فمینیست های بریتانیایی و جنگ جهانی اول

۱ min read

سحر مفخم-14 دی 1391

مدرسه فمینیستی: پاییز امسال «پنجم آذر ماه 1391»، در شرایطی به استقبال سالروز 25 نوامبر، «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان» می شتابیم که به نظر می رسد با توجه به سیاست های نابخردانه کنونی، جامعۀ ایران و نیز به تبع آن زنان کشورمان، نگران وقوع خشونت های کلان مقیاسی هستند که در افق آینده جامعه مان رخ می نماید. از این رو اگر سال گذشته در ویژه نامه مدرسه فمینیستی به مناسبت این روز، بنا به شرایط، بیشتر به ابعاد سیاسی خشونت و نحوۀ حل و فصل قهرآمیز منازعات سیاسی و اثرات منفی آن بر زنان و کودکان پرداخته بودیم، اما در ویژه نامه امسال بنابه شرایط بحرانی کشورمان و خطراتی که آن را تهدید می کند، بر آن شدیم که علاوه بر ابعاد مختلف خشونت بر زنان (از خشونت خانگی تا خشونت های قانونی و خشونت های محیط های شغلی و…) به مسئله «جنگ» و پیامدهای آن برای زنان، و نیز به انتقال تجربه های زنان و شیوه های متنوع برخورد کنشگران جنبش های زنان در دیگر کشورهای جهان نسبت به پدیدۀ ویرانگر جنگ، هم بپردازیم. از این رو سحر مفخم تلاش کرده تا موقعیت زنان در انگلیس را طی جنگ جهانی اول در مقاله زیر مورد بررسی قرار دهد:

وقتی جنگ جهانی اول آغاز میشد تصور بر این بود که این جنگ، مدت زمان زیادی طول نخواهد کشید. اما برخلاف این تصور، جنگ جهانی اول، چهار سال به طول انجامید و به جز آن که باعث بسیج تمامی نیروهای نظامی شد، توانست تمام آحاد جامعه را نیز در پیوند با یکدیگر قرار دهد. بسیاری از تاریخ نگاران معتقدند که جنگ حهانی اول دنیا را تغییر داد. در آن زمان بسیار بدیهی و پذیرفته شده بود که اگر مردان در خط مقدم جنگ می رزمند و پیروزیهایی کسب میکنند، این پیروزی ها رابطه مستقیمی با دیگر شهروندان، یعنی زنانی دارد که در پشت خط مقدم همکاری و تلاش میکنند. تمام دنیا زنانی را که در غیبت مردان در کارخانه ها، زمین های زراعی، ادارات و مدیریت خانواده مشغول به کار شده بودند، به عنوان نیروهایی مهم و ارزشمند که تمام تلاش خود را برای پوشاندن نقصان های دوران جنگ، به کار برده اند به رسمیت شناختند.

پیش از آغاز جنگ، زنان بریتانیا عموما دارای شغل هایی بودند که به شغل های زنانه مشهور بود و شامل مشاغلی می شد که عموما به نظافت و خدمات و کارهای منزل و بچه داری مربوط بود و البته درآمد پایین تری نسبت به شغل های مردان نیز داشت. همین وضعیت و مشکلات مشابه دیگر، باعث شده بود که جنبش فمینیستی بریتانیا فعال ترین زنان اروپای غربی را در خود جای دهد.

پس از آغاز جنگ، گروه های مختلف فمینیستی نگاه های متفاوتی نسبت به آن داشتند برای مثال برخی، آن را فرصتی می دیدند که زنان بتوانند به کارهای دیگر دست بزنند. به طوری که در چهار ساله جنگ جهانی جهانی اول، یک میلیون زن به نیروی کار بریتانیا اضافه شدند و زنان توانستند در شغل های متفاوتی که تا پیش از آن در انحصار مردان بود، مشغول به کار شوند. برای مثال آمارها نشان می دهد که زنان در غیاب مردان توانستند دو میلیون شغل را در کارخانه ها، صنعت حمل و نقل، کشاورزی، بانکداری و… از آن خود کنند. اسناد تاریخی زیادی از جمله عکس و تصاویر بسیاری از اشتغال زنان در حرفه هایی که آن زمان مردانه به حساب می آمد، وجود دارد که این تغییرات را به نمایش می گذارد.


در نتیجه ایده برابری خواهی جنسیتی بین زن و مرد در چهار سال جنگ جهانی اول، بسیار بیشتر از 50 سال قبل از آن که فمینیست ها ندای برابری خواهی را سر داده بود بر جوامع اروپایی گسترده شد. «جین میسم» که در آن زمان سردبیر نشریه ای فرانسوی بود که از ارگان های مربوط به سازمان های حق رای برای زنان به شمار می آمد، برای خوانندگانش نوشت که در این روزها که کشورمان درد و رنج بسیاری را از بابت جنگ تحمل میکند از حقوقمان صحبت نخواهیم کرد، بلکه فقط کار میکنیم و به انجام وظایف مشغول خواهیم بود.

در بریتانیا هم به همین صورت بود یعنی خانم «فاوکت» به اطلاع همگان رساند که گروههای خواهان حق رای برای زنان برای مدتی فعالیت های خود را معلق می کنند. حتی از نشریاتی که داشتند برای راه اندازی کمپینی استفاده میکردند که مردان جوان را تشویق میکرد که برای شرکت در جنگ به عنوان سرباز برای دفاع از کشورشان اقدام کنند. البته در این میان گروهی از فمینیست ها هم با این رویه موافق نبودند و بر این بودند که مسیر مسالمت آمیزی که تا قبل از جنگ طی کرده اند را باید ادامه داد.


گروههایی از زنان نیز در صدد این بودند که کمیته های بین المللی دفاع از صلح و آزادی را تشکیل دهند. برای نمونه می توان به تلاشهای دکتر «هیگ» برای برپایی کنگره 1915 یا تلاشهایی که در لیگ جهانی زنان برای صلح و آزادی که هم مدافعان حق رای زنان را پوشش می داد و هم زنانی را که مدافع صلح و یافتن راه کارهایی برای حل مناقشات جنگی بودند، در خود جای داده بود.

کلارا زتکین هم در برن سوییس در سال 1915 کنفرانس زنان سوسیالیست را برگزار کرده بود. آنچه مهم می نماید این است که به رغم اینکه این تلاش ها در مقیاس بزرگی نتوانست مطرح یا تاثیر گذار شود اما نشانه هایی بود از تلاش فمینیست ها در آن دوره.

فمینیست ها می دانستند که اگر توسط دولت ها به رسمیت شناخته شوند، این امید نیز وجود خواهد داشت که حقوق زنان از سوی جامعه و دولت نیز به رسمیت شناخته شود. برخی تاریخ نگاران معتقدند که اقدامات وطن پرستانه زنان در طی جنگ جهانی، کارت برنده ای بود برای هموار کردن مسیر برابری. در هر حال جنگ جهانی خیلی چیزها را در رابطه با زنان تغییر داد. از جمله این که با توجه به نیاز به پشتیبانی از سربازان خط مقدم به غذا و لباس و خدمات پزشکی این زنان بودند که برای اولین بار به شغل هایی چون رانندگی آمبولانس یا کارهای دفتری مبادرت ورزیدند. زنان گاه در شیفت های طولانی مشغول به کار بودند و بعد از کار هم باید به نگهداری از کودکانشان مشغول میشدند و برای تهیه غذای جیره بندی شده در صف های طولانی منتظر میماندند. ولی آن روی سکه این سختی ها برای زنان آن بود که کسب استقلال مالی و یادگیری مهارت های مختلف و آزادی های اجتماعی که زنان از آن برخوردار شدند، مسیر جدیدی را برای آنها باز کرد. زنان دیگر می توانستند به تنهایی وارد فضاهای عمومی ای شوند که تا پیش از جنگ صرفا فقط با همراهی مردان می توانستند از آن بهره مند شوند. حضور زنان در این دوره در فضاهای شغلی و عمومی در نحوه لباس پوشیدن زنان هم بی تاثیر نبود، به طوری که در زمانه جنگ، لباس های زنان، گشاد تر شد تا اجازه فعالیت عملی به آنها بدهد. همینطور موهای زنان در این دوره کوتاه تر شد و حتی پوشیدن شلوار که تا پیش از آن در میان زنان معمول نبود، از سوی جامعه پذیرفته شد. در این میان حتی نگرش سیاسیون از جمله نخست وزیر وقت بریتانیا را که از دشمنان قسم خورده حق رای برای زنان بود، ولی پس از جنگ یعنی در سال 1918 در بریتانیا به زنان بالای سی سال، بالاخره حق رای داده شد.


البته به نظر می رسد دادن حق رای به زنان، صرفا نه فقط جایزه و قدردانی از زنانی بود که در دوران جنگ برای جامعه زحمات زیادی متقبل شده و چرخ مملکت را چرخانده بودند، بلکه از سوی دیگر می توان گفت که تعلق گرفتن حق رای به زنان، در حقیقت به خاطر فشارهای سیاسی ای هم بود که از سیاست مداران می خواست که حالا که جنگ تمام شده، تاکیدشان را بر اصالت وجودی بشریت قرار دهند. در هر صورت در این مرحله از دادن حق رای به زنان بالای سی سال، تنها هفت میلیون زن بریتانیایی توانستند رای بدهند و هنوز پنج میلیون زن دیگر از حق رای محروم بودند. و این ناعادلانه بود چرا که این پنج میلیون زن محروم از حق رای، شامل کارگران زنی هم می شد که در زمان جنگ در کارخانه ها مشغول به کار بودند. اما گویا مردان سیاست پیشه با دادن حق رای فقط به بخشی از زنان، درصدد بودند که مردان همچنان بتوانند در انتخابات اکثریت، باقی بمانند.

به هر حال پس از کسب حق رای توسط زنان، اندک زنانی به عنوان نماینده، به مجلس پا می گذاشتند، به طوری که در سال 1918 فقط یک نماینده زن و در سال 1923 فقط هشت نفر و در سال 1929 فقط چهارده زن توانستند به مجلس راه یابند. دولت وقت بریتانیا در توجیه تعداد اندک زنان در مجلس اعلام می کرد که نه فقط حزب متبوعش بلکه جامعه نیز آمادگی آن را ندارد که زنان را کاملا برابر با مردان بپذیرد. اما با ادامه مبارزات زن، بالاخره دو سال بعد، به همه زنان بالای 21 سال اجازه شرکت در انتخابات داده شد.

به هر حال با نگاهی به تاریخ حق رای زنان در اروپا نکات جالبی جلب توجه می کند. برای مثال در بریتانیا فمینیست ها توانایی و ظرفیت بالایی در لابی کردن داشتند و در اینکار بسیار مقتدر و پر نفوذ بودند، ولی به رغم این توانایی ها، آن ها طی دو مرحله و در پی یک قرن تلاش به حق رای دست یافتند. اما در دیگر کشورها که گروه های زنان به مراتب قدرت همبستگی و فعالیت کمتری داشتند (مثلا در ایرلند، لهستان یا روسیه) حق رای برای زنان راحت تر به دست آمد. البته ممکن است یکی از عوامل بروز این تفاوت ها را بتوان در نقش متفاوت نخبگان و روشنفکران اروپایی جستجو کرد. چرا که برخلاف انگلستان، دیگر روشنفکران و سیاستمداران اروپایی پذیرفته بودند که حق رای زنان منجر به بی نظمی و از بین رفتن نظم اجتماعی نخواهد شد، بلکه اتفاقا شروعی برای دموکراسی تازه پا خواهد بود.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours