رشد فزاینده فمینیسم اسلامی

۲ min read

مارگوت بدران محقق در دانشگاه جورج تاون / ترجمه لقمان تدین نژاد-9 اسفند 1386

من در مقاله* حاضر بر روی فمینیسم اسلامی که امروز پانزده سال از پیدایش آن گذشته و همچنان سرسختانه به پیش می رود نظر انداخته ام. فمینیسم اسلامی به باز تعریف برابری جنسی- انسانی، و عدالت اجتماعی یی که ریشه در اصول اخلاقی قرآنی دارد می پردازد و به افشای عمل و اندیشه های پدر سالارانه یی که در جوامع اسلامی تاخت و تاز می کند دست می زند. غرض از این جوامع، سرزمین هایی است که پیام قرآن برای اولین بار در آنجا عرضه شده است. نفوذ این دسته افکار به درون اسلام، به فاصله کوتاهی پس از درگذشت پیغمبر آغاز شده و تا قرن نهم (میلادی) و پیش از تحکیم و انسجام فرقه های مختلف مذهبی، به عناصر ثابت متون فقهی مبدل شده بودند. مضامین کلیدی فمینیسم اسلامی، در اصول قرآنی‌ِ برابری جنسی و عدالت اجتماعی خلاصه می شوند. فمینیسم اسلامی، از آنجا که برقراری برابری و عدالت اجتماعی در ساختار های پدر سالارانه را ناممکن می داند، در راه پیش برد پیام اولیه اسلام و زدودن آن از بقایای فرهنگ های مردسالار تلاش می ورزد.

هدف فمینیسم اسلامی بازگرداندن سلامت گذشته واژه «امت» به آن، و بازیابی مفهوم آن به عنوان فضای اشتراکی و کثرتگرایی است که حقوق برابر زن و مرد را تضمین کند. فمینیسم اسلامی که نگرشی ورای دوئیت ها و دو قطبی هایی نظیر شرقی/غربی، خصوصی/دولتی و یا مذهبی/غیر مذهبی دارد، مخالف تاکتیک های تسلط طلبانه ای نظیر «تفرقه بیانداز و حکومت کن»، «صف بندی ایجاد کن و کنترل کن»، «جدایی بینداز و تنبیه کن» است، و آن را از پیام قرآن بدور می داند.

اسلام در میان ادیان سه گانه معروف به اهل کتاب ، تنها دینی بود که از طریق کتاب آسمانی و کلام خدای خود، پیام اساسی برابری زن و مرد (بعنوان نوع بشر و انسان)، حقوق زن و عدالت اجتماعی را تبلیغ می کرد، هرچند که همین پیام بعدها به نام خود اسلام از درون استحاله شد. اندیشه ها و رسوم پدرسالارانه ای که اتفاقاً قرآن برای تعدیل و براندازی نهایی آن آمده بود (در عربستان و دیگر سرزمین های اسلامی) سرسختی خود را در عمل ثابت کرده و به رغم پذیرش اسلام سرسختانه به حیات خود ادامه دادند. من فمینیسم اسلامی را در مرکز یک «دگرگونی» جوشنده درون اسلام می نشانم. هدف فمینیسم اسلامی «اصلاح» دعوی ها و عملکردهای پدرسالارانه نفوذی در اسلام نیست و به دنبال دگرگون ساختن ناخالصی های وارد شده در اسلام، از طریق انطباق مجدد اسلام با پیام قرآنی‌ِ برابری انسان ها و عدالت اجتماعی است. من در اینجا واژه «دگرگون سازی» را به این دلیل بکار برده ام که فرآیند تبدیل «لایه های عمقی» به «لایه های رویی» را بطور ضمنی به خاطر نزدیک می سازد. در این مفهوم، پیام «عمقی» قرآن به «لایه های بالا»یی و عام‌ِ آگاهی و تعریف انتقال می یابد. به بیان دیگر، این «دگرگون سازی» به معنی باز گرداندن اسلام به اصل خود (از طریق کتاب مقدس) است نه دگردیسی و تبدیل آن به یک پدیده متفاوت.

اندیشه «دگرگون سازی اسلامی» و «فمینیسم اسلامی»، به اعتبار جهانی بودن دین اسلام، پدیده ها و جنبش های جهانی به شمار می آیند. فمینیسم اسلامی به مانند خود اسلام، به شرق و غرب و شمال و جنوب (حدود جغرافیایی)، و چهارچوب های ایدئولوژیک (حدود ذهنی) منحصر نمی ماند. بسیاری از مسلمانان، فمینیسم در مفهوم فعلی را «غربی»، و بیگانه از اسلام تلقی کرده و در بهترین حالت، از تلفیق «فمینیسم» و «اسلامی»، احساس ناخوشایندی پیدا می کنند. عبارت فمینیسم اسلامی در آن واحد هم رسا است و هم ستیزانگیز. این واژه ها می توانند هم تبلور نقد، و چارچوبی برای بررسی های جدی، و هم دشمنی انگیز و بدنام شوندگی به همراه پیام درونی خود باشند.

نام ها و پیام ها

بیشک حیات هر پدیده ای، بر نامی که بعدها بر آن نهاده می شود تقدم زمانی دارد. نام نهادن بر یک پدیده به معنای شناسایی و توجه به آن، و فعال شدن روابط متقابل با آن است. توجه به چیزی که می رفت بعدها به نام «فمینیسم اسلامی» معروف شود، از دهه های ٨٠ آغاز شد، اما تثبیت نام آن به سالهای دهه ٩٠ بر می گردد. برخی پدیده ها توسط آفرینندگان آن، و برخی دیگر توسط افراد غیر، نامگذاری می شوند. نام فمینیسم اسلامی، با توجه به تازگی مضمون آن، توسط افرادی به این جریان داده شد که از دور ناظر تکوین آن بودند. از جمله این افراد می توان به زنان مسلمان‌ِ روشنفکر و فعال در اجتماع، روزنامه نگاران، و پژوهشگرانی که فمینیست‌ِ غیر مذهبی به شمار می آیند، اشاره کرد. این افراد همراهان و ناظرین یک چرخش تازه ی ذهنی و کاربردی نسبت به جنسیت بودند و آنرا شکلی از فمینسیم که در چهارچوب های ذهنی اسلامی تعریف شده است ارزیابی نمودند و همین زنان بودند که عبارت «فمینیسم اسلامی» را همزمان در جوامع چهارگوشه جهان جا انداختند. من در اواسط سالهای دهه ٩٠ متوجه استفاده ی زنان ایرانی و مصری و ترک و عربستان سعودی از این عبارت در نوشته های خود، چه در شرق و چه در غرب جهان شدم. این واژه در گفتگو های رو در رو نیز مورد استفاده قرار می گرفت و من در دیداری که در اواخر سالهای ٩٠ از آفریقای جنوبی داشتم، متوجه استفاده زنان مسلمان پیشرو از این واژه شدم.

این واژه توسط آغازگران آنچه که بعدها بنام فمینیسم اسلامی خوانده می شد، و کسانی که به دنبال تفسیر نوینی از قرآن رفته بودند، ابداع نشده است. این افراد در کتاب مقدس خود بدنبال یافتن پاسخی برای مشکل زن و جنسیت، و برابری و عدالت اجتماعی بودند. هرچند که تعریف این مفسرین از پیام برابری جنسی و حقوق زن و حقوق بشر، گونه یی «فمینیسم در چارچوب اسلام» را تداعی می کرد ، اما این پیش آهنگان، به اقرار برخی های شان، از بکار بردن این واژه، از جمله به دلیل تداعی معانی آن با مفاهیم «غربی»، دوری گزیدند. اینان، برعکس کار خود را مطرح ساختن یک خوانش و برداشت متفاوت از قرآن تلقی می کردند. به مرور برخی از مقاومت ها در مقابل این واژه تعدیل یافت، چرا که این افراد بیش از پیش عمل خود را در این واژه منعکس می دیدند.

اینترنت بزودی به مجرایی برای گسترش بحث فمینیسم اسلامی و به کانون مباحثات و برخوردهای وسیع در آن زمینه مبدل شد. در آستانه قرن ٢١، نیروهای تازه ای به این بحث پیوسته، و روز به روز بر شماره فعالینی که فمینیسم اسلامی را پذیرفته و هویت خود را به آن نزدیک می یافتند افزوده شد.

دوپارگی شرقی/غربی

جنجال های اطراف عبارت «فمینیسم اسلامی» از آنجا سرچشمه می گرفت که گویا «فمینیسم» ماهیتی غربی داشته و به همین دلیل اگر نه ضد اسلام، حداقل بیگانه با آن محسوب می شود. این برداشت یا ناشی از یک جهل عمیق، و یا بهانه ای برای بدنام کردن فمینیسم، از هر گونه ای که باشد، به شمار می آید. نفس جنبش فمینیسم اسلامی، صرفنظر از هر نامی که به آن داده شود منافع افراد بسیاری را به خطر می اندازد و نیرو نهادن بر روی لفظ، باعث انحراف حساب شده توجه از اصل موضوع می گردد.

ملاحظات تاریخی نشان می دهد که فمینیسم نه یک بنیاد منحصراً غربی، و نه یک پدیده کاملاً یک پارچه بوده است. تاریخ نشان می دهد که نخستین اندیشه ها و نهضت های فمینیستی‌، به طور همزمان در شرق و غرب جهان آغاز شده است. فمینیسم در مفهوم اولیه خود، منادی اصلاح شرایط زن در جامعه، انتقاد از زیر دست بودن او، و جدال با تسلط و تفوق مرد (در زمینه های مختلف زمانی و مکانی) تلقی می شد. تاریخ نشان می دهد که جلوه های گوناگون و اشکال مختلف این جنبش در بسیاری از زمان ها و مکان های متفاوت خود را نشان داده است.

غربی قلمداد کردن فمینیسم، نه تنها جهل تاریخی مدعیان را نشان می دهد بلکه به تداوم این نطریه وسیعاً رایج در غرب کمک می کند که گویا، زنان مسلمان و شرقی قادر به برخورد با سیستم پدر سالارانه و نقش زیر دستانه خود نبوده و از برپا ساختن جنبش های فمینیستی و بهبود بخشیدن به اوضاع خود عاجز هستند. امروزه همه ب خوبی می دانند که این ادعا وسیعاً در خدمت تحقیر اسلام و مسلمانان بکار گرفته شده و کارت بَرَنده و سلاح موثر زرادخانه های اسلام ستیزی بشمار می آید که بارها و بارها در جهت مشروعیت بخشیدن به تاخت و تازها و تهاجمات آنان مورد استفاده قرار گرفته است. فمینیسم اسلامی بر قلمرو خاص خود ادعای مالکیت می کند، بر برداشت های خود از اسلام (بر مبنای اجتهاد دقیق خود) اتکا دارد، زبان خود را داشته و ورای دو قطب ایدئولوژیکی «شرق» و «غرب» و اینکه چه کسی اول بار به تولید دانش پرداخته و چه کسی مالک آن محسوب می شود عمل می کند.

دوپارگی مدنی/ مذهبی

در همان حال که تداعی معانی فمینیسم با مضامین غربی تنش بر انگیز بوده، واژه های «سکولار» و «سکولاریست» نیز به دلیل تحمیل خصیصه ضدیت با مذهب بر آن، مشکل آفرین بوده است. هر واژه یی برای خود تاریخی دارد و معنا آن در برخی از مقاطع زمانی، از بنیاد دگرگونه می شود. واژه «سکولار» در ابتدای کار، حذف مذهب را القا نمی کرد و برعکس به معنای پذیرش برابری کلیه ادیان در یک جامعه ملی و مردم گرا بود. «سکولار» به معنای جدایی دین از سیاست بود، هرچند که این جدایی درجات مختلفی به خود می گرفت. بطور مثال در مستعمرات عربی سابق، قوانین اسلامی و مسیحی (برای جوامع مسیحی) مربوط به فرد و خانواده، در چارچوب قوانین سکولار به درجات رسمیت داشت.

پس از ظهور اسلام سیاسی در سالهای دهه ی ٧٠ و ٨٠، اسلامیست های سرزمین های مختلف آسیایی و آفریقایی به واژه های سکولار و سکولاریست مهر غیر اسلامی و ضد اسلامی و حتی نامسلمانی زدند و در همان حال سکولار و مذهبی را به دو قطب متضاد راندند. در همین دوره، زنانی که همزمان با فراگیر شدن و استقرار مجدد اسلام، گرایش های عملی شدیدتری به اسلام پیدا کرده بودند به «زنان مذهبی» معروف شدند. همین زنان، صرفنظر از وابستگی یا عدم وابستگی به گروه های اسلامی، توسط همان اسلامیست ها بر علیه زنان مسلمان سکولار و خصوصاً فمینیست ها بسیج شدند. اینان انبوه کلیشه ها را به کار گرفتند و بی هیچ ملاحظه ای فمینیسم را به باد تهمت گرفتند و از آن تصویری شیطانی ارائه کردند.

تنش عمیق تری نیز بین افراد و گروه های «جنس- روشنبین» از یکسو و «جنس- واپسگرا» از سوی دیگر در جریان بود که خود به تنش میان اندیشه های مختلف اسلامی و تعریف آنها از دین مربوط می شد. این تنش نه یک نزاع ساده سکولار- مذهبی، بل دشمنی و دوپارگی یی بود که اسلامیست ها به وجود آورده و به آتش آن می دمیدند. مردان و زنان اسلامیست با شعار و عمل خود به همگان نشان داده بودند که خواستار دیوار کشیدن میان زنان مسلمان سکولار و زنان مذهبی، و تداوم بخشیدن به دشمنی متقابل میان این دو گروه هستند.

میان فمینیست های سکولار و فمینیست های اسلامی، و نیز دانشوران اسلامی زن (عالمه) که از دانش های اسلامی پراهمیتی بر خوردارند، رابطه رو به رشدی ایجاد شده است. به رغم آنچه تبلیغ می شود فمینیسم اسلامی و فمینیسم سکولار جوامع اسلامی با یکدیگر جنگ نداشته و برعکس، همدیگر را متقابلاً تقویت می کنند. زنان آزادیخواه و پیشروی جوامع اسلامی شرقی، روز به روز بیشتر از استدلال ها و نظریات هردو فمینست های اسلامی و سکولار بهره گرفته و بنیاد ها، ارتباطات، و نظم سازمانی خود را در خدمت پیشبرد امر تمام زنان به کار می گیرند. در جهان پیچیده یی که ما را احاطه کرده است، هریک از ما با اندیشه های متنوعی روبروست و صرفنظر از اینکه به آن اقرار نماییم یا نه، ما را از هویت جمعی خود گریزی نیست.

بنابرین فمینیسم اسلامی فصل مهمی در تاریخ جهانی فمینیسم گشوده است و از راه های ویژه ی خود به این امر خدمت می کند. نامگذاری آن ما را در شناخت و یافتن موقعیت آن در این راه یاری می رساند.

زمینه های پیدایش فمینیسم اسلامی

در مقایسه با فمینیسم سکولار، که همزمان با پا گرفتن «جنبش های اجتماعی در چارچوب های ملی»، و در چارچوب ناسیونالیسم فراگیر کشورهای استعمار زده اسلامی شرق (و نیز در ترکیه دوران نزول امپراطوری عثمانی، و یا در ایران اواخر دوران سلطنت) شکوفا شد، فمینیسم اسلامی نه به عنوان یک جنبش اجتماعی بل به صورت یک مبحث نوین و همگانی در شرق و غرب جهان ظاهر شد. با اینهمه، امر فراگیر فمینیسم اسلامی، زمینه ساز یک جنبش اجتماعی وسیع و فراملی شده است.

فمینیسم اسلامی اول بار در کشورهای شرقی یی ظاهر شده بود که اسلام سیاسی سابقه طولانی تری داشت و تلاش کرده بود که دستاورد های گذشته فمینیسم را (کم و بیش با موفقیت) به عقب باز گرداند. اسلام سیاسی بطور مثال در مصر تلاش کرده بود که حضور زنان را در اجتماع ممنوع کند، هرچند که این تلاش به زودی به دلایل استراتژیک به شکست انجامیده بود. و در کشوری مانند ایران که به نیروی کار زنان (خصوصاً در دوره جنگ ایران و عراق) نیاز داشت، تحرک اجتماعی و پوشش آنها را زیر کنترل در می آورد. فمینیسم اسلامی نه تنها از میان زنانی که نسبتی با سازمان های اسلام سیاسی نداشتند، بلکه از میان خود احزاب اسلام گرا و زنانی که بعدها با ناخشنودی از آن بریده بودند (مانند ترکیه) نیز سر بر آورده بود. در آفریقای جنوبی، فمینیسم اسلامی به دنبال پایان گرفتن مبارزه ی ضد آپارتاید پا گرفته بود؛ درست به همان شکلی که فمینیسم سکولار از آن پیشتر و در آغاز مبارزه ضد استماری جوامع مسلمان قرن بیستم سر بر آورده بود.

در سرزمین های شرقی فمینیسم اسلامی زمانی شکوفا شد که شماری از زنان در تمام رشته ها و از جمله الهیات، به تحصیلات دانشگاهی راه پیدا کرده بودند. ظهور فمینیسم اسلامی با رو در رو شدن نیرو ها و طبقات تازه (از جمله شهروندانی که تازه به شهر ها نقل مکان کرده بودند) با معضلات خاص مدرنیته و فرصت های تازه، و ورود به حیطه های اجتماعی همراه بود.

فمینیسم اسلامی در غرب، از بطن جوامع مسلمان متشکل از تازه مهاجرین، نسل دومی ها، و نوکیشان مسلمان، و شدیداً رو به رشد، بیرون آمد. اکثریت این جوامع را زنان تشکیل می دهند. زنان مسلمانی که ریشه در جوامع اسلامی کشورهای آسیایی و آفریقایی داشتند خود را با سلوک اجتماعی یی رو در رو می دیدند که به نام اسلام به آنان تحمیل شده و از نظر ایشان غیر قابل پذیرش تلقی می شد. اینان به همین دلیل، شخصاً در اصول دینی به جستجوی پاسخ اسلام به امر جنسیت و برابری و عدالت پرداخته بودند. در میان زنان مسلمان نوکیش افرادی یافت می شد که با سنت های واپسگرایانه ای که به نام اسلام به زنان تحمیل می شود احساس راحتی نمی کردند و شخصاً وادار به بررسی دین شده بودند.

فمینیسم اسلامی در اندیشه و عمل

1- تفسیر

تئوری فمینیسم اسلامی پروسه رشد و گسترش خود را طی می کند و تفسیر قرآن، همانطور که در گذشته به آن اشاره رفت در مرکز این پروسه قرار دارد. مفسرین زن (که اثرشان در کار فمینیسم اسلامی اهمیت اساسی دارد) در جستجو های خود، از نقطه نظر های شخصی و بر اساس تجربه و دانش و مشاهدات خود، به کتاب مقدس رجوع می کنند و این برخوردی است که از دیرباز سنت تمام مفسرین بوده است. مفسرین جدید به مانند گذشتگان ریشه در زمان و مکان خود دارند. فمینیسم اسلامی اندیشه برابری انسانها از هر جنس و نژاد و قوم و قبیله را، بر مبانی قرآن تعریف می کند و روی این نکته (قرآنی) تاکید می گذارد که خصوصیات ظاهری، ناقض اصل برابری ذاتی انسان ها نیست. مشروط ساختن این بنیاد به هر شکل، و جرح و تعدیل آن، نقض اصل بنیادین و تغییر ناپذیر برابری انسانها تلقی می شود. فمینیسم اسلامی بر این اندیشه، که برابری میان انسانها یک بنیاد عملی و کاربردی است نه یک مفهوم انتزاعی ساده، پافشاری می کند.

مرد و زن به رغم تفاوت های بیولوژیک خود، برابر محسوب می شوند. قرآن روی عیان ترین نمود این تفاوت، یعنی حیطه زاد و ولد انگشت گذاشته است. اصل «توازان» در ارتباط مستقیم با برابری زن و مرد است. در چارچوب روابط زناشویی و در دوره ای که زن باردار و یا به پرستاری از فرزند مشغول است، مسئولیت حمایت خانواده به دوش مرد بوده و موازنه رنج همسر محسوب می شود. قرآن در اینجا وارد جزئیات نمی شود اما بر اصل تفاهم متقابل در رابطه زناشویی و به حمایت های متقابل زن و شوهر از یکدیگر تاکید می کند. تعیین و تحمیل نقش های مشخص به فرد، اندیشه پدر سالارانه ای محسوب می شود که انگیزه های آن از ساختار های اجتماعی همراه فراهم می آید. این سیستم ها در پیچیدگی ها و سلسله مراتب سلطه، اجتماع را چنان آرایشی بخشیده اند که مردان در جایگاهی بالاتر از زنان نشسته و این امر را به نام اسلام توجیه می کنند. محدود ساختن فرد، چه در خانه و چه در اجتماع، به یک نقش خاص، از ساخت و فرهنگ جامعه بر می آید و چنین چیزی در قرآن تصریح نشده است.

سوء استفاده از بیولوژی، و بخشیدن نقش محوری به آن در توجیه نابرابری های خانوادگی و اجتماعی همانقدر یاوه است که ضد قرآن. خط کشی میان حیطه های خصوصی و عمومی و یا مذکر و مونث خواندن ها و نگهبانی دیوار حایل میان آن ها، یک محدودیت اجتماعی و بر آمده از چارچوب های زمانی و مکانی و طبقاتی و امثال آن بیش نیست و مسلماً قرآن الهام بخش آن محسوب نمی شود. آنجا که وضع آشفته می گردد و اسلام به ابزاری در خدمت تاکید و تثبیت سلوک و اندیشه های غیراسلامی مبدل می شود، نیاز به باز تعریف اصول اسلامی پیش می آید و این دقیقاً همان وظیفه ای است که فمینیسم اسلامی به عهده گرفته است.

