مدرسه فمینیستی: شعر «دختران ما» سروده هوشنگ اسدی را در زیر می خوانید:
ایستاده اند
در مسیر حریق
و بادبازیگوش
از دامنهای پر گلشان
عطر زندگی را می دزد
*
یکیشان را می شناسم
در شبهای توفانی
فانوس می فروخت
درچهار راه حادثه
*
یکیشان را دیده ام
درشکنجه گاه
پی بنفشه می گشت
*
یکیشان همسایه مابود
در کوچه تاریخ
هرروز با نان تازه و ریحان
از زیر طاقی عشق می گذشت
*
یکیشان را دوست داشتم
◀️ بسان مردی که زنی را در بستر عشق-
رفت و
با سحرگاهان جوخه اعدام عقد همیشه بست
*
یکیشان را – حتی- صدا کردم
نگاهی کرد
گلی به گیسوانش زد
و به جست و جوی بهار رفت
*
یکیشان را گرگ ومیشی
بر نیمکت خیس خیابان خفته دیدم
برخاست
و آفتاب از گیسوانش طلوع کرد
*
یکیشان را بوسیدم
و بهار برای همیشه بر لبانم گل داد
و سرود شاعر شیراز د رخانه ام جاری شد:
یکی درخت گل اندر میان خانه ماست
که سروهای چمن پیش قامتش پستند
*
دختران من،
دختران ما
در مسیر حریق ایستاده اند
و باد،
باد بازیگوش بهاری
گلهای دامن های هزار رنگشان
رامی رباید
و در سراسر فلات زخمی
پرواز می دهد
جهان پهلوان از کمند گیسوی
رودابه می آویزد
سهراب نو جوان
به خاک عشق گرد آفرید بوسه تسلیم می زند
و فاطمه
مادرم فاطمه
با چشمان سبز کویری می آید
قاتل و شحنه و اوباش
بند و قفل و درهای بسته
را به سخره می گیرد….
و دختران من،
دختران ما
سرود عشق می خوانند….
+ There are no comments
Add yours