با طرح بومی گزینی امیدی به تحول فرهنگی وجود ندارد

۰ min read

27 آبان 1387

مدرسه فمنیستی: طرح بومی سازی جنسیتی دلیلی شد تا به گفتگو با دخترانی که برای ادامه تحصیل از محل سکونتشان جدا شده اند بنشینیم و از تجربه هایشان ملموس تر دریابیم که چگونه این طرح می تواند مانع پیشرفت دختران این سرزمین شود. این بخش گفتگویی است با نسرین اعلم٬ ساکن یزد که فارغ التحصیل کارشناسی ارشد برق از دانشگاه صنعتی شریف است.

یاسمن دادور: به چه دلیلی تهران را برای درس خواندن انتخاب کردی؟

نسرین اعلم: افراد به نسبت امکانات و سطح آموزشی دانشگاه های مختلف و سطح علمی خود، محل تحصیل شان را انتخاب می کنند. اولویت من این بود انتخاب جایی بود که سطح علمی خوبی داشته باشد و دلیلم هم این بود که دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم، البته در ادامه دلایل دیگری هم اضافه شد. ولی مهمترین دلیل انتخاب دانشگاه های تهران،‌ همان سطح علمی بود با توجه به اینکه رتبه من در کنکور سراسری رشته ریاضی دو رقمی بود.

یاسمن دادور: در انتخاب رشته با خانواده مشکلی نداشتی؟ آنها توصیه ای نداشتند مبنی بر اینکه در یزد ادامه تحصیل بدهی؟

نسرین اعلم : به شدت مشکل داشتم. این مشکل آنقدر بنیادی بود که علی رغم اینکه من رتبه خیلی خوبی داشتم تاکید پدر من این بود که در یزد ادامه تحصیل بدهم. این مشاجره در محلتی که باید انتخاب رشته می کردم آنقدر ادامه پیدا کرد که تا نیمه های شبی که باید صبحش فرم های انتخاب رشته را تحویل می دادم، فقط سه یا چهار رشته را توانستم انتخاب کنم. ولی باصحبت های دیگر اعضای خانواده و معلمین مدرسه توانستم نظر مساعد پدر را مبنی بر انتخاب رشته در شهر های دیگر به دست اورم ولی بازهم انتخاب من محدود بود به تهران، به خاطر سطح علمی بالا و اصفهان به خاطر نزدیکی راه و من حق انتخاب رشته در شهرهایی مثل مشهد و شیراز را نداشتم.

یاسمن دادور: بعد چه اتفاقی افتاد؟ بعد از اینکه قبول شدی و به تهران رفتی باز هم خانواده مشکل داشتند؟

نسرین اعلم: اتفاق خاصی نیفتاد که آرزو کنند ای کاش من در دانشگاه یزد قبول می شدم. قبول شدن من در یکی از دانشگاه های تهران، تهران انقدر به استقلال من کمک کرد که برای کارشناسی ارشد دیگر کسی از من نپرسید «چرا تهران را انتخاب کردی؟» در حقیقت من هیچوقت شرایط اجتماعی خانواده و محدودیت های آنان را فراموش نکردم. تلاش کردم که با این محدودیت ها مبارزه کنم و تا حدی هم موفق بودم ولی خط قرمز های خانواده ام را زیر پا نگذاشتم تا اینکه آنها ارام ارام استقلال مرا پذیرفتند و توانستم تاثیر خوبی روی خانواده و دیگر خواهر و برادر هایم داشته باشم.

یاسمن دادور: فکر می کنی درس خواندن در خارج از شهر محل سکونت و به دست اوردن استقلال در مقطع سنی بعد از دبیرستان چه تاثیری در زندگیت گذاشت؟

نسرین اعلم: من تا روزی که مستقل شدم و رفتم دانشگاه هیچ آزادی عملی نداشتم. تمام آزادی های من محدود بود به اردو هایی که از طرف مدرسه می رفتم. وقتی دانشگاه قبول شدم یک مقدار وضعیت برایم مبهم بود. نه تنها تهران، بلکه شرایط زندگی هم بسیار جدید و ناآشنا بود و اینها همه به این معنی بود که من داشتم مستقل می شدم. در ماه اول فقط محدوده دانشگاه تا خوابگاه و نهایتا تا ترمینال را رفت و آمد می کردم و پایم را از این محدوده فراتر نمی گذاشتم ولی بعد از اولین باری که برای دیدار خانواده به شهر محل زندگی ام برگشتم حس کردم که دیگر فرقی نمی کند و آن ترس ها و مرزها برایم رنگ باخت. بعد از آن من همه جای تهران رفتم، کار کردم، درس خواندم، کلاس های مختلف رفتم و به فعالیت های فوق برنامه مشغول شدم و آدمی بار امدم که در حال حاضر خانواده ام دیگر نمی گویند که من به کمک نیاز دارم. حتی من برای خانواده ام حکم تکیه گاه را دارم و اگر الان به آنها بگویم که می خواهم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروم، کسی نمی گوید نه و همه اینها اثر همان زندگی دور از خانواده دانشجویی و تجربه های این زندگی است. الان نه تنها این استقلال برای خود من ایجاد شده بلکه برای خانواده ام هم این شهامت ایجاد شده تا باور کنند که من می توانم روی پای خودم بایستم.

یاسمن دادور: تاثیر زندگی دانشجویی دور از خانواده را روی دیگر دوستانت که باهم در خوابگاه زندگی می کردید، چگونه می بینی؟

نسرین اعلم: این دوستان همه وابستگی های خانوادگی شان کمتر شده و راحت تر می توانند برای خودشان تصمیم بگیرند و هدف داشته باشند. طبیعی است که وقتی فرد در سن هجده سالگی از خانواده جدا می شود یاد می گیرد که تنها زندگی کند. وابستگی های مادی و حمایتی اش کمتر می شود و می تواند مسیر زندگی اش را خودش انتخاب کند و شریک زندگی اش را خودش انتخاب کند. یاد می گیرد که همیشه خودش باید تصمیم بگیرد و مسئولیت این تصمیم ها هم با خودش است. باید نسبت به تمام اتفاقاتی که در اطرافش می افتد اگاهی داشته باشد. نمی تواند چشم و گوش بسته باشد. باید بفهمد که نیازهای حتی ابتدایی خودش را خودش رفع کند. دیگر کسی وجود ندارد که برایش آشپزی کند، پس باید قدرت داشته باشد تا نسبت به غذایی که به او می دهند واکنش نشان بدهد. قدرت تشخیص خوب و بد را داشته باشد. شهامت داشته باشد که از حق خودش دفاع کند. مثلا کسی نمی آید به او بگوید این هشت متر مربع اتاق مال تو! باید برای اینکه این فضا را به دست بیاورد تلاش کند. پیوند های عاطفی اش را خودش تعیین می کند. با آدم هایی زندگی می کند که ممکن است هر آن ترکش کنند. یاد می گیرد که خیلی وابسته نشود و…
بسیاری از آموزش هایی که پیش از این مرسوم نبوده دختران یاد بگیرند، الان یاد میگرند و این یادگیری باعث می شود که بتوانند در همه مراحل زندگی خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند به جای اینکه این کار را به دیگران محول کنند

یاسمن دادور: از سختی ها بگو؟ هیچوقت شده بود که آرزو کنی ای کاش یزد قبول شده بودی؟

نسرین اعلم: بله پیش آمده بود. دلیلش هم انبوه تعارض هایی بود که برایم پیش آمد، وقتی می دیدم که من بیش از آن چیزی که خانواده ام نسبت به محیط اطرافشان حساسیت دارند حساسیت دارم. وقتی می دیدم که من از چیزهایی اطلاع دارم که آنها اطلاع ندارند و در تصمیم گیری هایشان آنها را لحاظ نمی کنند، بنابراین، گفتمان کردن با انها سخت می شد. آرزو می کردم که ای کاش من اینقدر در جریان مسایل نبودم و نمی فهمیدم و همان آدم ساده قبل بودم. در شهر خودم مانده بودم و در چهار چوب های خودم بودم. البته این آرزو یک آرزوی از فرط استیصال بود و گاهی و فقط در موارد بسیار سخت به وجود می آمد. در حالیکه همیشه از انتخاب خودم راضی و خشنود بودم. اگر من در شهر محل سکونتم مانده بودم قطعا یک سری آسودگی هایی داشتم که در تهران نبود، مثلا از لحاظ مالی. آنجا بود که یاد گرفتم چگونه باید پول خرج کنم و با کم بسازم و قناعت کنم و برای به دست آوردن پول بیشتر کار دانشجویی کنم. ممکن بود پیش خانواده بودن باعث می شد که من درس بیشتری بخوانم ولی رفتن من باعث شد که آدم کاملی شوم.

یاسمن دادور: نظرت در مورد لایحه بومی سازی چیست؟

نسرین اعلم: یک آدم نرمال شاید بتواند وزنه پنجاه کیلویی را بلند کند ولی نباید آدم ها را محدود کرد. اگر کسی پیدا شود که بتواند بیشتر از پنجاه کیلو هم بلند کند نمی شود به او گفت که نکن. اگر این آدم وزنه را بلند کرد و دچار مشکل شد به خودش مربوط است اما نمی توان حکم داد و گفت چون ممکن است دچار مشکل شود پس بلند نکند. در مورد هرجور فعالیت دیگر هم همین است. کسی حق ندارد دیگران را محدود کند به اینکه چه رشته ای و چه شهری را انتخاب کنند. خدا برای انسان ها آنقدر ارزش قایل است که به هرکس یک وجود مستقل داده و کسی اجازه ندارد به جای دیگری تصمیم بگیرد که کجا، چگونه، چه شهری و چه رشته ای را بخواند. از آنجایی که ما نمی توانیم جلوی پسران را بگیریم و از اساس هم به دختر و هم به پسر آموزشهای درستی داده نشده به طوری که مهارت های زندگی فردی و اجتماعی در آنها پایین است. همچنین مشاوره خوبی هم به آنها داده نشده، پس می آییم و جلوی دختران را می گیریم؛ که نتیجه آن می شود طرح قوانینی از این دست. چرا که وقتی دختران وارد اجتماع می شوند قطعا مطالبات دیگری هم خواهند داشت. این مطالبات برای عده ای که نمی خواهند زنان خیلی در اجتماع فعال باشند، بسیار گران تمام می شود.

یاسمن دادور: فکر می کنی نتیجه این طرح در صورت تصویب چه باشد؟

نسرین اعلم: این کار می تواند سطح علمی دختران را خیلی پایین بیاورد، بازار کار را برای آنان محدودتر کند و ادامه تحصیل در مقاطع فوق لیسانس و دکترا برای دختران به دلیل همان پایین آمدن سطح علمی دشوارتر شود. دیگر اینکه دختران از لحاظ فرهنگی اجتماعی و اقتصادی وابسته به خانواده باقی بمانند، استقلال پیدا نکنند و همچنان تحت کنترل باقی بمانند، امکان بروز و ظهور اجتماعی در آنان کمتر شود. وقتی دختران در شهر خودشان محدود باشند تعامل فرهنگی بین دختران پیش نمی آید، تعامل زن ها با یکدیگر محدود می شود و هرگز امیدی به تحول فرهنگی وجود نخواهد داشت.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours