات بعدی حقیقتا شوق برانگیز بود . در عین حال واقعیتی که باید بدان توجه داشته باشید این است که معمولاً زنانی که در صحنه و داخل اند و از نزدیک دستی بر آتش دارند در سرنوشت جنبش سبز تأثیر گذارترند ولو اینکه به زعم شما تعداد شان اندک باشد.
البته توجه به این حقیقت هرگز به معنای نفی تأثیر سایر فعالان هم فکر بیرون از کشور وحتی بیرون از حوزه جنبش زنان نیست.
تاریخ نشان می دهد ، آنچه در سرنوشت جنبش ها تعیین کننده و اثر گذار است قدرت و قابلیت ها و خلاقیت های درونی جنبش هاست که هویت آنان را آشکار و مریی می سازد و قدرت مقاومت و ایستادگی انها برای تحقق مطالبات را افزون می کند .
فعالان بیرونی اگر می خواهند در رابطه با اهداف و مطالبات جنبش از درون فعالیت کنند ناچارند بپذیرند اقدامات آنان زمانی قدرت اثر بخشی پیدا می کند که جنبش ذاتا پویا و خلاق باشد . آنها چون از دور نظاره گرند می توانند در مقام داوران منتقد دلسوز در جهت کاهش خطاهای فعالان و افزایش قدرت آنان در داخل عمل کنند . نه اینکه بگویند چون ما مهاجرت کرده ایم و نیستیم ، جنبش زنان در داخل دچار ریزش تعداد و بحران رهبری و مشروعیت شده است !؟! و نمی بایست دقیقاً همان نقطه قوت جنبش زنان را که سالها از آن دفاع می کردیم و به آن می بالیدیم که ساختار مدیریتی جنبش زنان ساختاری افقی و مشورتی و متکثر است را در نبود و فقدان چندین فعال مهاجر، تبدیل به نقطه ضف جنبش زنان نموده و مشروعیت حرکت های داخلی را زیر سئوال ببرند .
در مورد خانم زهرا رهنورد هم نظرم این است که ، ایشان به دلیل استقلال شخصیتی و نوع گرایشات فکر ی و سیاسی و دفاع از حقوق شهروندی و مبارزه شجاعانه شان با نابرابری ها و تبعیضات قومی و طبقاتی و جنسیتی، و تأثیراتی که از این رهگذر بر افکار عمومی در جامعه گذاشته اند توانسته اند تابوهای فرهنگی جنسیتی در مورد ورود زنان به عرصه مبارزات سیاسی را در هم بریزند.و در جامعه هنوز پدر سالار ایران به عنوان یکی از برجسته ترین سمبل های جنبش سبز پذیرفته شوند.
بسیاری از مردم و فعالان جنبش های اجتماعی نه به صرف تأئید و حمایت ایشان از «کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان» بلکه به واسطه نحوه فعال حضور ایشان در عرصه دفاع از حقوق شهروندی مردم و بویژه زنان، و نیز بواسطه برخورداری از صراحت لهجه و بیان صادقانه و داشتن ذهن تحلیل گری که ایشان را در مقام هشتمین روشنفکر تأثیر گذار جهان قرار داده است خانم رهنورد را نماینده اصیل جنبش دموکراتیک سبز می دانند. و همینطور خانم رهنورد در این مدت نشان داده است که توانسته از طریق بیانیه هایی که در دفاع از حقوق زنان و اقلیت ها، صادر کرده با بدنه اجتماعی پیوند برقرار کند .این پیوند و پذیرش خانم رهنورد به عنوان یکی از رهبران موثر جنبش سبز،توانسته تا حدودی خلاء وکم کاری های ناخواسته و انفعال جنبش زنان و نیز بی توجهی رسانه ها و افکار عمومی را نسبت به مسله مشارکت سیاسی زنان، به مثابه مسئله اکثریت بی قدرتان در برابر تمرکزقدرت نزد مردان را جبران کند.
