خانواده برابر / سارا لقمانی

30 اردیبهشت 1387

خانواده یک نهاد بنیادین در جامعه است که نمی توان به سادگی از کنار تاثیرات آن بر زندگی فردی و اجتماعی افراد گذشت. کافی است برای لحظه ای تصور کنید در دنیا چیزی به نام خانواده وجود ندارد و تمامی چند میلیارد جمعیت دنیا بدون داشتن خانواده در این کره خاکی زندگی می کنند. مهم ترین آموزش ها و درونی ترین رفتار انسان ها در نتیجه زندگی با اعضای خانواداه است که شکل می گیرد. خانواده و اتفاقاتی که در آن رخ می دهد چنان در زندگی فردی ما انسان ها ماندگار است که تاثیرات مثبت یا منفی آن را شاید تا پایان عمر همراه خود داشته باشیم. به همین دلیل نمی توان منکر نقش خانواده در ایجاد جامعه خوب و تربیت انسان هایی سالم شد. این امر ما را بر آن می دارد تا به بررسی خانواده بپردازیم و شرایط درون آن را مطالعه کنیم. آگاهی و شناخت به ویژگی های خانواده موجب می شود تا پی به نقاط ضعف و قوت آن ببریم، در رفع نقاط ضعف آن بکوشیم و در تقویت نقاط مثبت آن همت گماریم.

بی شک همه ما زمانی که تصمیم به ازدواج و تشکیل خانواده می گیریم تصوری آرمانی و رویایی از زندگی خود داریم. اما واقعیت آن است که تنها با عشق و علاقه دو انسان به یکدیگر نمی توان به یک خانواده برابر و ایده آل رسید. نکات بسیاری وجود دارد که لازم است همه ما به آن اشراف داشته باشیم و بدانیم اگر در جهت رفع این نکات برنیاییم همین مسائل به ظاهر بی اهمیت می تواند تیشه به ریشه همه عشق و علاقه دو طرفه بزند و زندگی را به کاممان تلخ کند.

جامعه شناسان معتقدند در اغلب موارد ازدواج و تشکیل خانواده زن و مرد را وارد یک رابطه نابرابر می کند. این نابرابری در ذات زن و مرد نیست بلکه سنت ها و فرهنگ های غلط آن را ایجاد می کند و حمایت های قانونی از آن باعث استحکام نابرابری ها می شود. در شرایط طبیعی که خانواده ای در آرامش و مهربانی زندگی را سپری می کند روزانه اتفاقاتی در حال وقوع است که شاید به خاطر تکرار بی اندازه از نگاه ما دور می ماند و توجه نمی کنیم که این مسائل چگونه نابرابری در خانواده را ایجاد می کند.

اگر خوب بیاندیشیم در می یابیم که در هر خانواده ای در خصوص دو مسئله مهم باید تصمیم گیری صورت گیرد: 1) چگونگی تقسیم کار، 2) چگونگی مصرف منابع موجود در خانواده. خانواده ای برابر است که در این دو مقوله انصاف و عدالت را رعایت کند. حال ببینیم آیا چنین هست یا خیر؟

در اغلب خانواده ها بین کاری که انجام می شود و منابعی که تقسیم می شود توازن وجود ندارد. برای مثال، مادر خانواده تقریباً تمامی کارهای مربوط به امور خانه از نظافت و آشپزی و مهمانداری و غیره گرفته تا رسیدگی به امور درسی بچه ها و پرستاری از آنان در هنگام بیماری و سنگ صبوری در هنگام ناراحتی و فشار اعضای خانواده و غیره. ولی هنگام خرید لباس یا رفتن به سینما و سفر، انتخاب نوع غذا، حتی چیدمان وسایل خانه نظر فرزندان در اولویت است و در جایی دیگر زمان استراحت، ایجاد فضای مناسب برای مطالعه، تماشای برنامه های تلوزییون اولویت با خواست و نظر پدر خانواده است.

