مدرسه فمینیستی: یورش به دفتر وکالت خانم شیرین عبادی و ضبط غیر قانونی برخی از اسناد موکلان ایشان، همچنین پلمپ “دفتر کانون مدافعان حقوق بشر” و سپس یورش برنامه ریزی شده به منزل این بانوی بزرگوار، سراسر شگفتی و حیرت و تاسف بود!
اما شگفت انگیزتر از آن این بود که ماجرای یورش به فعالان جنبش زنان در این پله متوقف نشد و همچنان ادامه یافت تا خبر از پروژه ای از پیش طراحی شده دهد! دلیل و یا دلایل ارتباط وقایع تاسف بار پیش آمده برای شیرین عبادی با حوادث رخ داده در «غزه» همچنان بر همگان پوشیده است. اما پس از آن برخی سایت های حکومتی و البته تریبون هایی که به شکلی «تصادفی»! در ساعت 8 شب از شبکه یک صدا و سیما که به زمینه سازی و خط دهی بر علیه جنبش زنان مشغول شدند، در واقع از حوادث و رخدادهای تلخ تری برای فعالان حقوق زن خبر می دادند!
روزهای دشوار و تلخ در این چند دهه کم نبوده اند اما از طرفی مدافعان حقوق بشر و مدافعان حقوق زن نیز در این میان نه تنها از پای درنیامده اند بلکه روز به روز بیشتر و جدی تر از قبل به فعالیت حق طلبانه و مسالمت آمیز خود ادامه دادند، تا جایی که در حال حاضر جنبش زنان حمایت همه جانبه مردم و جامعه بین الملل را نیز از آن خود ساخته است.
گویا برخی از سخنوران رسمی نسبت به واژه “جامعه بین الملل” حساسیت دارند و از آنجائی که «حتما» تاریخ را بیش از دیگران مطالعه کرده اند عقیده دارند که فعالان حقوق زن «به بیماری ایدز مبتلا هستند و یا قبلا ایدز داشته اند و یا در حال بیمار شدن هستند و یا ایدز خواهند شد»! این برخی ها که اصرار عجیبی در افشای نام و نام خانوادگی خود هم دارند عقاید «مستدل» و آمیخته با سند خود را اینگونه ادامه می دهند که «مردم می بایست مراقب باشند چون برخی ها تحت پوشش فعالیت های حقوق بشری و حقوق زن و در زیر چتر کنوانسیون های بین المللی در حال ضربه زدن» به جایی نامعلوم هستند!…
گذشته از قحطی منطق در ادعاهای یاد شده، هنوز طنین صحبت ها به کوچه و بازار و سایت ها نرسیده که “نفیسه آزاد” و «بیگرد ابراهیمی» از فعالان کمپین، به هنگام جمع آوری امضا دستگیر می شوند. به منزل دانشجویی شان حمله می شود و وسایل شخصی شان نیز مصادره می شود! همسر ایشان مورد ضرب و شتم قرار می گیرد و از آنجائی که در این مواقع جو و جوگیری حاکم بر صحنه است نه قانون و قاعده ای خاص! لب تاپ و موبایل هم اتاقی او نیز مصادره می شود! البته از آنجائی که این روایت هم به چماق آغشته است و هم به هویج، فردای همان روز نفیسه آزاد با قرار کفالت آزاد می شود تا مقدمه ورود این فعال کمپین به لشکر پرشمار دریافت کننده احکام تعلیقی نیز فراهم شود!
این داستان تا به این حد باز نمی ایستد! بلکه با حوادث شگفت انگیز تری آمیخته می شود! شگفتی از اینکه تا کنون خدای را از این جهت شکر گذار بودیم که لااقل لشکر محکومین به حکم های تعلیقی جنبش زنان به قول ژیلا بنی یعقوب، از فعالان کمپین در «کانون زنان ایرانی»، امری مسکوت بود! ولو اینکه باز هم به قول همان بانوی بزرگوار به صورت شمشیری بر بالای سر زنان محکوم شده قرار داشته و دارد! اما حباب شگفتی از سوی دستگاه قضایی کشور عمر طولانی به خود نمی گیرد و خانم “عالیه اقدام دوست” از همه جا بی خبر در منزل خویش واقع در شهرستان فومن دستگیر و تحت الحفظ به دادگاه آورده می شود! دادگاه نیز که گویی حضور ایشان را از قبل در اجرای احکام، انتظار کشیده، ناگهان اجرای حکم 3 سال حبس تعزیری ایشان که از تجمع 22 خرداد سال 1385 تاکنون مسکوت مانده بود را به یکباره قطعی کرده و ایشان را به سادگی هرچه تمام تر برای گذراندن 3 سال حبس، روانه زندان اوین می کند!
از آنجایی که نگارنده یکی از همان شگفت زدگان هستم پرسش هایی را در ذهن با خودم مرور می کنم:
آیا قاضیان و مجریان اجرای قانون از سال 1385 تاکنون نسبت به خطرناک بودن خانم “عالیه اقدام دوست” در خواب غفلت بوده اند!؟ بدون شک حضرات چنین افترایی را برخود نمی پذیرند!
اگر خانم “عالیه اقدام دوست” طی این مدت به نسبت طولانی برای امنیت کسی خطری ایجاد نکرده بودند اجرای حکم ناگهانی ایشان از کجا منشاء می گیرد؟ بدون شک قطعی ترین پیام ها می توانند به همراه قطعی ترین احکام هم باشند!
آیا به همراه این پیام می بایست این نتیجه گیری «غیر اخلاقی» را هم گرفت که آن لشکر محکوم به احکام تعلیقی و تعزیری نیز می بایست در انتظار سرنوشت مشابهی باشند!؟ این بار من چنین برداشتی نمی کنم!
برداشت من نیز نه مبتنی بر خوش بینی است نه مبتنی بر ثبات داشتن تصمیمات قضایی در کشور, بلکه به عقیده من حتا اندیشیدن به عملی کردن این مطلب، بهایی بس گزاف در بر خواهد داشت.
اکنون ما این همه صحبت از امنیت، خطر و خطرمندی کردیم، و از این رو ممکن است برخی از دوستانی که برای اولین بار درباره زندانی شدن “عالیه اقدام دوست” می خوانند و با ایشان آشنایی ندارند، فکر کنند که مثلا خانم اقدام دوست خدای ناکرده بنایی از ابنیه مملکت یا پلی از پل های کشورمان را با دینامیت ویران ساخته اند! نه عزیزان، ایشان بنابر تحصیلات عالیه و موقعیت اجتماعی و بر حسب سن و تجربه گرانبهای خود از زندگی، برداشت هایی اخلاقی از برخی ماده های قانون اساسی (از جمله اصل 27 قانون اساسی مبنی بر آزادی تجمعات مسالمت آمیز) داشته اند و با تکیه و استنا به این برداشت واقعی و صلح طلبانه، در تجمعی فوق العاده مسالمت آمیز شرکت کرده و سعی در بیان غیر مستقیم ایده ها و آرزوهای انسانی خود داشته اند که تمامی این مقاله شرحی بر سرنوشت رقم خورده برای این بانوی بی گناه است.
+ There are no comments
Add yours