من به شخصه اینگونه نشست ها را مفید می دانم و معتقدم ظرفیت سازی در تمام سطوح لازم و مفید است برای پیشبرد خواسته های برابری طلبانه مان ولی با نام ” همگرایی جنبش زنان و جنبش سبز ” در یک فضای بسته ، موافق نیستم . چون این همگرایی در سطح وسیع در خیابان ها اتفاق افتاد و بسیاری از فعالان جنبش زنان بخصوص فعالان کمپین با برگزاری کارگاه های حقوق زن – خشونت علیه زنان – کارگاه کامپیوتر – کارگاه حقوق شهروندی – کارگاه نوشتن ، توانستند زنانی را که برای پس گرفتن رای شان به خیابانها آمده بودند به برابری خواهی حساس و جنبش زنان را تقویت کنند . یا همان طور که مطلع هستید مادارن عزا دار در پارک ها – بهشت زهرا – خاوران – مقابل زندان اوین و با حضور پررنگ شان فضای خیابان را زنانه ترک کردند و داد خواهی را پیشه خود کردند . حالا سئوال من اینست که آیا این همگرایی یک جور نخبه گرایی نیست ؟
مقدمه طولانی سئوال کوتاه شما که بیشتر معطوف به پررنگ کردن فعالیت های کمپین و مادران عزادار در جنبش زنان ایران است ، حکایت از دلبستگی و گرایش شدید شما به این حرکت ها دارد و من به این دلبستگی ها و گرایشات عاطفی شما احترام می گذارم و معتقدم هر فعال و کنشگر اجتماعی حق دارد بنابر سلایق و علایق شخصی اش پاره ای فعالیت ها و حرکت های درون جنبش را بر پاره ای دیگر ترجیح دهد و حتی برایش تبلیغ کند ، مشروط بر اینکه اصالت کار دسته جمعی و اکثریتی گروههای مختلف زنان را زیر سئوال نبرد و به وحدت عمومی فعالان و کل حرکت جنبشی ضربه نزند و شکاف ایجاد نکند .
حالا برای پاسخ به اینکه آیا همگرایی جنبش سبز جنبش زنان ، ائتلافی نخبه گرایانه است یا عوام گرایانه ، سعی می کنم از دو منظر متفاوت اما کاملا مرتبط، به قضیه نگاه کنم: نخست این که اکثر قریب به اتفاق جنبش های مدنی و نوگرا (دینی یا سکولار) و نیز شکل گیری ائتلافهای دسته جمعی درون جنبش های مدنی ـ از جمله در جنبش زنان ـ توسط روشنفکران مسئول و متعهد به آرمانهای برابری خواهانه، پایه ریزی شده است. شکل گیری ائتلاف کمپین یک میلیون امضا هم از این دایره خارج نیست کافی است به مؤسسین و اعضای اولیه آن نگاه بکنیم تا بلافاصله نقش روشنفکران و نخبه های جنبش زنان را در تشکیل این ائتلاف ببینیم. همینطور نگاه کنید به ائتلاف «هم اندیشی» و دیگر ائتلافهای دو دهه اخیر در جنبش زنان تا نقش بسیار پر رنگ و قاطع روشنفکران و نخبگان را در آنها ببینید.
منظر دوم، عادت بدبینی و امتناع بسیاری از اندیشمندان و نخبگان و مبارزان راه آزادی در ایران برای ایجاد همبستگی در پروسه عمل اجتماعی است. در واقع مایلم توجه شما را به امتناع تاریخی مردم و نخبگان از مشارکت و کار دسته جعمی با یکدیگر برای حل معضلات اجتماعی و سیاسی در کشورمان جلب کنم . اگر از زاویه آسیب شناسی چنبش ها به این عدم تمایل به مشارکت دسته جمعی بنگریم می بینیم دلیل تمایل قلبی مردم ایران به کار و حرکت های انفرادی ، در واقع استبداد و نا امنی تاریخی در ایران است که روح و روان ایرانیان را چنان آزرده که ترجیح می دهند تنها بمانند اما بیم این را نداشته باشند که مبادا دوست از پشت خنجرشان بزند .
استبداد تاریخی ، بی اعتمادی را در سطح و عمق جامعه چنان گسترانیده است که تلاش برای جمع کردن طیف ها و نگرش های گوناگون فعالان و روشنفکران اجتماعی و دور میز همگرایی و هم اندیشی نشاندن آنها کاری بس دشوار و طاقت فرسا و مستلزم پرداخت هزینه ای مادی و معنوی و صرف وقت و انرژی فراوان است .
با همه این گرفتاریها و عادات بدبینانه و فرهنگ تفرّد اما اگر این فعالان گرد آمده در همگرایی سبز جنبش زنان را به قول شما «نخبه» ـ و (نه توده مردمـ )تلقی کنیم باز هم برون داد آراء و نظرات جمعی این نخبگان آرمان خواه در قالب بیانیه ها و طرح شجاعانه مطالبات (مطالباتی که عمدتا منافع عاجل زنان فرودست جامعه را در بر می گیرد) را نمی توان «نخبه گرایی» تلقی کرد! . می خواهم به شما و دوستان این نکته را یاد آ وری کنم که،در حقیفت «برنامه و عمل» یک ائتلاف و یا یک حزب است که نشان می دهد که آن گروه نخبه گرا است یا عوام گرا؟ ویا اینکه منافع جمع وسیع مردم را می بیند، و به دنیال یافتن راههای هوشمندانه و همه جانبه برای تحقق آنهاست؟
به گمان من برای این که دریابیم ایایک ائتلاف ویا همگرایی «نخبه گرا» است یا نه؟ با ید به میزان گرایشی که آن حزب و یا ائتلاف زنانه به «در خود بودن»، یا «همراهی با دیگران برای یافتن راههای برون رفت از محرومیتها » دارد توجه کنیم آنگاه به درستی در می یابیم.
اتفاقا گروه هایی از زنان که دل مشغولی اصلی شان بیشتر تاکید بر«هویت خود» ا ست بسیار بیشتر از زنانی که دغدغه هایی برای حل مسایل عموم زنان دارند،کنش های منزوی از منافع عامه زنان جامعه از خود بروز می دهند و گرایش های نخبه گرایانه دارند .زیرا هویت و خود شکوفایی در مراحل بالای هرم نیاز های انسانی قرار دارد . در حالیکه بخش اعظم زنان و محرومین ایرانی هنوز در گیر تامین نیاز های ابتدایی زندگی و زیست انسانی شان هستند! برعکس این معادله هم درست در می آید یعنی «نخبه هایی» که منافع و دغدغه های زنان را می بینند و به جای تاکید بر «هویت خودشان» باز هم سعی می کنند گوش و چشم و زبان کسانی باشند که این ابزار حیات انسانی شان را در ازای ذره ایی امنیت پیشاپیش به صاحبان قدرت تفویض کرده اند،. اینها تمایل کمتری به گرایش های نخبه گرایانه دارند.
نکته دیگر انکه ،می توانیم از این زاویه هم به مئله نخبه گرایی در جامعه ایران و جنبش زنان نگاه کنیم که: وقتی افرادی با ابراز توانایی و کسب اعتماد و محبوبیت به رهبری یک گروه برگزیده میشود و یا دز سطح وسیعتر به جایگاه رهبری جنبشی اجتمایی دست پیدا می کند .در عین اینکه از یکسانی با توده های بی شکل و یا شکل گرفته گروه متمایز شده و به اصطلاح تبدیل به فردی نخبه میشود . در عین حال به عنوان نماینده به دیدگاه های بخشی از جامعه ،یعنی کسانی که اورا برگزیده اند مشروعیت و اعتبار اجتماعی می بخشد.