اسطوره مرد نان آور و زن خانه دار کماکان به قوت خود باقی است. هنوز تصور غالب مردم بر این است که بعد از تشکیل خانواده مرد باید بیرون از خانه کار کند و زن خانه داری کند و بعد که فرزند به دنیا آمد مسئولیت پرورش او را نیز به عهده بگیرد. این امر در ظاهر چندان منفی جلوه نمی کند اما وقتی به ویژگی های خانه داری دقت کنیم و نتیجه این تقسیم کار را در خانواده ببینیم در می یابیم که تقسیم کار و تقسیم منابع (پول و امکانات موجود در هر خانواده) عادلانه صورت نمی گیرد.

خانه داری شغلی است که تقریبا در هیچ کجای دنیا به عنوان شغل رسمی پذیرفته نشده است. زنان خانه دار تنها افرادی هستند که در قبال انجام کارهایی که به آنان محول شده است حقوقی دریافت نمی کنند. این در حالی است که خانه داری شغلی سخت و پیچیده است و ویژگی های منحصر به فرد دارد. مثلا تنها کاری است که زمان شروع و پایان ندارد. زن خانه دار به محض بیدار شدن از خواب کارش شروع می شود و تا زمانی که همه اعضای خانواده به خواب بروند همچنان مشغول کار است. خانه داری تنها شغلی است که مرخصی ندارد حتی در روزهای تعطیل. بیمه ندارد. بازنشستگی ندارد. دارای حد و مرز مشخصی نیست. هیچ شغلی تا این حد پیوند خورده با روبط شخصی و عاطفی نیست، مهم تر از همه دستمزد ندارد. این امر موجب می شود که زنان تا پایان عمر به مردان وابسته باشند و خود دلیلی می شود برای نابرابری در خانواده.

هر چند روز به روز به تعداد زنان شاغل اضافه می شود، اما همچنان در همه جای جهان انجام کارهای خانه وظیفه حتمی و قطعی زن به شمار می رود. معمولا زنی می تواند بدون اعتراض همسر، فرزندان و حتی خویشاوندان خارج از خانه به کاری مشغول شود که شغلش هیچ خللی به کارهای خانه و امور فرزندان وارد نکند. با آنکه در اکثر خانواده ها زنانِ شاغل مانند مردان حقوق دریافتی خود را صرف مایحتاج خانواده، پرداخت قسط وام و هزینه دانشگاه فرزندان خود می کنند اما تغییری در تقسیم کارهای خانه صورت نمی گیرد. زنان شاغل به محض رسیدن به خانه به آشپزخانه می روند و مشغول پختن غذا می شوند. کاری که از کمتر مردی می توان دید. معمولا وقتی پدر به خانه باز می گردد شرایط برای استراحت او مهیاست. غذا پخته شده، فرزندان تکالیف خود را انجام داده اند و خانه مرتب و تمیز است و این همه را مادری انجام داده است که از صبح مشغول به کار بوده یا داخل خانه یا خارج از خانه.

تصمیم گیری در خانه معمولا به دو دسته تصمیمات بزرگ و کوچک تقسیم می شود. تصمیمات بزرگ دیر به دیر رخ می دهد اما مهم و سرنوشت ساز است. مانند خرید خانه؛ مهاجرت به شهر یا کشوری دیگر برای ادامه زندگی؛ به دنیا آوردن فرزند؛ ادامه تحصیل فرزندان؛ ازدواج آنان؛ گرفتن وام های سنگین و… تصمیمات کوچک و خرد بیشتر رخ می دهد ولی تاثیرات آن به اندازه دیگری اهمیت ندارد. مانند تغییر دکوراسیون منزل، عوض کردن پرده ها، نحوه پذیرایی از مهمان ها، ثبت نام فرزندان در مدرسه، تهیه لباس برای آنان و… در اغلب خانه ها پدر خانواده به دلیل اشتغال به کاری در آمدزا و حضور فعال در اجتماع و آشنایی با فوت و فن های مورد نیاز خود را محق می داند تا در مسائل مهم خانواده نقش پررنگ تری داشته باشد و گاها بدون مشورت با دیگر اعضای خانواده اقدام می کند. این امر نیز خود دلیلی می شود برای ایجاد نابرابری در خانواده.

