رادیو فردا (رویا کریمی): ۲۵ نوامبر منع خشونت علیه زنان در تمام جهان گرامی داشته شد، اما، آن گونه که شهلا اعزازی، جامعه شناس ساکن تهران می گوید، خشونت علیه زنان ایرانی ریشه در فرهنگ و ساختار جامعه دارد.
شهلا اعزازی می گوید:«به صورت معمول بسیاری از تحقیقاتی، خشونت را تنها ناشی از وجود ویژگی های شخصیتی یا فشارهای اجتماعی بر مرد می داند که نتیجه آن بر روی زنان اعمال می شود. اما واقعیت این است که تا ساختار جامعه به نوعی نباشد که به مردان اقتدار بیشتر دسترسی به منابع قدرت را بدهد و زنان را از دستیابی به این منابع قدرت منع کند، امکان ندارد که خشونت در خانواده صورت بگیرد. بنابراین خشونت خانوادگی بازتابی است از خشونتی که در جامعه وجود دارد و نمایشگر موقعیت زنان و جایگاه اجتماعی شان در آن جامعه هست.»
اعزازی در این میان حمایت قانون از فرهنگ را از عوامل شیوع خشونت علیه زنان در ایران می داند و می گوید:«فرهنگ حاکم بر جامعه ایران و خیلی از جوامع دیگر اصولا فرهنگی بود که مرد را رئیس خانه حساب می کرد. ما قانونی هم داریم که ریاست خانواده را از خصایص مرد می داند. براساس این قانون، مرد برای بسیاری از فعالیت های زن مثلا برای اشتغال یا تعیین مسکن باید به او اجازه بدهد که هم اینها نوعی کنترل و نظارت بر زنان را به وجود می آورد. در فرهنگی که مرد ریاست خانواده را دارد و مرد برتر از زن است، وجود خشونت برای حل مشکلات و تعارضاتی که در خانواده به وجود می آید یک امر طبیعی در نظر گرفته می شد. من می گویم “می شد” چون خوشبختانه در عرض ده پانزده سال، آگاهی زنان، البته نه همه زنان، کمی بالا رفته و حالا دیگر در برابر خشونت مقاومت می کنند.»
به گفته شهلا اعزازی بعد از ۱۵ سال تحقیق هیچ اقدامی در هیچ زمینه ای برای کاهش خشونت علیه زنان رخ نداده است. نه قوانین تغییر کرده اند، نه سازمانهای حمایتی به وجود آمده اند و نه اقدامی در جهت آگاه سازی و حساس کردن مردم نسبت به پدیده خشونت علیه زنان انجام شده است.
شاید بهترین سند این گفته شهلا اعزازی انتشار کتاب “فاجعه خاموش” اثر تحقیقی پروین بختیاری نژاد باشد. کتابی که پس از مدتها انتظار در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چندی پیش بر روی شبکه اینترنت منتشر شد.
در گفت و گو با پروین بختیاری نژاد از او می پرسم: خانم بختیاری نژاد، زمانی که شما در مورد خشونت علیه زنان در ایران تحقیق می کردید، عمده ترین خشونتی که با آن رو به رو شدید، چه بود؟
ایران هم مثل کشورهای دیگر اشکال مختلفی از خشونت علیه زنان را در خود دارد. اما آنچه که موضوع محوری تحقیق من بود، قتلهای ناموسی است که یک خشونت بسیار عریان و ضد انسانی است که علیه زنان اعمال می شود و دارد فراگیر می شود.
آیا شما در تحقیق خود به این نتیجه رسیدید که در چه استانهایی بالاترین آمار قتل های ناموسی رخ می دهد؟
آنچه مقامات قضایی استان خوزستان چندین بار اعلام کرده اند و من عین متن اظهارات آنها را در این کتاب آورده ام، استان خوزستان، استان فارس، آذربایجان شرقی از جمله استانهایی بودند که بالاترین آمار را داشتند. علی رغم این که در ایلام همین پدیده قتلهای ناموسی به شدت وجود دارد، در کردستان، کرمانشاه، کهکیلویه و بویراحمد، در چهارمحال و بختیاری، حتی در استان همدان که در نزدیکی تهران است و آذربایجان غربی هم همینطور…
عمده ترین دلیلی که افراد مرتکب قتل ناموسی می شدند، چه بود؟
سرپیچی کردن از ازدواجهای اجباری، اصرار برای اینکه بخواهند همسر آینده شان را خودشان انتخاب کنند، سوء ظن های بسیار شدیدی که نسبت به زنان در این استانها وجود دارد. این سوء ظن، همان طور که در کتاب هم توضیح داده ام خیلی نگران کننده است و نیاز به کارشناسی جامعه شناسان، مددکاران اجتماعی و مردم شناسان دارد که از طریق راهکارهایی که ارائه می کنند، باید دید این سوء ظن را چطور می شود از بین برد.
نبودن حمایت قانونی از این زنها یا نبودن مراکز حمایتی یا نبودن خانه های امن هم از دلایل قتل های ناموسی است. این در حقیقت خشونت های درون خانواده است که آنقدر تشدید می شود که منجر به قتل ناموسی می شود. شاید محوری ترین دلیلش را باید بحث نظارت حداکثری در مناطقی که بافت طایفه ای و عشیره ای دارند دانست. انگار افرادی که در این جامعه ها زندگی می کنند، در آکواریوم زندگی می کنند. یعنی هر فردی به دلیل هم طایفه بودن و فامیل بودن و قوم و خویش بودن، حتی قوم و خویش های دور، می توانند دخالت های شدید و دخالت های مستمری بر نحوه زندگی زنان داشته باشند.
در مواردی که شما با آنها رو به رو شدید، زنان چه نقشی برعهده داشتند؟ آیا زنان جزو کسانی بودند که دستور دهنده و همراهی کننده مردها در قتل های ناموسی بودند یا در این تصمیم گیری ها زنها کاملا کنار گذاشته شده بودند و هیچکس با آنها مشورت نکرده بود؟
در بعضی موارد زنها بسیار همراه بودند. خصوصا زنانی که در سنین پیری یا میانسالی زندگی می کردند، همراه بودند. به دلیل اینکه شکستن آن هنجارها و شکستن آن قوانین و عرف و جامعه برای اینها غیر ممکن بود، چون فکر می کردند دیگر نمی توانند در آن جامعه زندگی کنند، بایکوت می شوند، بی آبرو می شوند… در نتیجه این زنان با مردانی که صادرکننده یا اجراکننده حکم بودند، در قتل دخترانشان همراهی می کردند. اما با زنان جوان زیادی هم صحبت کردم که آن زنان به نوعی اعتراض شدیدی به این پدیده قتلهای ناموسی داشتند. منتها جرات ابراز آن را نداشتند.
+ There are no comments
Add yours