مدرسه فمینیستی: میشل گولدبرگ در مقاله حاضر معتقد است آندرس برویک با ابراز خشم خود علیه زنان خود را در نقش یک مبارز می دید که معتقد بود باور به فمینیسم، غرب را از درون متلاشی می کند و فضای مناسبی را برای اسلام گرایی بوجود می آورد. متن کامل مطلب ایشان را در زیر بخوانید:
محافظه کاران نگران از اسلامیزه شدن اروپا، اغلب فمینیسم را به خاطر تضعیف ارزش های جوامع غربی سرزنش می کنند و آنان را جاده صاف کن تهاجم جمعیتی مسلمانان می دانند. مارک استین در کتاب پر فروش خود با عنوان: «آمریکای تنها: پایان دنیا آنطور که ما میدانیم » این سقوط را پیش بینی کرده و می نویسد: «نژادهای اروپایی به شکلی اغراق آمیز خود محور هستند و تمایل چندانی به تولید مثل ندارند » و این در نهایت به تحولی منجر می شود که سبب خواهد شد اروپا در آینده به مکانی با ترکیب جمعیتی متفاوت از حال تغییر شکل دهد شکلی که می تواند نشاندهنده ترکیب مسلمانان و اروپائیان باشد . «استین» شرح می دهد که فمینیست ها با طرح نامانوس اولویت دادن به «حق انتخاب زنان» ( در سقط جنین و تفویض حق انتخاب به زنان در این مورد )کمک کرده اند که زنان اروپایی در نهایت از سوی فرهنگی محاصره شوند که هیچگونه حق انتخابی در هیچ اموری نداشته باشند.».
این ترفندهای تو خالی یعنی استفاده از نگرانی های موجود نسبت به گسترش بنیادگرایی اسلامی زن ستیز برای حمله به فمینیسم، بارها و بارها در ادبیات اسلام هراسانه تکرار شده و اکنون در مانیفست 1500 صفحه «آندرس بهرینگ برویک»، متهم به قتل در حمله انجام شده در نروژ، با عنوان: «2083: اعلامیه استقلال اروپا» به اوج خود رسیده است. به ندرت پیش می آید که ارتباط بین اضطراب و نگرانی جنسیتی (ضدفمینیستی) و «ناسیونالیسم راست گرا» چنین روشن و صریح خود را در جامعه نشان دهد. در واقع، نفرت آندرس برویک از زنان با نفرت وی از اسلام همسانی دارد و در ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر قرار دارد. برخی از گزارش ها نشان داده اند که در تمام مدت تاخت و تاز او در اوتویا او زنان زیباتر را اول هدف قرار می داد که علت اش عمدتا جنسی بود تا مذهبی و دینی.
آندرس برویک خود را به عنوان یک محصول ناراضی از نخبگان نروژی سیاسی لیبرال می داند که نسبت به آنچه که بی ثباتی جنسی در زندگی اش اثر گذاشته، خشمگین است. پدرش دیپلماتی بود که ابتدا در لندن و سپس در پاریس مستقر شد. پدر و مادرش وقتی که او یک ساله بود از هم جدا شدند. بعد از آن مادر فمینیست او با یک کاپیتان ارتشی نروژی ازدواج کرد و پدرش نیز با یک دیپلمات دیگر ازدواج کرد. برویک همسر پدرش را «یک مارکسیست و فمینیست فرهنگی میانه رو» معرفی می کند. هرچند که او ناپدری اش را یک محافظه کار می داند، اما هیچگاه از تربیت مادرسالارانه سوپرلیبرال زن پدرش شکایت نمی کند، به رغم آن که به قول خودش «در زنانه کردن او تاحدودی سهیم بوده» است.
ترس از زنانه کردن در تمام نوشته های عجیب و غریب آندرس برویک دیده می شود. او چنین می نویسد: «فریب دادن مردان توسط زنان در طی سه دهه گذشته نهادینه شده است و علت آن تاحدودی به خاطر پذیرش این زنانه سازی توسط مردان در اروپاست». او قدرتمند سازی زنان را علت انزوای اش از جامعه می داند و می گوید که از شیوه زندگی مدرن همراه با فمینیسم و انقلاب جنسیتی اکراه دارد و در همین زمینه است که مردان را دیگر مرد نمی داند و آن ها را فقط آدم هایی حامل سکس و احساسات می داند که کارشان هم فقط همین شده است که صبورانه، بدون اینکه هیچ حقی برای انتقاد داشته باشند، شریک و یار این خدایان عصر مدرن فمینیستی شده اند.
اما چند نکته دیگر در ارتباط با دیدگاه های آندرس برویک
آندرس برویک، تنها و بر افروخته، با این کار خود به جهان«ضد – جهاد» و «جناح راست ضد مهاجران» وصل می شود. یکی از نکات بسیار مهم مانیفست او عدم توجه او به سیاست مداران و نویسندگان نروژیست. چرا که بیشتر کسانی که او از آنها در نوشته هایش اسم می برد آمریکایی، انگلیسی و یا کانادایی هستند. حتی به جای اینکه فمینیست های نروژی را مورد انتقاد قرار دهد به فمینیست هایی هم چون «بتی فریدن» و حتی «الن ویلیس» می پردازد و به شکل شگفت انگیزی در مورد مباحث مربوط به جنگ و فرهنگ آمریکایی اطلاعات کافی دارد.
بدیهی است که هیچکدام از این نویسندگان در جرم او مسئولیتی ندارند، اگرچه که مطالعه آثار این نویسندگان نسبتا به او کمک کرده که خشم خود را نسبت به زنان به یک ایدئولوژی سیاسی تبدیل کند. او در نوشته های خود، زنان خودخواه غربی را مورد نقد قرار می دهد که به مسلمانان این اجازه را دادند که با آنها جفت گیری کنند. او معتقد بود که تنها احیای مردسالاری است که می تواند فرهنگ اروپا را حفظ کند. یکی از کتابهایی که او دائم به آن رجوع می دهد، کتاب «مرگ غرب است» که در این کتاب پاتریک بوچانان نوشته است: «رشد فمینیسم به مرگ یک ملت و پایان غرب منتهی خواهد شد
.
در نهایت می توان گفت که عمل شنیع این مرد یعنی آندرس، در خدمت برتری مردانه و ملی گرایی مسیحی بوده است.
نظریه اجتماعی که در پس اظهار نظرهای آندرس قرار دارد، کاملا نادرست است. در حقیقت در کشورهای مدرن و صنعتی، رشد فمینیسم و نرخ بالای زاد و ولد با یکدیگر هم بستگی دارند. درحالی که در کشورهای کاتولیک چون لهستان، اسپانیا و ایتالیا دارای کمترین نرخ رشد جمعیت در اروپا هستند. برای اینکه در این جوامع محافظه کار، به زنان کمک نمی شود که بتوانند بین کار و خانواده ترکیبی دلخواه ایجاد کنند. دیوید ویلیس، نماینده مجلس در گزارش سال 2003 خود اینطور نوشته بود: وجود خانواده های سنتی در کشورهایی چون ایتالیا و اسپانیا باعث می شوند که رشد جمعیت این کشورها بسیار پایین بماند. او برای کشورهایی که نگران رشد جمعیت شان هستند می نویسد که بهترین راه آن است که راهی برای کمک به مادران شاغل پیدا کنند. به گفته او فمینیسم امروزه همان باروری و تولید نوع بشر است
آندرس برویک می نویسد: ایستادگی صبورانه مردان اروپایی در مقابل فمینیسم، عمل سیاسی درستی است که سرنوشت تمدن اروپایی به آن وابسته است. هنگامی که محافظه کاران فرهنگی به ایده تحت کنترل گرفتن اروپا چسبیده بودند، او وعده داده: «ما دوباره ساختارهای پدرسالارانه را ایجاد خواهیم کرد» و در نهایت، زنان ناچار خواهند شد در این نظم جدید «جای خود را در جامعه بفهمند». عمل دیوانه وار او در خدمت برتری مرد و همچنین ناسیونالیسم مسیحی بود. البته همیشه و در اکثر جاها این دو دیدگاه، تقریبا با هم پیش می روند.
منبع:
این مقاله ترجمه ای است از مطلب زیر:
By Michelle Goldberg / Norway Killer’s Hatred of Women
+ There are no comments
Add yours