آغاز مالکیت خصوصی بر وسائل تولیدی با شکل گرفتن طبقات در جوامع انسانی مقارن بوده و با آثار به جا مانده از زندگی بشر اولیه مورد تحقیق قرار گرفتهاست. تا قبل از تقسیم جامعه به طبقات و مالکیت خصوصی بر زمین، دام و وسائل تولیدی مالکیت در جوامع انسانی اولیه اشتراکی بود.در مراحل نخستین تاریخ بشر زندگی اقتصادی به فعالیتهای بسیار ساده و محدودی چون شکار چیدن میوه و فندق و کندن ریشه منحصر بود این سطح از تولید و این نحوه امرار معاش جایی برای مازاد تولید باقی نمی گذاشت بهعلاوه مالکیت خصوصی نیز به علت استمرار زندگی عشیره ای جایی نداشت با این لحاظ جامعه هنوز به طبقات یا به فرمانبران تقسیم نشده بود.
افراد جملگی اعضای برابر جامعه اشتراکی بودند و تقسیم کار میان آنها صورت نپذیرفتهبود . به طور خلاصه جامعه فاقد طبقات ، تبعیض و فاقد اربابان و بردگان بود ولی انسان دائما در گیر مبارزهای بی امان با طبیعت پیرامون خود بود . بایستی همواره با طبیعت خشن و بی رحم مثل سیل و زلزله سرما حیوانات وحشی در حال جنگ و گریز باشد تولید اندک و جمع اوری مواد غذایی و پوشاک و ایجاد سرپناه کاری گروهی بود و همه افراد بر اساس احتیاج خود ازنعمات بهره مند میشدند . در مواجه با خطرطبییعی نیز به صورت گروهی در این مبارزه شرکت میکردند .
نظام حاکم بر خانواده نیز شیوهای مادر سالاری بود . به عبارتی محور تولید مثل زن بود و چند همسری زنها باعث شده بود فرزندان پدری برای خود نشناسند و تنها نیای خود را مادر میدانستند.
با رشد و تکامل ابزار و وسائل تولیدی از ابزار شکار گرفته تا تولید کشاورزی ابتدایی و اهلی کردن حیوانات وحشی، رشد و تکامل مغز و تکلم زبان و به دنبال آن تفکر که تکلم خاموش یا با خود انسان است شکل گرفت. آرام آرام ثروت گروههای انسانی افزایش یافت و نزد ریش سفیدان و بزرگان عشیره و سازندگان وسائل و ابزار متمرکز شد و مالکیت خصوصی بر وسائل و زمین شکل گرفت و به تبع آن ثروت جامعه رشد کرد.
لوتورنو معتقد است که به احتمال قوی زنان به سبب تجارب زیادتر خود در چیدن میوه و کندن ریشه ، نخستین کاشفان فنون جدید زراعت بوده و زودتر از مردان اداره امور زراعت را برعهده گرفتند .از این گذشته آنان در سلسله مراتب سیاسی با مردان برابر و درنظام خانواده و ازدواج از آنان بالاتر بودند و کودکان به مادران خود منتسب میشدند .مدتها بعد از این مرحله تاریخی این امکان پدیدار شد که زن و مرد یک محل اقامت دائم اختیار کنند . کشاورزی به یک منبع دائمی تامین کننده آذوقه تبدیل شد و پیشرفت فنون و ابزار تدریجا حصول مازاد تولید و امکان استثمار نیروی کار دیگران را فراهم ساخت در این مقطع معیت تاریخی مفهوم مالکیت خصوصی به ویژه مالکیت خصوصی زمین رواج یافت و جانشین مالکیت اشتراکی قبیله شد.
همزمان اقامت و زراعت دائم و نسل به نسل بر یک قطعه زمین نیز در زمره حقوق مالکیت خصوصی آن قرار گرفت. تصاحب اختصاصی زمین سپس مرد را واداشت که حق انتساب اولاد به مادر را از زن سلب کند چرا که او خواستار شناسایی فرزندان واقعی خود و تضمین انتقال دارا ئیاش با آنان بود. مالکیت و وراثث به این ترتیب بنای نظام های طبقاتی ایجاد و زمینه تقسیم جامعه را به طبقات فراهم کرد. بسط و توسعه مالکیت خصوصی تدریجا جوامع کهن را به نحو بارزی به طبقات اجتماعی متمایز تقسیم کرد.اقلیت زمینداران و بردهداران از یک سو و اکثریت بردگان که هیچ چیزاز جمله وجود خود را نیز در تملک نداشتند.
