وبلاگ واگویه ها: از صبح تا حالا هزار بار مجسمت کردم. با گرمکنی که تو زندان بهت دادن و چادر مخصوص زنان. امروز پسرت و همسرت تو رو با این شمایل دیدن.
چهرهی قشنگت رو تو لباس زندان مجسم میکنم. چشمهای درشت و براقت تو قاب چادر زندان چه شکلیاند؟ اندامی که همیشه مواظبش بودی الان تو گرمکن زندان چطوریه؟
گفتند مریضی. یک شب زیر سرم بودی.میگرن. برونشیت. عفونت مجاری ادرار. همهی اینها رنگ آفتاب سوختهی قشنگت رو چه رنگی کردن؟
گفتهای سرده. هوای سلول تکنفرهای که حالا به برکت دولت مهرورز، چهار نفر توش هستن، سرده. گفتهای دارو کمیابه. گفتهای هر چهار نفر برونشیت گرفتین.
راستی نگفتی اصلا چرا اونجایی؟ اتهامت چیه؟ چرا ۱۷ روزه با سه نفر دیگه تو یک سلول یک نفره نگهتون داشتن؟ چرا اینقدر آدم اونجاست که دارو به همه نمیرسه؟ چرا پتو و لباس گرم کمه؟ چرا شیوا هنوز تو انفرادیه؟
تو اتاق گرم نشستم. گرمایی که ۱۷ روزه از تو دریغ شده. از پنجره به بیرون نگاه میکنم. پنجرهای که ۱۷ روزه از تو دریغ شده. همهجا سفیدپوش برفه. جاده باریک کنار رود راین پر از مرغابیهایی شده که نمیدونم برای چی سرشون رو تو برف فرو کردن. دیدن همهی اینها از تو و بقیه دریغ شده. از یک ملت دریغ شده.
گروه اسکورپیونز بی وقفه میخونه: گوش کن به نسیم تغییر lissen to the wind of change
پنجره رو باز میکنم. هوای سرد رو تا ته ریههام فرو میبرم. آینده در هوا موج میزنه، نسیم تغییر رو حس میکنم.
راه میافتم از مسکو
تا پارک گورکی
در حالی که گوش به نسیم تغییر سپردهام
شب تابستانی اوت
سربازان در گذرند
در حالی که گوش به نسیم تغییر سپردهاند
جهان دارد نزدیک میشود
میپنداشتی آیا
که میتوانیم ما مثل برادر، نزدیک باشیم به یکدگر
آینده در هوا موج میزند،
میتوانم همهجا حساش کنم
درحالی که با نسیم تغییر میشکفد
مرا با خود به جادوی لحظه ببر
در شبی افتخارآمیز
هنگام که نسل فردا رویا میورزد
در نسیم تغییر
از خیابان میگذرم
خاطرات دور
برای همیشه در گذشته دفن گشتهاند
نسیم تغییر، مستقیم
به صورت زمان میوزد همچو بادی توفانی
که ناقوس آزادی را
برای آرامش ذهن به صدا در میآورد
بگذار بالالایکای تو بخواند
آنچه را گیتار من میخواهد بگوید.
+ There are no comments
Add yours