به طوری که قبلاً اشاره کردم تعریف فمینیسم اسلامی از برابری حقوق زن و مرد، عمیقتر از بحث های پیشین فمینیسم سکولار در این خصوص است. فمینیسم سکولار (در جوامع اسلامی) به برابری حقوق کامل زن و مرد در سطح جامعه قایل بود اما در سطح خصوصی و خانوادگی، به نقش اول مرد در خانواده و نقش متفاوتی که از دیر باز برای زن و مرد تعیین شده است باور داشت. باور به سروری مرد در خانواده، اندیشه های پنهان مردسالارانه را برملا می سازد تا یک ذهنیت قرآنی را. تعریف فمینیسم اسلامی از برابری زن و مرد (به عنوان یکی از مولفه های اصلی برابری کامل و بدون قید و شرط های مکانی و تلویحی) اندیشه دره ی مصنوعی و مجازی یی را که میان فضای عمومی و خصوصی ایجاد شده است را رد می کند و به آن برابری که در سرحد خانه و فضای خصوصی متوقف می شود باور ندارد.

فمینیسم اسلامی، با انگیزه هایی که از تفسیر نوین خود از قرآن پیدا کرده است، برداشت های خود از مضامین برابری و عدالت قرآنی را در موشکافی و تفسیر فقه و حدیث بکار گرفته است.

2- فقه

فمینیسم اسلامی در اصول فقه نیز کنکاش کرده است. منتقدین حساس به مسئله جنسیت، به این نتیجه رسیده اند که اصول فقهی بطرز چشمگیری خصلت مردسالارانه داشته و انعکاسی از جوامع مرد سالارانه اواخر قرن نهم) میلادی)، که در آن فرقه های مذهبی به انسجام نهایی خود رسیده بودند محسوب می شوند. به دنبال تمرکز و انسجام درونی چهار فرقه اصلی اسلام، تلاش هایی به عمل آمد که اجتهاد یا کاوش عقلی و مستقل در اسناد مذهبی محدود شود و نشان داده شده است که مکاتب فقهی، از آن سرفصل، در راستای انحصاری نمودن جریان تفکر عمل می کرده اند. از آنجا که قرآن و سنت (حدیث) دو مرجع عمده فقه محسوب می شوند، هر نگرش تازه به آن ایجاب می کند که هم یک تفسیر نوین قرآن، که به مسئله جنسیت حساس باشد، و هم تجزیه و تحلیل احادیث زن ستیز در آن گنجانده شود. هرچند که فقه کلاسیک وضوحاً انعکاسی از اندیشه های پدر سالارانه محسوب می شود اما در همان حال یک توده پیچیده از مکانیسم هایی است که بر افکار پدرسالارانه مهار زده و وسایلی در خدمت به اجرا در آوردن عدالت فراهم آورده است. به این می نماید که بنیادگذاران مکاتب فقهی از مریدانی که احتیاط های آنان را به اصول تعبیر کرده اند محتاط تر بودند.

اصول فقهی بیشتر از هرجا در حیطه شرعیاتی که شامل حال فرد و خانواده می شود، و توسط دولت به شکل قانون در آمده است، در اندیشه قرآنی برابری و موازنه میان زن و مرد اختلال ایجاد کرده است. بنیاد های دین رسمی و دولت پشتیبان آن، سنگ بنای قانونی مردسالاری در خانواده را گذاشته است. فمینیسم سکولار از همان ابتدای کار، تغییر قوانین شرعی فرد را طلب کرده است و با اتکا بر مباحثات مذهبی و بر مبانی قرآنی، به دنبال احیای حقوق زن بوده است. این سازمان ها، به دلیل نفوذ و تسلط سیاست های مرد سالارانه و استفاده های ماهرانه ی آنان از تفکر دینی، عموماً پیشرفتی در کار خود نداشته اند.

در آستانه قرن ٢١ بارقه ای از پیشرفت نمودار شد و ثابت شد که برداشت های نوین از فقه اسلامی قادر است قوانین شرعی مربوط به فرد و خانواده را تعدیل کرده و آن را هرچه بیشتر با اصول انسانی منطبق سازد. این امید زمانی زنده شد که در (مُدَو٧نات) یا قوانین شرع خانواده در مراکش، تغییر اساسی ایجاد و بار دیگر مدل انسانی خانواده احیا شد. در قانون جدید، زن و مرد در سرپرستی خانواده حقوق برابر داشته، چند همسری عملاً ملغی شده، و زوجین حق طلاق مساوی دارند. این تجدید نظر ها و بهبود در قانون حاصل مبارزات هماهنگ و پیوسته ی فمینیست ها، فعالین حقوق بشری، قضات، دانشگاهیان، متخصصین مذهبی، و از این قبیل بود.

نقض اصول قرآنی حقوق انسانی در هیچ جا وحشیانه تر و عریان تر از آنجایی نیست که فرد به عدول از اصول سکس شرعی متهم می گردد. در اینجا در نهایت این زنان اکثراً فقیر هستند که بهای سنگین اتهام به زنا را می پردازند، در همان حالیکه مردان متهم عموماً آزاد می گردند. در کشور هایی که حدود شرعی وارد قانون کشور گشته است دادخواهی زنانی که قربانی تجاوز می شوند، خطر اعدام به همراه دارد. در این موارد زن شاکی غالباً به جرم زنا اعدام شده و مرد متجاوز از مجازات می گریزد.

در چهارچوب های فقهی، به مدل مردسالارانه قصاص، تفوق مطلق بخشیده نشده است. وارد آوردن اتهام و محکوم ساختن و اجرای حکم اعدام به جرم زنا، در اسلام از کانال شرایط سخت و جزئیات دقیقی می گذرد که محکومیت و اعدام بخاطر زنا را مجازاً غیر ممکن می سازد. گفته می شود که در فقه اسلامی، به مجازات شدید زنا باید به عنوان یک عامل بازدارنده نگاه کرد نه یک حکم لازم‌الاجرا. با این وجود در کشورهایی که حدود اسلامی وارد قانون شده است، زنان عملاً پس از یک محاکمه صحرایی به اعدام محکوم شده و حکم (بطور مثال در ایران و پاکستان و عربستان سعودی) به اجرا در می آید در حالیکه مجرمین مرد عموماً آزاد می شوند.

یکی از مهمترین استثناها در این خصوص کشور نیجریه است که با وجودی که «حدود» یا قانون جزای اسلامی از چند سال پیش در ایالات شمالی آن به اجرا در آمده است، اما تاکنون هیچ مورد سنگساری در مورد زنان زناکار به اجرا در نیامده است. و این نیست مگر بخاطر دخالت دیوانعالی شرع و لغو احکام سنگسار صادره توسط دادگاه های شرعی محلی. در اینجا فمینست ها، اِن. جی. او ها، وکلا، و آگاهان به شرع اسلامی، زیر پرچم اتحاد جمعیت های دفاع از حقوق انسانی زنان، پیشبرد حقوق زنان، و حمایت های دیگر، دست به دست هم دادند و از حقوق دو زن فقیر به نام های «صفیه حسینی« و «امینه لَوال» دفاع کردند. این در حالی بود که متهمین مرد با آزادی کامل می گشتند. مدافعین در اینجا، حجت های شرعی برای تبرئه این دو زن را از متون فقهی استخراج کرده و بیگناهی اینان را به دادگاه عالی شرع اثبات کرده بودند، که همین می تواند سابقه و پیش درآمد قانونی محکمی برای نمونه های مشابه به شمار رود. موفقیت در هر دو مورد در سایه درک و برداشت های آگاهانه از اصول فقهی حاصل آمد. قابل توجه است که در اینجا فعالین مسلمان و مسیحی مشترکاً(در چهارچوب اِن. جی. او ها) برای احقاق حقوق خواهران نیجریه یی خود (در کشوری با جمعیت مسلمان و مسیحی تقریباً برابر) مبارزه می کردند. این واقعیت که اینان، در مقابله با «حدود»، از اصول فقهی بهره گرفته بودند، به معنی تایید ایشان از این قوانین محسوب نمی شود و تنها طرز کار در محدوده ها و چارچوب های این چنینی را نشان می دهد.

فعالین حقوق زن به همراه سایر نیروهای پیشرو پاکستانی در راه لغو «حدود» اسلامی که بیش از ٢۵ سال است بصورت قانون در آمده و باعث اعدام شمار بالایی از زنان شده است مبارزه می کنند. رئیس جمهور پاکستان اخیراً قول اصلاح این قوانین را داده بود اما زمانی که این نوشته در دست تهیه بود این برنامه متوقف اعلام شد که خود اعتراض شدید فمینیست های اسلامی و فمینیست های سکولار و مدافعین حقوق بشری را در پاکستان و سراسر جهان بر انگیخت.

در کشور های مختلف آفریقایی و آسیایی فمینیسم اسلامی از فمینیسم سکولار پیشی گرفته است و تلاش های خود در راه کسب حقوق مساوی در خانواده و اجتماع را به دیگر صحنه ها و زمینه های سکولار و مذهبی و از جمله وارد شدن به حلقه ها و حرفه های مذهبی گسترش داده است. قابل توجه است که در بسیاری از کشور های اسلامی زنان با وجودی که در زمینه های سکولار به حقوق برابر رسیده اند اما عموماً راه ورود آنان به صحنه ی مذهب بسته است و قابل تامل است که اصل قرآنی برابری انسانها شامل حال حیطه ی عمل مذهب در سطح اجتماع نمی شود. شبکه ی وسیع متشکل از فمینیست های اسلامی کانال نشر اخبار منطقه یی و امور زنان به شمار می آید. فمینیسم اسلامی در سطح منطقه ای و جهانی فعال است و نشان داده است که چگونه ترکیب عمل و بحث سازنده به غنای آن یاری می رساند.

* مقاله فوق برای اولین بار در لوموند دیپلماتیک به زبان عربی چاپ شده و متن حاضر از انگلیسی به فارسی برگردانده شده است.

کتاب های خواندنی در این باره:

Ali, Kecia Sexual Ethics and Islam: Feminist Reflections on Qur’an, Hadith and Jurisprudence (Oxford: Oneworld Press, 2006)

Badran, Margot Feminism beyond East and West: New Gender Talk and Practice in Global Islam (New Delhi: Global Media Publications., Fall 2006)

Raidat al-Harakat al-Niswiyya al-Misriyya wa al-Islam wa al-Watan (Cairo: Supreme Council of Culture, 2000, translation of Feminists, Islam, and Nation: Gender and the Making of Modern Egypt (Princeton: Princeton University Press, 1995 and Cairo: American University in Cairo Press, 1996)

“Islamic Feminism: What’s in a Name?” Al Ahram Weekly, Jan. 17-23, 2002 “Islamic Feminism Revisited” Al Ahram Weekly, Feb. 9-15, 2006

Barlas, Asma “Believing Women”: Unreading Patriarchal Interpretations of the Qur’an (Austin, Texas: University of Texas Press, 2002)

“Islam, Feminism and Living as the ‘Muslim Other” interview with Asma Barlas by Sami Khan in Muslim Wake-Up, Mar. 3, 2004

Lamrabet, Asma “Quand les femmes s’approprient les sources” Conférence organisée, le 7 avril 2006, par Présence Musulmane Canada et l’Université de Montréal. Intervention publiée sur http://multitudes.samizdat.net/Quan.

Mernissi, Fatima Le harem politique (Paris: Michel Albin, 1987; translated into English as Women and Islam: An Historical and Theological Enquiry, Oxford: Basil Blackwell, 1991)

Mir-Hosseini, Ziba Islam and Gender: The Religious Debate in Contemporary Iran (Princeton: Princeton University Press, 1999)

“The Construction of Gender in Islamic Legal Thought and Strategies for Reform,” Hawwa, vol. 1, no. 1 (2003) pp. 1-28

“La recherche d’une justice entre les sexes : les voix féministes émergentes dans l’Islam,” 2005 (Islam Laicité website)

Moghadam, Valentine Modernizing Women: Gender and Social Change in the Middle East (Boulder, Colorado: Lynne Reinner, 2nd ed. 2003)

‘Islamic Feminism and its Discontents: Towards a Resolution of the Debate,” Signs: Journal of Women in Culture and Society vol. 27, no. 4 (summer) pp. 1135-1171

Amina Wadud Inside the Gender Jihad: Women’s Reform in Islam (Oxford: Oneworld Press, 2006)

Qur’an and Woman: Rereading the Sacred Text from a Woman’s Perspective (New York: Oxford University Press, 1999)

سایت ها:

http://www.islam&laicité.org

http://www.feminismeislamic.org/eng

http://www.muslimwakeup.com

http://www.wluml.org

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours