مدرسه فمینیستی: اوایل تیرماه سال 1349 بود که پس از شرکت در کنکور سراسری دانشگاهها، در روزنامهای آگهی پذیرش دانشجو برای «مدرسه عالی خدمات اجتماعی تهران» توجهام را جلب کرد. در حالی که هیچ نوع آشنایی با این مرکز آموزشی نداشتم در اولین فرصت ممکن به این مدرسه در حوالی چهار راه پارکوی در خیابان پهلوی سابق (ولی عصر) مراجعه کردم تا ببینم این رشته چیست و به چه کار میآید . در ابتدای ورود برای تحقیقات درباره رشتهی «خدمات اجتماعی» و این که آینده شغلی این رشته چهگونه است، مرا به اتاقی فرستادند که خانم لاغر اندامی با موهای خاکستری و چهرهای بسیار مصمم و چشمانی نافذ در پشت میزی نشسته بود. به محض ورود، با لبخندی مهربان و پذیرا از من استقبال کرد. اتاق بزرگ بود با سقفی بلند که از حیاط جلوی آن نور به داخل اتاق می تابید. میز تحریر بزرگی که خانم رئیس پشت آن نشسته بود، فضای اتاق را با ابهمت و جدی اما در عین حال آرامش بخش ساخته بود. خیلی زود متوجه شدم که مجموعهی فضای اتاق با شخصیت زنی که روبهرویم پشت میز نشسته، هماهنگی بسیاری دارد.
مرا دعوت کرد که روی صندلی در مقابل میزش بنشینم و بدون این که اسم خود را ذکر کند، خودش را «مسئول دانشکده» معرفی کرد. سپس از من پرسید که آیا اطلاعاتی راجع به کار و درس مددکاری دارم؟ بالطبع پاسخ من منفی بود. او بلافاصله شروع به صحبت کرد و خیلی ساده و صمیمی برایم توضیح داد که در آن مرکز هر دانشجویی چهار سال درس میخواند تا لیسانس بگیرد و سپس به عنوان «مددکار اجتماعی» شروع به کار کند. در خلال صحبت با ایشان، کمکم متوجه شدم نام وی، خانم فرمانفرماییان است، زنی کاملا بیآلایش، جدی و صبور. او مرا خطاب قرار داد و گفت که: «اگر میخواهی در این مرکز درس بخوانی و مددکار شوی باید بدانی که به واسطهی شغلات ناچار خواهی بود که به مناطق فقیرنشین شهر و یا مناطق روستایی بروی و کمبودها و مشکلات مردم را از نزدیک ببینی.» و در حالی که با نگاه نافذش به چشمانام خیره شده بود با مهربانی اضافه کرد: «جلوی چشم تو استکان و نعلبکیها را در یک کاسه آب میشویند و برایت چای میریزند و تو باید بدون آنکه ناراحت شوی و خم به ابرو بیاوری در اتاقی که کف آن تنها با یک زیلوی مندرس پوشانده شده، بنشینی و همراه آنان چای بنوشی و به مشکلات و دردهای آنان گوش کنی و برای حل مشکلاتشان، صادقانه به آنان یاری رسانی و خیلی از مسائل دیگر».
در حقیقت خانم فرمانفرماییان در عین صبر و حوصله اما با جدیت بسیار، به من متذکر شد که برای ورود به این رشته باید بتوانم و طاقت داشته باشم که خودم را با زندگی فقیرانه و یا حتی فرهنگ و رسوم متفاوت مردم مناطق محروم وفق بدهم تا کسانی که میخواهیم به آنها یاری برسانیم احساس فاصله بسیار با ما نکنند و با روشی صمیمانه و دوستانه بتوانیم واقعاَ مشکلگشای آنان باشیم.
برایم بسیار جالب و در خور توجه بود که رئیس یک دانشکده با آن مدارج دانشگاهی بالا، با دختران جوانی که میخواهند مددکار اجتماعی شوند، چنین راحت و ساده و خودمانی، همصحبت میشود و با صبر و حوصله مشکلات و سئوالات آنان را پاسخ میدهد و در عین حال به آنها یادآور میشود که با خود صادق و روراست باشند که آیا واقعاَ آمادگی پذیرش مشکلات و حل آن را دارند یا نه! البته روزهای زیادی از آن مصاحبه با خانم ستاره فرمانفرماییان نگذشته بود که اسامی کنکور سراسری اعلام شد و من در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران قبول شدم، و همین سبب شد که بهرغم وسوسهای که نوع برخورد ایشان برای پی گرفتن رشته مددکاری در من به وجود آورده بود، آینده تحصیلیام را با ادبیات فارسی گره بزنم و رشته مددکاری را رها کنم، هر چند باید اعتراف کنم که گاهی از این انتخاب، ناراضی بودم.
تأثیر شگرف خانم فرمانفرمائیان در آن روز مصاحبه به حدی بر من عمیق بود که تا مدتهای مدید از دوستانی که در مدرسه عالی خدمات اجتماعی داشتم همیشه دورادور جویای احوال خانم فرمانفرمائیان بودم و دوستانم نیز همواره از انضباط و دقت، پیگیریها و گاه سختگیریهای ایشان حکایت میکردند. هرچند که سختگیریها برای شاگردان آسانطلب معمولا خوشایند نیست اما به نظر من همه اینها نشأتگرفته از ایمان، وجدانِ کاری، و نیّت نیک و خیرخواهانهی یک انسان نوعدوست میتوانست باشد . با این وصف، تنها چیزی که میتوانم پس از این همه سال بگویم این که: آن روز دیدار با خانم ستاره فرمانفرماییان چنان تاثیری بر من گذاشت که هنوز نیز تصویر آن دیدار و شخصیت این زن مقتدر و جدی را به خوبی به یادم میآورد و از همین روست که در بزرگداشت 90 سالگی این زن بزرگ، آن را دوباره مرور کردم تا آغازی باشد برای دیگر شاگردان خانم فرمانفرماییان که خدمات و طبعاَ خاطرات بیشتری از ایشان به یاد میآورند و با نوشتن آنها علاوه بر قدردانی از ایشان فرصتی نیز فراهم آید تا نسل جوان و یا حتی نسلهای آینده نیز با خدمات چنین انسانهای خیرخواه و وطنپرستی آشنا شوند.
+ There are no comments
Add yours