این چنین است که نحوه نگرش بشر همیشه تابعی از سیستم اقتصادی و اجتماعی است که او در آن زندگی می کند . ازآن زمان به بعد است که مالک بودن انسان بر انسان نیز همچون مالکیت انسان بر اشیاء و طبیعت درفکر و روان انسانها ریشه دوانده . یعنی به خود و به انسانهای پیرامون خود نیز همچون یک شیء قابل خرید وفروش و کالا نگاه کرده و میکند .همسران به یکدیگر ، پدر و مادر به فرزندان ،عشاق و دوستان به یکدیگر ، نظام آموزشی به دانش آموز و دانشجو و به همه مناسبات اجتماعی تعمیم یافته و ما می بینیم در روابط فردی و اجتماعی همه از نقطه منافع خود حرکت می کنند و عکس العمل نشان میدهند نه از نقطه منافع و به رسمیت شناختن آزادی طرف مقابل خود و این یعنی اولین قدم درسلب آزادی و حقوق کسانی که به ظاهر دوستشان داریم و به آنها عشق می ورزیم.
از سویی برخی مذاهب نیز از ابتدای شکل گرفتن درخدمت مالکیت خصوصی و مالکیت انسان برانسان بودهاند و با احکام بیشمار بر مالکیت مرد بر زن ، داشتن کنیز وغلام و برده خرید و فروش انسان ،مهریه و… مهر تایید زده و به مالکیت انسان بر انسان جنبه الهی و شرعی داده و به این احکام تقدس بخشیده است . امروز نیز در سراسر جهان سرمایه داری هر انسانی برای امرار معاش و گذراندن زندگی بایستی خود را و نیروی کار خود را بازاریابی یا مارکتینگ کند و به بالاترین نرخ عرضه نماید.ولی ما می خواهیم به تاثیر نظام طبقاتی بر روابط عاطفی و نقش تعیین کننده آن در مناسبات خانوادگی ،عشق و دوستانه بپردازیم.
آیا در چنین نظام اجتماعی و اقتصادی نابرابر میتوان از عشق وعشق آزاد یعنی رابطه دو انسان آزاد، آگاه و خود مختار با حقوق برابر از رابطه مبتنی بر احترام متقابل همسران و آزادی آنان درارتباط اجتماعی ، از رابطه فرزندان با پدر و مادر بدون زورگویی و تسلط یک جانبه سخن گفت؟
یا به قدری طرز تفکر مبتنی بر مالکیت در اذهان از لحاظ تاریخی ریشه دوانده و در زندگی روزمره نیز توسط نظام حاکم به وسیله ابزارهای هنری مذهبی آموزش و پروریش و رسانه ها و مبلغین مختلف مدرن یا عقب مانده تبلیغ وترویج و تحمیل می شود که به یقین تغییر آن فقط با تغییر نظام اقتصادی ایجاد کننده آن وفقط با یک مبارزه طولانی و همه جانبه علیه سیستم طبقاتی و مالکیت خصوصی مردسالار امکان پذیر است .
برای تغییر هر پدیده بایستی با وجوه مختلف آن آشنا شد و پس از شناخت برای تغییر آن حرکت کرد. برای شناخت جنبه های گوناگون مالکیت و رابطه عاطفی بین انسانها نیز ما با نگاهی متفاوت روابط انسانی واجتماعی اطراف خود را زیر نظر گرفته و با دقت بیشتری به آن توجه می کنیم. درخانواده بین والدین و فرزندان رابطه مالکانه ریشه اقتصادی و اجتماعی داشته و همواره روابط عاطفی فی مابین را تحت تاثیر خود قرار داده و این را میتوان با نگاه به تاریخ گذشته جوامع انسانی مختلف و از تمدنهای باستانی تا به امروز به حاکمیت مناسبات اقتصادی واجتماعی را بر روباط عاطفی مشاهده می کنیم.