موارد ذکر شده همگی در شرایطی در حال رخ دادن است که زندگی حالت طبیعی خود را دارد و زن و شوهر ارتباط خوبی با هم دارند. قهر و دعوایی نیست و جنگ و کشمکشی وجود ندارد. در حقیقت این تقسیم کار و منابع به طور سیستماتیک قبل از آنکه دختر و پسری تصمیم به شروع زندگی مشترک بگیرند وجود دارد و به محض تشکیل خانواده به طور خود به خود این تقسیم کارها صورت می گیرد، بدون آنکه به آن فکر شود و زن و شوهر بخواهند برای آن تصمیمی بگیرند. در واقع تنها زمانی که دختر و پسر خود به این مسائل اشراف داشته باشند می توانند توافق کنند که زندگی برابری را از آغاز شروع کنند. در مورد نحوه کار کردن در بیرون از خانه، انجام امور مربوط به داخل خانه و رسیدگی به امور فرزندان به اشتراک نظر برسند و در خصوص نحوه دسترسی و کنترل بر منابع مالی و امکانات خانواده عادلانه تصمیم گیری کنند.

برای رسیدن به «خانواده برابر» لازم است به باز تعریف از خانواده سنتی بپردازیم. همواره در گذر از جامعه سنتی به جامعه مدرن انسان ها نیاز به ایجاد تغییرات بنیادین در نقش ها، وظایف و پندار خود دارند. تعریفی که جامعه سنتی از خانوداه و نقش های زن و مرد ارائه می دهد برای رسیدن به جامعه مدرن قابلیت و کارکرد ندارد. اگر می خواهیم خانواده برابر داشته باشیم باید به برابری انسان ها فارغ از جنس آنها اعتقاد داشته باشیم. بپذیریم زن و مرد به خاطر انسان بودن با هم برابر هستند و هیچ کدام بر دیگری مزیت و برتری ندارد. به انسان ها احترام بگذاریم و اجازه دهیم هر فردی برای انتخاب نقش خود و وظایف خود تصمیم بگیرد. زن و مرد مدرن در برابر ذاتی انگاشتن نقش های سنتی مقاومت می کنند و جریان زندگی خود را خود به عهده می گیرند. زن و مرد برابر خواه معتقدند آنچه کار زنانه یا مردانه تلقی می شود تعریفی است که روزی پدر بزرگان و مادر بزگان ما در سال های بسیار دور تعیین کرده اند و امری قطعی و جزمی نیست و ما انسان ها به واسطه عقل و شعوری که داریم باید زمانی که احساس می کنیم این قراردادها و تعریف ها با توجه به زمان و مکان و شرایط موجود کارکرد مثبت خود را از دست داده است آنها را نقد کنیم و سعی کنیم تعاریف و قرارداد هایی را بسازیم که شایسته زندگی امروز باشد و کرامت انسان ها را حفظ کند. در واقع اولویت ذهنی مان ایجاد خانوداه ای برابر باشد و هر آنچه را که احساس می کنیم به این برابری خدشه وارد می کند کناری بگذاریم و سعی در ایجاد جایگزینی مناسب برای آن داشته باشیم.

اما متاسفانه این همه ی کار لازم برای رسیدن به خانواده برابر نیست. در جامعه ما قانون همواره در کنار سنت بوده و از آن حمایت می کند. در حقیقت حتی وقتی زن و مردی به لزوم تشکیل یک خانواده برابر می رسند و تصمیم می گیرند سنگ بنای خانواده خود را بر مبنای برابری بزنند قانون سد محکمی در مقابل آنان خواهد بود. متاسفانه در قوانین مربوط به خانواده در کشور ما زن همواره به عنوان نصف مرد تلقی شده است و شهروندی درجه دوم محسوب می شود. زنان از بسیاری از حقوق اولیه خود به نام قانون محروم هستند و با وجود این قوانین نمی توان شروعی برابر برای زندگی مشترک فرض کرد مگر آنکه دختران و پسران با آگاهی و شناخت لازم و اتفاق نظر سعی در برطرف کردن این نواقص قانونی داشته باشند.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours