فرهیختگان: تحقیقات نشان میدهد از هر ۲۰ زن در ایران یک نفر دچار همسرآزاری است و بهطور فیزیکی آزار میبیند. دکتر مجید ابهری استاد دانشگاه، همسرآزاری را یکی از مصادیق آزارهای رفتاری میداند و میگوید: بررسیها نشان میدهد ۸۹ درصد از مردانی که همسران خود را مورد آزار جسمی قرار میدهند فاقد تحصیلات دانشگاهی و عالی هستند. با این حال مساله به همین سادگی هم نیست. یکی از دوستانم همسر دندانپزشکی بود که دائم در حال پنهان کردن آثار بهجا مانده خشونت فیزیکی همسر تحصیلکردهاش بود. و باز هم مساله تنها در ضرب و شتم بدنی خلاصه نمیشود. آزار روانی پنهانی اما اثرات آن گاهی ماندگارتر و مخربتر از نوع فیزیکی آن است.
خشونت علیه زنان در باورها و رفتارهای اجتماعی نیز به شکل ظریفتری جا افتاده است. بهعنوان نمونه به یافتههای وبلاگ یک زن جامعهشناس نگاه کنید: چرا وقتی کنار خیابان منتظر تاکسی ایستادهایم و مزاحمی بوق میزند فکر میکنیم شاید لباسمان نامناسب است؟ چرا وقتی در تاکسی کسی خودش را به ما میچسباند سکوت میکنیم و خودمان را جمع میکنیم؟ چرا بدترین توهین فحش خواهر و مادر است؟ چرا مرد عزب به گوش خوش میآید و از شنیدن دختر ترشیده رو در هم میکشیم؟ چرا سفیدی موی مردان نشانه احترام است اما زنان باید پیری خود را بپوشانند؟ چرا شوهر میکنیم و طلاق میگیریم اما مردان زن میگیرند و مردان طلاق میدهند؟ و…
بدینترتیب خشونت علیه زنان نه یک موضوع فمینیستی که یک موضوع فرهنگی است. وجود دارد، اما نقص آمارها یا نهادهای بررسیکننده و گزارشدهنده آن نیز وجود دارد. جنس دومی بودن امکان بالا رفتن دست بالای دست را همچنان فراهم کرده است. شاید هنوز بلوغ فرهنگی و از سویی ابزارهای حقوقی نتوانسته موقعیت دستها را از بالا و دون بودن نسبت به یکدیگر به همدستی و یگانگی برساند.
فرهنگ خشونت
خشونت مقولهای است که پیوندی اساسی با فرهنگ دارد. مصادیق خشونت در فرهنگهای مختلف، کم و بیش متفاوت است و نمیتوان کلیشهای ثابت در تمام فرهنگها، برای تعیین خشونت به کار گرفت؛ بهعنوان مثال در جوامعی که قانون و فرهنگ مرد را موظف به تامین هزینههای اقتصادی همسر میکند، عدم پشتیبانی اقتصادی میتواند مصداق خشونت باشد؛ اما در جایی که چنین انتظاری از مرد نیست، عدم حمایت اقتصادی، خشونت تلقی نمیشود، یا مراقبت از پدر یا مادر همسر هنگام بیماری، در برخی فرهنگها وظیفه متعارف زن و مسالهای پذیرفتهشده است که نهتنها مصداق خشونت علیه زن شمرده نمیشود، بلکه استنکاف از انجام این عمل، دلیلی بر بیکفایتی اوست، یا انتظار انجام کار خانگی از زن در برخی مناطق، انتظاری نابجا و در برخی مناطق دیگر یک وظیفه عرفی، عملی متعارف و حتی نشاطآور تلقی میشود. از این رو مواردی چون نظارت بر رفت و آمد به خانه دیگران، اشتغال و فعالیت بیرون از خانه و انجام روابط زناشویی بدون رضایت همسر را که به مقتضای اعمال سرپرستی در خانواده در فرهنگ ایرانی، برعهده مرد گذاشته شده است، از مصادیق اعمال خشونت دانستهاند.
خشونت را میتوان به فیزیکی (جسمی) و روانی تقسیم کرد. آیا خشونت، عملی مردانه است یا زنان نیز در این عرصه، فعال عمل میکنند؟
مردان به دلیل قدرت بدنی و توانمندیهای خاص فیزیکی و به دلیل برخورداری از مسند مدیریت که خود کانون اقتدار است، آمادگی بیشتری برای اعمال خشونتهای فیزیکی دارند، اما قضاوت در خشونتهای روانی چندان ساده نیست.
