در مقالات قبلی ام در باره ی ؛خشونت علیه زنان، خودکشی زنان، قتل های ناموسی وسایر مسائلی که مستقیم وغیر مستقیم به زنان وجامعه مردسالار مربوط می شود مطالبی در حد توان ارائه دادم اما نکته ای که مدتهاست فکرم را به خود مشغول کرده است و پیچیدگی وسعت آن از دیدگاه های مختلف موجب به تعویق انداختن نوشتن درباره آن شدم، واما معضلات شدید آن بر زنان روز به روز آزارم می داد، پدیده ای است به نام «طلاق».
پدیده طلاق به عنوان یکی از آسیب های اجتماعی فکر وروح هر انسان مسئولی را به خود مشغول کرده است. اگر چه طلاق در اصل یک پدیده و نه یک آسیب اجتماعی می باشد و در برخی اوقات به عنوان یک راه حل منطقی برای پایان دادن به یک پیوند نامناسب وبا هدف جلوگیری از آسیب های جدی تر راه حل بسیار مناسبی است وهمچنین مانع طلاق های خاموش (که فقط ظاهر زندگی را دارد واز درون هیچ نوع تعلق خاطر وانسجامی در آن زندگی ها وجود ندارد) می شود، اما آنچه بیشتر از هر چیزی فکر بنده را از پدیده طلاق به خود مشغول کرده جنبه فرهنگی آن می باشد که مخصوص فرهنگ ما (کردستان) بوده که تار وپود زندگی زناشویی با واژه ای به نام طلاق در هم تنیده شده و همچون سایر موضوعاتی که به عنوان مظلومیت زنان و فرهنگ مردسالاری حاکم بر جامعه در مقالات قبلی ام بحث کردم باز هم زنان آسیب دیده تر از همه باید انگ آن را یدک بکشند بدون اینکه نقشی دراجرا وتصویب قوانین آن داشته باشند.
امروز بحث طلاق وعلل و آثار آن در جوامع اسلامی به خصوص فرهنگ کردی مورد بحث و تحلیل است وهمچون پدیده ای منفی و تا اندازه ای وحشتناک از آن یاد می شود. بنده نیز بر آن شدم تا پس از کنکاش و بررسی میدانی (پرس وجو با تعداد زیادی از مردان وزنانی که طلاق گرفته یا قصد اجرای آن را دارند)، نظر خویش را در این زمینه بیان وبر دیگر دیدگاه های بیان شده بیفزایم . ما باید بپذیریم که طلاق پدیده ای انکار ناپذیر است. پدیده ای در حال جریان و روز به روز بر شتاب آن نیز افزوده می شود. بر طبق آماری رسمی که در رسانه های محلی ذکر شده است: سال 1381 تا سال 1385 ازدواج دارای 14 و93 درصد رشد ولی طلاق دارای رشد 58و41 درصدی بوده است در سال 1385 اگر چه آمار ازدواج نسبت به سال قبل با رشد منفی تقریبا 3 درصدی مواجه بوده اما طلاق با رشد مثبت 9ونیم درصدی روبرو گردیده است. جدیدترین آمار هم اینکه در سه ماهه ی سوم سال 86 به نسبت سه ماهه ی دوم همین سال ازدواج دارای رشد منفی 1 و10 درصدی اما طلاق دارای رشد 14 و39 درصدی بوده است یعنی نسبت طلاق به ازدواج در سه ماهه ی دوم 15 و80 درصد ودر سه ماهه ی سوم 18و27 درصد می باشد . از زاویه ی دیگر باید به دلایل وجودی آن و ثبت آن در متون دینی ودستورات صریح اسلامی نیز پرداخته واز آن نیز غافل نشویم.
به نظر بنده باید «طلاق»را از سه نظر گوناگون اما به هم پیوسته مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم: 1) طلاق از دیدگاه دینی واعتقادی؛ 2) طلاق از دیدگاه قانونی؛ و 3) طلاق از دیدگاه فرهنگی. بررسی این سه نوع شاید بتواند تا اندازه ای راهگشای ما به درون موضوع بوده و اندکی از آلام درونی ما بکاهد. چراکه امروزه طلاق همچون وحشتی بر سینه ی مردم چمباته زده وجای هیولای خیال گذشته را گرفته است.