باز هم ناچارم تاکید کنم که همگی ما در کشوری زندگی می کنیم که جمع شدن کنشگران و نخبگان عدالت طلب زیر یک سقف (به خاطر همان عادتهایی که خدمتتان عرض کردم) همیشه مشکل بوده است اما وقتی روشنفکران آرمان خواه (به قول شما «نخبگان») ایرانی بپذیرند زیر یک سقف و در چهارچوب همگرایی ها و ائتلافهای دموکراتیک جمع شوند و دور یک میز بر سر «مطالبه» (و نه آرمانهای استعلایی) بحث و گفتگو و همکاری کنند ، روابط فیمابین آنها به طور حتم، رابطه ای افقی و برابر است و تصمیمات و راهکار های ارائه شده از این جمع، برآیند نظرات آزادانه جمعی و بر آمده از خرد جمعی شرکت کنندگان در همگرایی است .از این رو جنبش زنان ایران با نیت استفاده صحیح و به جا از فعالان و نظریه پردازان مسا ئل زنان در جهت حل مشکلات اجتماعی و عرضه محصولات این همگرایی ها به جامعه توانسته، راهکارهای موثری برای تحقق کم هزینه تر مطالبات زنان پیدا کند .وانتخاب این مشی به معنای فراموشی کنشگران و اصالت دادن به نخبگان در حیات اجتماعی کشورمان نیست. .
ممنونم مینو جان که به دلبستگی ها و گرایشات عاطفی من احترام می گذارید ولی من فکر می کنم روش کار من و امثال من فراتر از گرایشات عاطفی است . این یک استراتژی است که برابری را از چه زاویه ای و با چه نگاهی ببینی و بخواهی به آن برسی . با نگاه به بالا یا دربین توده های زنان کار کردن ودربین آنان زندگی کردن و ارتقا فرهنگ برابری خواهی ، عدالتخواهی و آزادیخواهی . من البته فکر می کنم هر دوی این روش ها لازم ولی کافی نیست و این دو روش مکمل هم می توانند ما را به خواسته های مان نزدیک کنند . علت اینکه من مقدمه ای طولانی برای سوال هایم می آورم هم همین است که بگویم در همین شرایط سخت هم همانطور که می توان صدو خرده ای زن در سالنی بدون مزاحمت بنشینند می شود و باید کار در بین زنان جامعه را گسترش داد و این گفتگو ها برای استفاده از دانش و تجربه هر دو طرف است . حالا به نظر شما و با توچه به شرایط فعلی جامعه ایران ، قدرتمند شدن حرکت هایی نظیر کمپین یک میلیون امضاء و یا حرکت های مدنی دیگر در گرو تامین چه فاکتورهایی است ؟ ( چالش پیش روی چنبش های مدنی ایران برای بقاء چیست ؟ )
مهمترین چالش پیش روی جنبش ها و فعالان مدنی ایران، چالش با دیو تفرقه و تنهایی است . مهمترین عاملی که ضریب بقای جنبش و فعالان مدنی را افزایش می دهد ،” وحدت ” است .
قدرت واقعی همیشه در گرو اتحاد نیروها و بهره مندی از انرژی آنها در جهت رشد و بالندگی بوده است . از جمله موانع پیش روی جنبش های مدنی که سبب اتلاف انرژی و مانع رشد جنبش ها می شود ، نا دیده انگاری و حذف عمدی و خوار و خفیف شمردن دیگر گروهها و نیروها و نهایتا توده های مردم است . که ضربات اساسی و نابود کننده ای به منافع و وحدت ملی همه ما می زند . زیرا امکان بالندگی و رشد خرد ذاتی جمعی را از فعالان و مردم محروم باز می ستاند . فردگرایی – قهرمان نمایی – خود برتر بینی – سیاه نمایی بیش از آنچه تیره می نماید ، رادیکالیزم کور و خشونت گرایی و انتقام جویی ، بدبینی و بی اعتمادی و …….. باعث از کف رفتن منابع مادی و معنوی فعالان و جنبش های مدنی در ایران خواهد شد .
در مورد حرکت ها و پروژه هایی نظیر کمپین جمع آوری یک میلیون امضا و یا سایر حرکت های درون جنبشی، که «مدت زمان معینی» برای فعالیت هایشان تعیین کرده اند . (مثلاً کمپین یک میلیون طبق طرحی که ابتدا منتشر کرد مهلت دو ساله ای برای جمع آوری یک میلیون امضاء جهت تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان برای خود قرار داده بود) . نقد و بررسی منصفانه و فارغ از سو مداری و غیر جانبدارانه ، واقعا لازم است تا برای مردم و فعالان جنبش زنان و سایر خرده جنبش های اجتماعی موجود و مطرح در ایران، به طور شفاف توضیح دهد که واقعا چرا علیرغم افزودن دو سال دیگر به مهلت دوساله اولیه، و پس از گذشت 4 سال ، کمپین یک میلیون امضاء نتوانست به هدف تعیین شده خود دست بیابد .
بررسی و نقد همه جانبه ــ و البته شجاعانه ــ کمپین یک میلیون امضا که حرکت کاملاً بدیع و نویی در جامعه ایران بود که توسط جنبش زنان بدعت گذاری شده بود می تواند به هر چه بیشتر روشن شدن نقش عوامل تأثیر گذار و پیش برنده حرکت هایی از این قبیل کمک کند . هم چنانکه روی دیگر این سکه ، معرفی موانع و عوامل بازدارنده کمپین در راه تحقق اهداف اش می تواند باشد .
کاملن با شما موافق هستم و پیشنهاد می کنم مجموعه مقالات و نقد و بررسی های همه جانبه اعضا کمپین به نام “دوباره از همان خیابان ها ” که به مناسبت سالگرد 22 خرداد همین دو ماه پیش منتشر شد را مطالعه کنید و ببینید که این جوانها چه شجاعانه این حرکت به قول شما بدیع و نو را نقد کرده اند . این مجموعه را می توانید در سایت تغییر برای برابریببینید البته در آرشیو آن . تک تک این مقالات مدتها روی سایت بود و راهنمای خوبی برای من و شما .
برای اطلاع شما کمپین طبق تعریفی که از ابتدا از خود کرده بود به فاز دوم وارد شده است و روی قوانین تبعیض آمیز تخصصی ترکار می کند و به ابتکار اعضا ، کار گروههای مختلفی تشکیل شده و اعضای کار گروهها به صورت تخصصی روی قوانین تبعیض آمیز کار می کنند .الان برای کمپین بحث جمع آوری امضاءخیلی مهم نیست بحث فرهنگ سازی است.نظر شما در این باره چیست؟
ببینید وقتی می گوییم کمپین یا کار زار ، منظورمان یک حرکت مقطعی برای به سامان رساندن یک مطالبه یا یک پروژه است .کمپین یک حزب سیاسی و یا سازمان ملی و یا نهاد مدنی مثل ان، جی،او، نیست .اقتدار و اعتبار اجتماعی کمپین ها بستگی تام و تمامی به مدت زمان تعین شده شان دارند . در واقع طراحان یک کمپین برای اثبات ادعا و اعتبارشان و به رخ کشیدن جمعیت هوادارشان در خصوص موضوع خاص به چالش با قدرت های داخلی و بین المللی می پردازند.اگر ظرف مدتی که ادعا کرده اند نتوانند به چیزی که خواسته اند برسند . بیانگر این استکه در محاسباتشان اشتباه کرده اند .ولو اینکه در محاسباتشان عامل سرکوب را کم رنگ تر از انکه می توانست باشد لحاظ کرده باشند.
حالا که طراحان کمپین یک ملیون امضاء تعریف جدیدی از کمپین ارائه داده اند . که عامل زمان در ان چندان جدی نیست . بهتر بود قبل از تعریف فاز جدید ، یک نظر سنجی از عملکرد کمپین ظرف چهار سال گذشته در سطح جامعه به عمل می اوردند . و بعدتوضیح می دادند چرا جمع اوری امضاء از اهمیت افتاد و کار فرهنگی جایگزین ان گردید؟ در هر حال من فکر میکنم کمپین تجربه بسیار خوبی برای جنبش زنان ایران بود .تجربه کمپین یک میلیون امضاءبه فعالان جنبش زنان ثابت کرد ،تعمیم دادن آرزوها و آرمانهای تئوری پردازان و طراحان یک طرح به کل جامعه ،مثل پرواز با بالن بس رویایی و شیرین است. اما توجه به واقعیت چیز دیگری است
+ There are no comments
Add yours