برخی فمینیستهای جدید به این نکته توجه کردهاند که تاکنون تحلیل خشونتهای خانگی با نگاهی مردانه انجام شده است، بهگونهای که صرفا خشونتهای مردانه قابل شناسایی و محاسبه بودهاند و خشونتهای زنانه به دلیل ویژگی خاص آن که غالبا «اعمال اقتدار از موضع ضعف» است، نادیده انگاشته شده است.
مواردی چون نهی زوجه از برقراری ارتباط با دیگران و نامناسب بودن پوشش، جلوگیری از نگهداری فرزندان از سوی زوجه در زمان متارکه، در صورتی که طبق قانون، حضانت فرزند برعهده پدر باشد یا از مادر سلب صلاحیت شده باشد و ممانعت از اشتغال به حرفههایی که با مصالح خانوادگی ناسازگار است را نیز، در زمره خشونتهای خانگی مورد بحث قرار میدهد.
در یک تقسیمبندی دیگر میتوان خشونت را به خشونتهای اجتماعی و خانگی تقسیم کرد. ویژگی خشونتهای خانگی آن است که در حریم خصوصی، که به دلیل فقدان شهود و مستندات یا ملاحظات دیگر، اثبات اتهام در مورد آن غالبا ممکن نیست، یا ملاحظات عاطفی، حیثیتی، جانی و مالی در آن چشمگیر است، واقع میشود. از این رو میتوان انتظار داشت که دامنه خشونتهای خانگی فراگیرتر و مقابله با آن مشکلتر و پیچیدهتر باشد. اما باید به این مهم توجه کرد که ملاحظه آمارهای خشونت خانوادگی و اجتماعی نشان میدهد که این دو مقوله نسبتی محسوس با یکدیگر دارند، بهگونهای که آمار خشونتهای اجتماعی علیه زنان همراه با ازدیاد خشونتهای خانگی افزایش مییابد. این نکته نشان میدهد که احتمالا خشونت اجتماعی و خانگی علیه زنان، از عوامل مشترکی نشأت میگیرد یا حتی خشونتهای اجتماعی میتواند منشاء برخی خشونتهای خانگی نیز باشد.
الگوهای رفتاری و تاثیر یادگیری هنجارها، ارزشها و رفتارهای مرتبط با این پدیده از والدین، پدرسالاری آشکار و پنهان در روابط زناشویی، عوامل اقتصادی ازجمله: فقر، قوانین تبعیضآمیز، اعتیاد و ضعف عوامل کنترل اجتماعی را از عوامل خشونت خانگی شمردهاند؛ چنانکه روانشناسان نیز ضعف عوامل کنترل فردی را از عوامل مهم کجروی ازجمله خشونت میدانند. فیزیولوژیستها هم همچون برخی رادیکال فمینیستها، تأثیرات هورمون مردانه ـ تستوسترون ـ در مردان را مورد توجه قرار دادهاند.
پنهانکاری
با وجود گستردگی خشونت علیه زنان و تبعات زیانبار ناشی از آن، پنهان نگه داشتن اعمال خشونت و پرهیز زنان از واکنش فعال نسبت به آن، یکی از مشخصات خشونت علیه زنان در تمام جوامع است. در فرهنگ سنتی، زنان ایرانی تا به اصطلاح کارد به استخوانشان نرسد لب به اعتراض باز نمیکنند. در نظام فکری مردسالار، اشکالی از خشونت مردان در خانواده طبیعی محسوب میشود و به زنان میقبولانند که زن با لباس سفید به خانه بخت میرود و با کفن سفید از آن بیرون میآید.
طبق آمار کمتر از 35 درصد خشونتهای خانگی به پلیس گزارش میشود. در یک تحقیق سه ماهه از 180 مورد شکایت خشونت خانگی 128 مورد حاضر به پیگرد قانونی مجرم نشدهاند. گاه به هنگام ضرب و جرح بین زن و شوهر معمولا لحن قاضی حالت نصیحت به خود میگیرد و همه تلاش میکنند زن رضایت دهد و از شکایت خود صرفنظر نماید. در بسیاری از فرهنگها نهتنها خشونت خانگی تایید میشود بلکه پنهانکاری زن از طرف جامعه مورد ستایش قرار میگیرد. علت دیگر پنهان نگهداشتن خشونت خانگی این است که قانونی به نام خشونت خانگی وجود ندارد، نه قانونی برای تعیین مجازات و نه قانونی برای نحوه رسیدگی به جرم.
درنهایت به گفته ابهری، آزارهای جسمی و برخوردهای فیزیکی در خانوادهها و بین والدین، علاوهبر سستکردن بنیان خانوده، تأثیرات بسیار مخربی دارد. همسرآزاری در جامعه ما نوعی جرم بدون مجازات است که همه آن را تقبیح میکنند ولی تاکنون کمتر مردی به این جرم محاکمه و مجازات شده است.
+ There are no comments
Add yours