◀️ واژه ی طلاق:
منظور از واژه ی طلاق، واژه ای است که پیوسته تعداد زیادی از مردان در شرایط مختلف به آن متوسل شده وبه آن سوگند می خورند._مثلا اینکه( تو را سه طلاقه می دهم که البته بیشتر در زبان کردی رایج است) _متاسفانه نگرش فرهنگی جامعه ما نیز آن را بذیرفته و مردان را وادار به چنین اقدامی می نماید. هر چند این امر یک پدیده ی فرهنگی است وعرف جامعه موجب آن شده است اما متاسفانه آنرا به نگرش و اعتقاد دینی سرایت داده و با به ناحق یاد کردن آن، زندگی زناشویی را باطل وحرام اعلام می نماید هر چند زن و مرد به زندگی خود راضی و از آن احساس خوشبختی نمایند. لذا جامعه وبخصوص روحانیون باید در این زمینه به شور پرداخته و بار فرهنگی چنین اقدامی را از بار اعتقادی ودینی آن جدا نمایند.
متاسفانه سوگند به واژه ی طلاق با توجه به نگرش فرهنگی واعتقادی جامعه به آن موجب سوءاستفاده ی بیش از حد مردانی شده که که دارای ضعف مدیریتی در خانواده ،در بین دوستان وجامعه می باشند.این دسته از مردان در هر مقام ومنصبی که قرار گیرند برای به کرسی نشاندن وتثبیت اهدافشان حال چه درست یا نادرست و با سوءاستفاده از اعتقادات مردم به عبارت_به طلاقم سوگند_متوسل شده وچون بحث طلاق در فرهنگ ما مختص مردان می باشد وزنان هیچ سهمی ونقشی در آن ندارند وبا توجه به فرهنگ مرد سالار همواره زنان مورد ظلم وبی مهری قرار گرفته وظلم صد چندان مضاعفی را بر دوش می کشند.
امروزه به کار بردن این لفظ با توجه به سوءاستفاده از آن توسط مردان به سایر اقشار نیز سرایت کرده ونوجوانانی که در سن بحران واوج شکل گیری شخصیت اجتماعی خود قرار دارند به خاطر اینکه می بینند بزرگترهایشان خیلی به این سوگند اهمیت می دهند نوجوانان نیز به نحوی نا آگاهانه از به کابردن آن احساس لذت وبزرگی وغرورمی نمایند.که به نظر بنده رسالت خطیر مبارزه با این طرز فکر نادرست سوگند به طلاق،بر عهده دبیران دبیرستانهای پسرانه نهاده شده که به نحوی شایسته ومنطقی نوجوانان وجوانان را با اصول صحیح زندگی وقداست خانواده آشنا نمایند واگر چنانچه خود نیز به نحوی در این روش نادرست گرفتار شده اند با ترک آن وقبیح دانستن استفاده از آن نسل بسیار ارزشمند وآینده ساز جامعه را از قباحت استفاده واز آن |آگاه نمایند.وانسانیت را به آنان بیاموزند.
و اینک نمونه هایی چند که خود شاهد وناظر مسئله بوده واز نزدیک ذهن وروح بنده را آزرده ومصداقی است بر گفته ام ذکر می نمایم .
چنور دختر کوشا وشاگرد زرنگ کلاس بود سال دوم دبیرستان را با موفقیت سپری نمود و نزدیکیهای ثبت نام برای سال تحصیلی جدید بود که سر یک مسئله ی خیلی پیش پا افتاده درگیری لفظی بین پدر و خواهر بزرگتر از او روی داد وپدر چون هیچ راهی برای توجیه موضوع پیش آمده نداشت به طلاقش سوگند یاد می کند که اجازه ندهد دخترش دیگر درس بخواند. چنور مأیوس و در مانده اگر به مدرسه می رفت وثبت نام می کرد باید شرعاً مادرش زندگی را ترک می کرد. اگر هم به مدرسه نمی رفت باز هم احساس شکست بزرگی در زندگیش بود. او به ناچار خود را فدای مادرش کرد و در آن سال به مدرسه نرفت و از تحصیل باز ماند.
خانم س.م می گوید: از روزی که وارد زندگی مشترک شدم شوهرم با زور مرا وادار کرد به اینکه باید من حقوق و مزایای تو را از بانک دریافت کنم سر هر برج دسته چکم را می نوشت و بنده را ملزم به امضای آن می کرد. بنده نیز هر چند با این طرز فکر کاملاً مخالف بودم اما به خاطر عرف جامعه وننگ از انگ بیوه بودن در اجتماع سعی می کردم از هر طریق ممکن زندگی را نگهدارم و تسلیم خواسته ی شوهرم می شدم. از آنجایی که طبق قانون می دانستم اگر طلاق هم بگیرم چون تمام املاکی که شوهرم با پول من خریداری کرده بود به نام خودش ثبت کرده وهیچی عایدم نمی شود یک بار از او خواستم که حداقل سه دانگ از املاک را که با پول خودم هم خریداری شده به نامم کند واگر این کار را نکند من هم از دادن حقوق ماهیانه ام را به او خودداری خواهم کرد. همسرم فوراً در جواب بنده گفت: “به طلاقم سوگند اگر اجازه ی این کار را از من بگیری حق نداری از امروز به بعد سر کار بروی”. اما من دوباره به سر کارم رفتم و دیگر به او اجازه اخذ حقوق ماهیانه ام را که با کلی زحمت به دست می آوردم، ندادم، از لحاظ شرعی دیگر نبایستی با او زندگی کنم .
خانم ف.ر می گوید: “شوهرم سر هر مسئله ای به طلاق سوگند یاد می کرد و من به خاطر شرایط فرهنگی و عرف جامعه و اینکه شوهرم را دوست داشتم هر بار که به طلاق سوگند یاد می کرد من باید مراعات همه چیز را می کردم تا طلاقم باطل نشود برای نمونه اگر دوست نداشت من به منزل پدرم بروم می گفت به طلاقم سوگند اگر بی اجازه ی من به منزل پدرت بروی تو را سه طلاقه می دهم. بارها پیش آمده که شوهرم در دسترس نبوده و من حتما باید به منزل پدرم می رفتم اما چون او حضور نداشت تا اجاره صادر نماید و اگر بنده هم می رفتم دیگر بیوه زنی بیش نبودم ناچار صله رحم را زیر پا می نهادم تا زندگی زناشویی ام مستدام بماند.
خانم پ.ن می گوید:شوهرم مدام بنده را تهدید می کرد که زن می گیرم وتو چه اجازه دهی یا نه این اقدام را خواهم نمود. بنده نیز با توجه به اینکه 5 فرزند قد ونیم قد داشتم هر گونه ذلت را می پذیرفتم .در بین همین بگو مگوها بود که شوهرم گفت: سه طلاقه ام افتاده باشد اگر مرد باشم تا سال آینده زن دومم را می گیرم.وتو نمی توانی هیچ غلطی بکنی .به روحانیون مراجعه کردیم تا به نحوی طلاق را ترمیم نموده وشوهرم زن دوم نگیرد.اما فتوا صادر شد که راهی برای ترمیم ندارد.بعد از تحمل این خفت شو هرم به خاطر اینکه هم من از لحاظ شرعی بتوانم به زندگی ذلت بارم در کنار فرزندان ادامه دهم شوهر م می بایست زن دومش را بگیرد.از یک روستای دور افتاده دختر بیچاره ای را به عقد در آورد وپس از مدتی او را نیز طلاق داد.واین ظلم بزرگی بود از سوی شوهرم در حق هر دوی ما.
و هزاران زن بی پناه دیگری که هر کدام به نحوی از زیر بار اسارت به فغان آمدند و هیچگاه صدایشان تا سکوت هم نرسید.واگر تسلیم خواسته شوهر ،فرهنگ وشرع نشدند یا کشته شده اند.یا خودکشی کرده اند و یا بدون در نظر گرفتن حقوق انسانیشان از خانه بیرون رانده شدند. یا به علت بی پناهی ودرماندگی زیر بار ذلت خم شدند. اینها نمونه های بسیار کمی از آنچه آسیب اجتماعی سوگند طلاق از سوی مردان کُرد به هر طریقی بر زنان تحمیل می شود و تنها آسیب دیدگان این سنت بسیار غلط در فرهنگ ما زنان و کودکان بی مادر هستند. که نتایج این عمل را همه در اجتماع شاهدیم و در این مقاله هم نمی گنجد.
ما زنان باید خواستار حق و حقیقت و رشد ترقی خود و جامعه انسانی باشیم یا پایبند رسوم وفرهنگ پوسیده ای که زندگی زناشویی را به نوعی زندگی مسالمت آمیز گرگ و میش در کنار هم دنبال کنیم . ما زنان مظلومیت خویش را و حقوق تضیع شده ی انسانی خود را چگونه فریاد بزنیم که هم رسالت انسان بودنمان را به جامعه آموخته باشیم وهم به اربابان که خود را مالک وصاحب اختیار انسانیتمان می دانند بر نخورد. ما زنانگی خود را کجا تاب دهیم. زیر چرخ تمدن، سنت یا مذهب؟ ما سال هاست نگرشمان را نسبت به خود و همنوعان تغیر دادیم در درون انقلاب کردیم خواستار حق و حقیقت و انسانیت شدیم .جنسی هستیم که می خواهیم تغییر کنیم . مظلومیت را شناختیم و به گوش جهانیان رساندیم. اما هر بار بیشتر از دیروز صدای مظلومیتمان خاموش می شود. هر بار خفه تر از دیروز خاموشمان می کنند که تو زنی و زن یعنی: حیا وشرف وناموس خانواده وخانواده که لزومی نمی بینم ذکر کنم شامل چه کسانی هستند. نمی دانم چگونه به این آقایان مالک تن و روح زنان تفهیم کنیم که کسی مالک تن و روح دیگری نسیت و جسم کسی هم شرف و ناموس دیگری نیست. به قول شاملو” زندگی آزاد است و برابری در هوایی ست که استنشاق می کنید” شاید برای همگان این مسئله(ناموس و شرف)عادی تلقی شود اما این خود یکی از عوامل عقب ماندگی ما از چرخه ی پیشرفت و دنیایی است که در آن مرزها روبه انحلال است و مالکیت بی معنی خواهد بود چه برسد به اینکه کسی ادعای تن دیگری را بکند. از روزی که خود را شناختم و جامعه را درک نمودم تا حال لحظه ای فارغ از درد وهجران زنان نبوده ام. از خودکشی، قتل زنان به بهانه دفاع از ناموس، خشونت، فرار، کتک خوردن وهزاران درد مشترک که زنان جامعه مارا همیشه ضعیف و ناتوان تعریف می کند.
به قول سهراب سپهری: چشم ها را باید شست جوردیگر باید دید / کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ / کار ما شاید این است که در اندوه گل سرخ شناور باشیم / اما بهتر این است که در اندوه گل سرخ دلاور وشناگر باشیم و زیر اردوی دانایی چادر نزنیم. و فریاد زنیم اندوه را که شبنم چه کم از لاله ی قرمز دارد.
خشونت شوهران نسبت به زنانشان مقام و منصب نمی شناسد از باسواد گرفته تا بی سواد، شاغل تا خانه دار، غنی و فقیر، زشت و زیبا و خوب و بد هر کدام به نحوی اسیر توهمات پوچ بی اساس مردانی هستند که انسان بودنمان را به اسارت برده اند. و اینها نمونه های بسیار کمی بود که ذکر شد.
+ There are no comments
Add yours