{{مدرسه فمینیستی:}}{ دوازده و سیزده شهریور ماه یادآور روزهای تلخی است. دیروز دوازدهم شهریور ماه بود که ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار و فعال حقوق زنان را برای اجرای حکم یک سال حبس اش به بند کشیدند و دو سال پیش سیزدهم شهریورماه بود که نسرین ستوده، وکیل جنبش زنان را به بند کشیده شد. همه این روزهای تلخ شهریوری، بهانه ای شد برای منصوره شجاعی، یکی از اعضای مدرسه فمینیستی که با یادآوری مرگ مادرش در سیزدهم شهریور چهار سال پیش، از مادرانی که صبورانه تلخی و سختی دوری از فرزندان دربندشان را تحمل می کنند، یادی کند…}
چهارسیزده شهریور پیش، در سپاس ازیارانی که در اندوه مرگ مادر تنهایم نگذاشتند یادداشتی را قلمی کرده بودم.
سیزده شهریور امسال با افسوس اززنگاری که بر حلقه یاری ها نشست و راه به نایاران گشود، کلامی چند بدان سیاه مشق افزودم و به صیقل آن زنگار نشستم. باشد که یادمعصوم مادرم و یاد همه مادران اندوهگین و نگران این سالها در تکه تکه حکایت های اندوه زده این دوران به هزار ویک بهانه برنبشته شود تا که به خوانش شبانه آن “هزارو یک شب وحشت” به سر آید .
*******
مادرم از سلاله زخم خورده زنان بود
از عشق برایم گفت
که نبود
از صلح برایم گفت
که نبود
از برابری برایم گفت
که نبود
از دوستی ، ازمهر، از یکرنگی
که گاه بود و گاه نبود
*****
پس به جهان شعر و افسانه روی آورد
و سفر در این جهان را سالیان سال
با تنی بیمار و خسته به من آموخت
و من که راه سفر آموخته بودم
خود دیگر نه درخیال
که به واقع
مسافری همیشه شدم
که در پی گفته هایش جهان به جست و جو نهادم و
لاجرم تنهایش گذاشتم که پای و نای سفر نداشت
*****
سوغاتم گاه تجربه بود و بیشتر دلهره
که به جان خرید
گاه دلتنگی بود و گاه دلخوری
که تسلایم داد
می رفتم و هر بار
پرواز در آسمانی فراخ تر را به من می آموخت و
خود از پنجره ای پرامید به آسمان تغییر چشم میدوخت
و به مدد شعر و داستان و عشق به انسان
تنهاییش را به تحمل می گذراند
*******
وقتی که رفت در مراسم سوگواریش همه همسفران سالهایم آمدند
مادران عاشق “تغییر” از دل “میلیون ها” تومار برابری
“مادران صلح” ازمیان نخل های سوخته و خاک های مین کاشته
مادران “شورای کتاب ” پاورچین پاورچین از میان قصه های پریان
“مادران” عشق از خاک “خاوران”
و “سیمین مادرشعر” که شاعرانه آمد و گریست
*******
وقتی که رفت در مراسم سوگواریش همه همسفرانم آمدند
دختران “برابری” از راه های دور و کوچه های بی پناهی
دختران “مدرسه” از ورطه تکتازی و امید
دختران کتاب و کتابخوانی از “کتابخانه های” بی مکانی
و دختران همه روزنامه هایی که به باد رفته بودند…
*******
وقتی که رفت در مراسم سوگواریش همه همسفرانم آمدند
“زنان فرهنگ” با مهر و استواری
“زنان کانون” با امید به پرباری
“زنان مجله” با امید ماندگاری
“زنان اسفند” با نویدهای بهاری
“زنان میدان” با رویای میدان داری
و زنانی جوان با ایمان به “تحکیم وحدت”
******
وقتی که رفت
در مراسم سوگواریش همه همسفرانم آمدند
اهالی قبیله قلم
اهالی قبیله شیدایی
و کوچنده های تاریخ عشق نیز
که سال سفرهای اجباری رفته بودند
از آن دوردورها با پیام ها و
+ There are no comments
Add yours