زمانی که جوامع انسانی به نیروی کشاورزی کارگر ارزان سرباز برای سرکوب جامعه و جنگ نیاز پیدا می کنند مذهب حاکمان فرهنگ جامعه را به تولید و بازتولید بیشتر انسان سوق می دهد . یعنی خانواده ها به تولید فرزند بیشتر تشویق می شوند تا نیازهای سیستم حاکم براورده شود.و برعکس زمانی که تولید اقتصادی و نعمتهای مادی کاهش مییابد و افزایش نیروی انسانی خطر محسوب می شود نیاز به تولید و بازتولید انسانی کاهش می یابد و بایستی به نحوی نان خورها کم شوند در این هنگام زنده به گور کردن ، کشتن فرزندان وآزاد کردن سقط جنین توسط فرهنگ حاکم بر جامعه و مذهب توجیه می شود و به همین ترتیب فرهنگ و مذهب متناسب با نیازهای اقتصادی حاکم تغییر رویه می دهد.و خود را با منافع طبقات حاکم هماهنگ می کند.
در جامعه امروز تونس و سومالی علی رغم اسلامی بودن سقط جنین به عنوان راهی برای مقابله با رشد سریع جمیعت قانونی و مجاز اعلام شده است در سوئد که به کمبود حاد نیروی انسانی و جمعیت و نیروی کار دچار است آزادی جنسی برای زنان چه شوهر دار و چه مجرد کاملا مطلوب و مقبول تلقی می شود . اخباری که هر روز درمورد خرید و فروش یا سر راه گذاشتن فرزندان .
کشتن دسته جمعی اعضا خانواده توسط پدر یا سرپرست ، می شنویم واقعیت تلخ اقتصادی و فشارهای مالی به خانواده به رخ جامه بشری می کشد و نگاه مالکانه خانواده به اعضا خود را چه درگذشته و چه امروز نشان می دهد. آزارهای جسمی و جنسی کودکان ، محدودیت و محرومیت جنسی جوانان و اعمال شدیدترین مجازاتها برای جلوگیری از ارتباط آزاد آنها با هم برتری دادن پسر بر دختر با برعکس به خاطر توانایی های اقتصادی و اجتماعی و انتقال ثروت بیشتر به پسر . به کار گیری کودکان در کارهای سخت ، جنگ و ممانعت از تحصیل آنان؛ شوهر دادن زود هنگام دختران به علت کم کردن یک نان خور از خانواده . فشار و تحمیل نوع آرایش ظاهر و لباس پوشیدن و بسیاری از نمونه های دیگر ناشی از نگاه مالکانه و دخالت وتحمیل و دیکته کردن راه زندگی به آنان و همان گونه که ذکر شد سلب آزادی تمام و کمال و پایمال کردن حقوقی است که انسان باید در جامعه از آن برخوردار باشد چون کودکان و نوجوانان نیز به عنوان انسانهایی آزاد درجامعه بشری به دور از هرگونه تبعیض جنسی ، نژادی ، ملی و قومی و مذهبی باید از حقوق انسانی کامل وآزادی درزندگی خصوصی و اجتماعی بهره مند باشند .
نگاهی به زندگی زنان در گذشته و حال در خانواده و دراجتماع وجه دیگری از مالکیت فرد برفرد را که درجامعه مردسالار تحت شدیدترین فشارهای جسمی و روحی و مذهبی و اقتصادی اجتماعی قرار دارند به ما نشان می دهد. زن در زندگی خانوادگی و اجتماعی یک آشپز خدمتکار پرورش دهنده فرزند و… بوده و حتی توسط فرزندان و زیر فشارهای عاطفی استثمار می شود و. تا قبل ازازدواج در تملک پدر و پس از ازدواج درتملک شوهر در می آید.در هر صورت به عنوان بخشی از مایملکت مرد حساب شده و مذهب و قوانین حقوقی جامعه نیز بر این مالکیت صحه گذاشته و آن را به وحشیانه ترین شکلی نمایش می دهند.زن حق هیچ گونه ارتباط آزادانه با جنس مخالف را نداشته و در صورت برملا شدن چنین رابطه ای تحت شدیدترین مجازاتهای اجتماعی قرار می گیرد . درحالی که مرد برای برقراری هر گونه ارتباطی تحت حمایتهای قانون و مذهب قرار داشته و کاملا به خود حق میدهد که با ملک خویش که انسانی است به نام زن هر گونه که خود می خواهد رفتار کند و حق کشتن و یا محروم کردن او را از حقوق اجتماعی از آن خود میداند . زن انسانی مستقل و آزاد نیست که بتواند روابط خصوصی و اجتماعی خویش را هر زمان خود تعیین کند .
زن برجسم خود نیز مالکیت ندارد که به دلخواه بتواند سرنوشت جنین درون خود را تعیین کند . مرد به راحتی جسم و نیروی کار خود را میفروشد و لی زمانی که زن تحت فشارهای اقتصادی و نیازمالی فروش تن و وجود خود را ضروری می بیند فورا تحت شدید ترین فشار های اجتماعی ، قانونی و اخلاقیات حاکم برجامعه قرار گرفته و مثل یک جذامی طرد می شود .
مساله زن ضمنا دراین واقعیت نیز نهفته است که بدن او یا دقیقتر بگوییم رحم او تنها محلی است که حیات انسانی در آن قابل تولید و بازتولید است و لذا مثل هر وسیله تولیدی بایستی در اختیار دولت ، مذهب وبه طور کلی صاحبان وسائل تولید و طبقه حاکمه قرار داشته باشد تا بتوان برحسب نیاز حاکمان، تولید انسانی را کاهش یا افزایش داد.در بازار جسم از او به عنوان وسیله ای تبیلغاتی برای فروش کالا استفاده می شود .
در نهایت کالایی است که مثل دیگر لوازم خانگی و زندگی سیله ای است که برای رفع نیاز های جنسی مرد است . آزادی وی به عنوان یک انسان کاملا سلب شده و جامعه و مرد به راحتی به خود حق میدهد جان وی را فقط به این دلیل که خواسته است آزادانه در ارتباط با انسان دیگری باشد از او بگیرد. به عبارتی ما عریان ترین شکل مالکیت انسان بر انسان را می توانیم در موقعیت زنان خانواده و جامعه مشاهده کنیم. روابط عاطفی انسانها با هم مانند روابط اقتصادی نیاز ضروری انسان محسوب می شود . هیچ انسانی نمی تواند بدون ارتباط اجتماعی زندگی کند ، برجامعه انسانی تاثیر گذارد و تاثیر پذیرد. روابط انسانی بایستی آزادانه و به دور از قید و بندهای مذهبی جنسی نژآدی و قومی برقرار شده و نیازهای انسان را برآورده سازد.
دوستی و روابط عاطفی آزاد بین پسران و دختران تحت تاثیر نظام اجتماعی طبقاتی حاکم خصلتی مالکانه به خود می گیرد. محبت و دوستی و عواطف انسانی تحت شرائط مالکانه شکل میگیرد. دوستی و یا رابطه عاشقانه به نوعی تبدیل به مالکیت برای طرفین ارتباط می شود. و انسان طرف ارتباط با ما دوست نیست بلکه ملک ماست و به همین لحاظ نمی توان وی را در روابط آزاد با دیگران تحمل کرد. از گذشته روابط انسانی تا به امروز بسیار شنیده ایم پسری دختر مورد علاقه اش را تنها به این دلیل که نخواسته با وی ارتباط داشته باشد به قتل رسانده و یا دختری که به صورت پسر مورد علاقه اشت که راضی به ازدواج با او نشده اسید پاشیده است .
آیا این احساس را می توان علاقه ، دوستی و عشق نامید یا حس مالکانه و خودخواهی ناشی از آن یعنی در حقیقت حق مالکیت قائل شدن بر یک انسان دیگر به او اجازه این کار را میدهد . آیا آنان طرف مقابل را دوست دارند یا می خواهند وی را همچون کالایی به ملکیت خود در آورده و با خود به خانه ببرند.
این طرز تفکر مالکانه انسان بر انسان واقعیات زندگی پر از درد و رنج امروزی انسانها و دلائل بسیارز از قتلها خودکشی ها قتلهای ناموسی و سلب و پایمال کردن حقوق انسانی را بر ما روشن می کند . با این گزاره ما اکنون نگاه دیگری به دلائل و علت بسیاری از فجایع اجتماع بشری داریم. آیا اینکه روزی یکی ازدو نفر راضی به ادامه این رابطه نیست و تمایل به ارتباط با انسان دیگری دارد ، به ما حق مالکیت بر او و گرفتن جان او یا تحت فشار گذاردن او را میدهد؟ آیا مگر دوستی واقعی و علاقه نسبت به یک نفر انسان نباید همراه با احترام به آزادی او ، مختار بودن وی درانتخاب مسیر زندگی اش و تعیین روابط انسانی به اختیار خودوی باشد. آیا در صورت علاقهمند شدن به یک نفر باید در این ارتباط هر طرف از نقطه منافع خود حرکت کند یا هر دو طرف از نقطه منافع طرف مورد علاقه به این ارتباط نگاه کنند.تا این دوستی وارتباط آزادانه ، آگاهانه بین دو انسان خود مختار منجر شود . اسارت انسانی به دست انسان دیگر وسلب حقوق انسان آزادی که حق دارد روابط خود را با انسانهای دیگر خود تعیین کند. موضوع مالکیت و تفکر مالکانه بر روباط انسانی در این حد محدود نشده و تبعات زیانبار این نوع تفکر را بر زندگی انسانها در همه ابعاد روابط اجتماعی هم مشاهده می کنیم.
آیا کادر آموزشی مراکز آموزشی از مهد کودک تا دانشگاه به دانش آموزان خود این گونه نگاه نمی کند ؟ آیا اینکه دانش آموزان بایستی ظاهر خود را مطابق با نظر و معیار های حاکمان بیارایند حق ابراز عقاید خود را در هیچ مقطعی نداشته باشند . محدودیت ارتباط با جنس مخالف حتی در کلاس و مدرسه را داشته باشند و روابطشان با دیگران توسط حاکمان تعیین شود ، نگاه مالکانه به دانش آموز نیست ؟ از دید روانشناختی انعکاس های عاطفی انسانها نیز تحت تاثیر تفکر مالکانه شکل می گیرد. احساس حسادت انعکاسی عاطفی است که در روابط مختلف اجتماعی عاطفی عشقی مالی اقتصادی بین انسانها عامل رنجهای بیشمار بوده و در جامعه طبقاتی منشا مالکانه دارد یعنی از حس مالکیت نسبت به زندگی اقتصادی دیگر انسانها تا مالکیت عاشقانه و عاطفی نسبت به یک انسان که او را ملک خود دانشته و به او مانند قطعه زمینی نگاه می کند که دیگری حق پاگذاشتن در آن را ندارد و این نیز بخش دیگری از سلب آزادی و حقوق یک انسان آزاد است . و آخر اینکه هیچ انسانی مال کسی نیست .
انسانها آزاد به دنیال می آیند و بایستی آزاد زندگی کنند . اصول حقوق بشر این موضوع را به صراحت بیان میکند ولی درست پس از تولد در جامعه طبقاتی است که تارهای مرئی و نامرئی مالکیت به دور او تنیده شده و به برده یا بنده سرمایه و تحت مالکیت صاحبان آن درمی آید و دقیقا به دلیل وجود همین مناسبات طبقاتی درجامعه ، روابط انسانی از محتوای آزادانه خود خارج شده و شکلی مالکانه به خود می گیرد.
تحت نظام طبقاتی آزادی انسان به بند کشیده شده و تنها مبارزه با اختلاف طبقاتی ، همین طور آزادی و برابری اقتصادی وی است که آزادی اجتماعی را نیز نصیب وی خواهد ساخت و رنجهای جامعه بشری را الیتام خواهد بخشید .نقض هر گونه حقوق و آزادیها فردی واجتماعی در جوامع و مخالفت وسرکوب شدید هر گونه دگر اندیشی و برخورد با افکار مخالف توسط حکومتها نیز به دلیل به خطر افتادن منافع مالکانه قدرت حاکم برجامعه است که نمی تواند تفکری را که منافع مالکانه او را به خطر انداخته یا در آینده درمعرض خطر قرار می دهد تحمل کرده و به آن اجازه انتشار دهد.
+ There are no comments
Add yours