کلمه (به نقل از یاور سبز): فخرالسادات محتشمی پور نیازی به معرفی ندارد، او سال ها برای تحقق دموکراسی، آزادی و برابری حقوق زنان فعالیت کرده و در یک سال اخیر نیز در نقش تازه تعریف شده همسر زندانی سیاسی “مصطفی تاج زاده” حقوق از دست رفته همسر و دیگر یاران سبز دربندش را فریاد کرده است. فریاد “یا زینب” او هنوز در شهر شنیده می شود.
به گزارش کلمه متن گفت و گو با فخرالسادات محتشمی پور به شرح زیر است:
تعریف شما از جنبش سبز چیست و چه هویتی برای آن قائل هستید؟
جنبش سبز را یک حرکت اعتراضی نسبت به تضیع حقوق اساسی مردم می دانم. در انتخابات سال ۸۸ مردم پر شور و به صورت گسترده وارد تبلیغات انتخاباتی شدند و تا قبل از انتخابات حضور آنان در کوچه و خیابان ها وفعالیت هایشان آزاد بود و به همین دلیل زمانیکه رأی خود را به صندوق ها ریختند، انتظار داشتند که این رأی محترم شمرده شود و نسبت به آن امانت داری شود. اما اینگونه نشد و در نتیجه براساس قرائن مشهود توسط مردم، شبهه ای نسبت به نتیجه انتخابات بوجود آمد که این حق مسلم را ایجاد می کرد که سوال کنند و برای آن پاسخی منطقی و قابل قبول مطالبه کنند. سوال اساسی و ابتدایی در حرکت های اعتراضی در روزهای نخست این بود که رأی من کجا است و متاسفانه به جای آنکه جواب منظقی به این سؤال ساده داده شود با سرکوب و خشونت با سائلین برخورد شد و همین امر شبهه ای را که وجود داشت تشدید کرده و می کند. من نمی خواهم وارد بحث تقلب در انتخابات شوم زیرا این موضوع کاملا روشن است و از ابتدای روند تبلیغات انتخابات حتی پیش از زمان قانونی شروع انتخابات، تخلفات بارز صورت گرفته و قانون انتخابات رعایت نشده و همین امر سلامت انتخابات را زیر سوال برده است. مردم فراموش نکرده اند که آقای خاتمی در دوره دوم کاندیداتوری ریاست جمهوری نه تنها مراقبت های جدی برای حفظ قانون و عدم تخطی از آن با توجه به دراختیار داشتن امکانات و شرایطی برتر از دیگر کاندیداها به دلیل مسئولیت خود داشتند بلکه حتی مواردی را که احساس می کردند ممکن است شبهه ای در امر انتخابات آزاد و قانونی بوجود آورد، بر خود سخت گرفته و از آن دوری می کرد در حالی که در انتخابات دهم همین مردم شاهد نهایت بهره وری از امکانات دولتی توسط کاندیدایی که هنوز ریاست قوه مجریه را به عهده داشت، بودند. ضمن اینکه مراجع و مراکزی که خود باید حافظ و پاسدار سلامت انتخابات باشند به نفع یک کاندیدا جهت گیری داشتند که این خود از تخلفات محرز در انتخابات است. سوء استفاده ها از امکانات دولتی و بویژه توزیع بی رویه پول و کالا در مناطق مختلف به انحاء گوناگون، دخالت نظامیان در امر انتخابات، بدنام کردن کاندیداهای دیگر بویژه در مناظره های تلویزیونی با چاشنی خارج از حد دروغ در کنار رفتارهای غیرقانونی در روز انتخابات از جمله راندن ناظران کاندیداهای غیر از کاندیدای موردنظر از حوزه های انتخابیه و راندن مردمی که در انتظار رسیدن نوبت رأی دادن بودند، به بهانه غیرقانونی پایان زمان رأی گیری و یا پایان یافتن تعرفه ها در کنار سوء نظری که به دلیل تخلفات پیشین در ضمیر صاحبان آرای سبز وجود داشت به هرحال موجب شد که ملت حق خود را مطالبه کند که متاسفانه پاسخ خشونت و بدرفتاری های غیرطبیعی بود و همین سرکوب ها و رفتارهای نادرست سبب شد تا مردم بیشتر از قبل نسبت به پیگیری حق خود جدیت به خرج دهند و با یکدیگر متحد شوند تا رأی خود را جستجو و حق خود را مطالبه کنند. سرکوب ها، وحشی گری ها، بازداشت های فله ای از فردای روز انتخابات آغاز شد و آزار و اذیت گروه های مختلف مردم که در روشنگری جامعه در راستای افشای جریان اقتدارگرا و تمامیت خواه مؤثر بودند، روزبه روز افزایش پیدا کرد و بازداشت فعالان سیاسی و مطبوعاتی و حتی افراد عادی در ستادهای انتخاباتی، توقیف مطبوعات و جلوگیری از فعالیت های قانونی احزاب، شائبه تقلب در انتخابات را بیشتر کرد. و متأسفانه وحشی گری ها با هدف گلوله قرار دادن فرزندان سبز این خاک پاک به اوج رسید. البته تمام این روش های سرکوبگرانه فقط باعث شد که مردم در مطالبه خواسته هایشان محکم تر و منسجم تر شوند . ظاهر امر این است که سرکوب منجر به حل مساله می شود در حالیکه اینک پس از یک سال فقط صورت مساله پاک شده و اصل مسئله به قوت خود باقی است.
انقلاب اسلامی با شعار استقلال و آزادی به پیروزی رسید، استقلال کشور تامین شده است اما آزادی هنوز معضل جامعه است وحتی همان طور که مشاهده می کنید آزادی های اجتماعی دوران شاه نیز وجود ندارد ، انتخابات مجددا چون رژیم گذشته فرمایشی شده است، مطبوعات آزاد وجود ندارد و …. شاید بتوان گفت که تا حدودی ما به آن دوره بازگشت کرده ایم؛ چرا در دهه سوم انقلابی که به نام آزادی به پیروزی رسید باید مجددا انتخاباتی فرمایشی صورت گیرد و آزادی ها محدود شود؟
جواب این سوال به همان مساله حضور آقای موسوی در انتخابات ریاست جمهوری دهم و احساس خطری که ایشان ، آقای کروبی و آقای خاتمی نسبت به فاصله افتادن بین ارزش های انقلاب اسلامی و آنچه که در حال رخ دادن بود می کردند، برمی گردد. انقلاب ما یک انقلاب مردمی بود و در این موضوع هیچ کس تردیدی ندارد، یعنی همه ناظران خارجی، محققین و پژوهش گران در اینکه این انقلاب بوسیله مردم و با رهبری امام خمینی صورت گرفت اتفاق نظر دارند، نکته مهم این است که خواست و اراده مردمی که خواستند در سرنوشت خود تغییر دهند و با ظلم به مبارزه برخاستند، باعث پیروزی انقلاب اسلامی شد. در آن زمان رژیم شاه دارای دستگاه های امنیتی و نظامی قوی و مجهزی بود که روز به روز هم قوی تر و مدرن تر می شد، اما چه اتفاقی سبب شد رژیمی با آن همه قدرت سقوط کند در حالیکه مدعی بود که با انجام خدمات زیاد رفاه نسبی برای مردم فراهم کرده و شاه باورش نمی شد که به این سرعت و به این راحتی نظامی که بوجود آورده بود فروبپاشد؟ این اتفاق زمانی رخ داد که رژیم او از مردم فاصله گرفت و به خواسته مردم بی اعتنایی و به اعتقاداتشان بی احترامی کرد و مسایلی که مردم و جامعه مطرح می کردند را بی پاسخ گذاشت و در نتیجه شاه زمانی صدای انقلاب مردم را شنید که دیگر دیر شده بود و زمانیکه خواست اصلاحاتی را انجام دهد دیگرزمانش گذشته بود و اگر به موقع به توصیه های امام گوش فراداده بود که او را با این عبارت نصیحت کرده بودکه بمان و روشت را درست کن، قطعا انقلابی صورت نمی گرفت. این مسئله باید برای حکومتگران عبرت می شد. خصوصا که سه دهه بیشتر از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته و نباید فراموش می شد که بی اعتنایی و بی احترامی به خواسته ها و مطالبات مردم می تواند فاصله ها را بیشتر و بی اعتمادی را رواج دهد. متاسفانه این طور به نظر می آید که اقتدارگرایان اصولی را که به خاطر آن انقلاب شده بود یعنی توجه به آراء و خواست مردم که در زمان امام نهایت تلاش برای تحقق آن صورت می گرفت، به دست فراموشی سپرده اند. انتخابات آزاد و حق تعیین سرنوشت مهم ترین دست آورد انقلاب ماست و در قانون اساسی که در سال های نخست پیروزی انقلاب و در آن شرایط هیجانی و انقلابی نوشته شده بود مواردی چون حق مردم، حقوق بشر ، آزادی بیان، آزادی احزاب، آزادی اجتماعات و سایر موارد حقوق بشری کاملا رعایت شده است که امروزه با تفاسیر غلطی که آقایان داشتند و با این توجیه که هدف وسیله را توجیه می کند خیلی از مسایل را برای خودشان حل کردند و گمان بردند که برای جامعه نیز حل می شود در حالیکه هیچ چیز نمی تواند مانع انتخاب آزاد انسان شود و زمانیکه خداوند این قدرت و اختیار را در اختیار انسان قرار داده که خوب را از بد تشخیص دهد و سپس انتخاب کند حتی پیامبران این اجازه را نداشتند که به زور انسان را وادار به خداپرستی کنند و قرآن می گوید ” لااکراه فی الدین” یعنی با زور و جبر نمی توان انسان را به راه صواب و درست هدایت کرد و برای انتخاب گری انسان ارزش قایل شده در نتیجه هیچ حکومتی انسانی نمی تواند فراتر از حکم خدا رود و آن چیزی را که صلاح جامعه و بشر می داند، تحمیل کنند. اگر صلاحی وجود دارد باید مورد اقبال مردم قرار گیرد و آنان باید خود طالب آن باشند. در زمان امام انتخابات آزاد بود و شورای نگهبان نیز مکانیزمی بود که درنظر گرفته شد برای آنکه مبادا هیات های اجرایی و مجریان انتخابات تخلف و تقلب کنند و خیانت در رای مردم صورت گیرد و در موارد اختلاف نیز ایشان چاره را در تعیین شورای حکمیت می دیدند که حاصل نظراتشان را با مردم در میان می گذاشتند. متأسفانه این مکانیزم به مرور زمان خود تبدیل شد به عامل خیانت در آراء مردم و این انحراف مسلم از قانون و آرمان های امام به بهانه رعیات مصلحت مردم و نظام و با فرض صغیر بودن جامعه و نیازشان به قیم، صورت گرفت. به طور کلی در این سه-چهار سال اخیر این روند شدت بیشتری به خود گرفت به نحوی که نگرانی ها نسبت به خدشه دار شدن تمامی آرمان های انقلاب ، امام و مردم پدید آمد و حتی چهره اسلام ناب محمدی نیز توسط مدعیان دینداری و ارزش مداری مخدوش شد. البته کاندیداهای اصلاح طلب تاکید کرده اند که این احساس نگرانی به معنی بازگشت به گذشته نیست، به هرحال ما یک تجربه سی ساله داریم و هر انسان عاقلی تجربه های ارزشمند خود را نادیده نمی گیرد و اشتباهاتش را تکرار نمی کند اما آن ارزش ها و آرمان ها برای ما محترم است و می خواهیم که قانون اساسی که مترقی و متضمن تحقق آزادی و دموکراسی است اجرا شود و البته این بدان معنی نیست که این قانون دست نوشته بشر، وحی منزل است و غیر قابل اصلاح بلکه هرزمان که مردم احساس کنند باید متناسب با نیاز زمان و مقدرات تغییراتی در آن صورت گیرد باید این امر تحقق یافتنی است. اما در حال حاضر هنوز نه تنها همه ظرفیت های قانون اساسی در کشورمان مورد بهره مندی قرار نگرفته بلکه شاهد تخلف از مواد بسیار مهم آن هستیم که خود موجب بسط بی عدالتی و ترویج تبعیض و فساد می شود. و در این زمینه هر سه قوه مسئول و پاسخگو هستند.
در دهه سوم انقلاب شاهد دستگیری گسترده ای از فعالان سیاسی که خود در بوجود آمدن این انقلاب نقش اساسی داشتند بودیم همچنین عده زیادی از مردم و روزنامه نگاران نیز دستگیر شدند و مهم تر از همه خون بی گناهان ریخته شد آیا هیچ گاه گمان می کردید در نظام جمهوری اسلامی چنین حوادثی رخ دهد؟
هیچ گاه تصور نمی کردیم که زمانی در حکومت اسلامی که مدعی عدل علوی است که برای حقوق انسان ها و حتی حیوانات ارزش قائل است، قدرتمداران اینگونه رو در روی مردم قرار بگیرند و با صف آرائی نظامی به آزار مردم و حتی کشتار خیابانی دست بزنند. ما که تجربه زمان شاه و انقلاب را داریم، خود شاهد بودیم در مواردی که گارد و نیروهای مسلح در خیابان مستقر بودند سعی می کردند که اگر دستوری کشتار دارند، اغماض و چشم پوشی کنند و زمانیکه به آنان گل می دادیم پاسخ آنان لبخند بود نه گلوله. این وحشی گری ها برای من که خودم شاهد صحنه های عجیبی از این روزها بودم عجیب بود و باور نمی کردم که ما اکنون در ایرانی هستیم که تنها سی و یک سال از پیروزی انقلاب شکوهمند آن علیه نظام ستمشاهی می گذرد. انقلابی که امامش روح مودت، اتحاد و هم بستگی را در مردم دمید و وحدت کلمه را رمز پیروزی در برابر دشمنان خواند و حاکمان را به احترام به مردم و رعایت حقوق آنان تکلیف کرد برای ما تصور این روزها غیرممکن بود و هنوز هم این گونه سبعانه رفتار کردن با مردم و خاصه ریختن خون بی گناهان باورکردنی نیست و از نظر من این اتفاقات نتیجه فاصله ای است که بین گفتمان اصلاح طلبی که وفق و مدارا، تساهل و تسماح، تفاهم و گفتگو و تعامل در آن اصل است با گفتمان اصول گرایان که اقتدارگرا و قدرت طلبند و تمامیت خواه و حرف خود را حجت می دانند و هر کلام و عقیده ای را که مخالف خود ببینند با آن دشمنی می کنند، وجود دارد . برای اساس نظر آنان، مخالف معنا ندارد، یا با مایی و یا بر ما و اگر مخالف باشی با ما دشمن هستی و باید از بین بروی. این یعنی منطق طاغوت. منطق آنان که برجای خدا نشسته اند و با جان بندگان خدا بازی می کنند. و ما نمونه این منطق را در طالبانیسم در همین همسایگی خود مشاهده کرده ایم هرچند که به تازگی آنها نیز اعتراف کرده اند که رفتار و حرکاتشان اشتباه بوده و حالا به این نتیجه رسیده اند که اگر بار دیگر به حکومت برسند باید نوع دیگری عمل کنند و می گویند که بی تردید از تجربیات تلخ گذشته استفاده می کنند و دیگر آن رفتارهای خشن و آن مشی دیکتاتوری تکرار نمی شود. متاسفانه این تجربه در همسایگی ما وجود داشته و به جای عبرت گرفتن از فرجام آنان، گویی خشونت طلبان در حال تکرار مو به موی روش منزجرکننده و ضد بشری آنان برای محدود کردن آزادی های فردی، اجتماعی و سیاسی شهروندان هستند. اما در عین حال این امید وجود دارد که این مساله پرسش هایی را در جوانان ایجاد کند و این رغبت را برای آنکه بخواهند فرق اسلام واقعی را با اسلام دیکته شده از سوی آقایان بدانند و در این زمینه بیشتر مطالعه کنند و با آن فطرت پاک و روح حقیقت جویی که دارند اسلام راستین را تشخیص دهند که این امر به نوبه خود بسیار عالی و از برکات این رویدادهای تلخ است.
انتظار می رفت که از یک حرکت کودتایی که رای مردم را به هیچ می گیرد و تقلب می کند و حرف خود را حجت می داند، چنین محصولاتی بدست آید. این حرکت یک روند تدریجی بود یعنی پس از پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ چنین حرکت خزنده ای آغاز شد و ما شکل بارز آن را در کیهان و عملکرد کیهانیون با دروغ هایی که سرهم می کردند می دیدیم . اشتباه آقایان این بود که وقتی این افراد را به عنوان متهمین اغتشاش ها بر اساس حکمی که چند روز قبل از روز ۲۲ خرداد امضاء شده بود، بازداشت کردند، حواسشان نبود که قصاص قبل از جنایت هیچ توجیه شرعی و محکمه پسند نداردکاش در این راه پیمایی که اخیرا شنیده ام استاندار تهران گفته مجوز داشته ؟! حکم تیر صادر نمی شد و کسی کشته نمی شد و جان جوانان پاک و بی گناه ایران محفوظ می ماند تا این حرکت بتواند با آرامش و مدبرانه توسط خود مردم به حل مشکلات کمک کند نوع دستگیری ها بسیار وحشیانه، بی ادبانه و سفاکانه بود که این مساله برای ما شوک آور بود.
می گویند هر انقلابی فرزندان خودش را می خورد آیا این فرزند خوری برای جمهوری اسلامی آن هم در دهه سوم انقلاب کمی زود نیست و آیا اصولا فکر می کردید روزی ببینیند که دوستان و یاران انقلاب مانند همسر شما و دیگران که هرکدام سهمی بزرگ در پیروزی انقلاب و تثبیت جمهوری اسلامی دارند راهی زندان شوند و چنین برخوردهای با آنان صورت بگیرد ؟
این مسئله فی نفسه می تواند یک شوک بزرگ باشد اما حقیقتش را بخواهید برای ما به عنوان خانواده زندانیان سیاسی پس از انتخابات، شوک بزرگی نبود و انتظار می رفت که از یک حرکت کودتایی که رای مردم را به هیچ می گیرد و تفلب می کند و حرف خود را حجت می داند، چنین محصولاتی بدست آید. از سوی دیگر این حرکت یک روند تدریجی بود یعنی پس از پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ چنین حرکت خزنده ای آغاز شد و ما شکل بارز آن را در کیهان و عملکرد کیهانیون با دروغ هایی که سرهم می کردند ، انواع توهین ها و بی حرمتی هایی که به مسئولین دوره اصلاحات و پرونده سازی ها با طراحی های کثیف باند توطئه گرانجام می شد می دیدیم . این جریان برای ما خنده دار و مضحک بود اما باور نمی کردیم که زمانی این مدعیان اینگونه به قدرت برسند و بخواهند بوسیله سناریویی که از قبل آماده کرده اند یاران صدیق و خدمتگزارانقلاب رابه بند بکشند. هرچند قابل پیش بینی بود که اولین اقدام بعد از کودتا، دستگیری و بازداشت فعالان سیاسی اصلاح طلب باشد. اما اشتباه آقایان این بود که وقتی این افراد را به عنوان متهمین اغتشاش ها بر اساس حکمی که چند روز قبل از روز ۲۲ خرداد امضاء شده بود، بازداشت کردند، حواسشان نبود که قصاص قبل از جنایت هیچ توجیه شرعی و محکمه پسند ندارد. ما معتقدیم تظاهرات ۲۵ خرداد نقطه عطفی بود در تاریخ ایران. در آن زمان مردم با احساس مسوولیت نسبت به سرنوشتشان در صحنه حضور پیدا کردند و با راهپیمایی سکوتشان به طور مسالمت آمیز و صلح طلبانه جویای رأی و خواستار حق شان شدند، آقایان هم اگر جانب انصاف نگاه می داشتند خود به اثرگذاری این حرکت آرام و مسالمت آمیز معترف می شدند و کاش در این راه پیمایی که اخیرا شنیده ام استاندار تهران گفته مجوز داشته ؟! حکم تیر صادر نمی شد و کسی کشته نمی شد و جان جوانان پاک و بی گناه ایران محفوظ می ماند تا این حرکت بتواند با آرامش و مدبرانه توسط خود مردم به حل مشکلات کمک کند. به هرحال بهانه دستگیری ها ایجاد اغتشاش بود اما عزیزان ما را فردای انتخابات دستگیر کردند که هنوز اتفاقی رخ نداده بود. در مورد اتهام همسرم آقای تاج زاده برای دستگیری که از دادستان وقت، مرتضوی پرسش کرده بود، او گفته بود در فلان جلسه( جلسه مشارکت که از نظر آقایان در آن توطئه صورت گرفته بود چون خود دسیسه باز و توطئه گر هستند ) درحال توطئه و طراحی اغتشاشات بودید! در حالیکه در آن هنگام آقای تاج زاده در بیمارستان در کنار بستر برادرزاده محتضرش بوده و بعد هم که به خانه آمده و دقایقی بعد در همان نیمه شب بیست و سوم توسط مهاجمینی که به حریم خصوصی ما تجاوز کزده و مرا دعوت به آرامش می کردند ربوده شد که ما تا بیش از ۴۵ روز از ایشان بی خبر بودیم. نوع دستگیری ها بسیار وحشیانه، بی ادبانه و سفاکانه بود که این مساله برای ما شوک آور بود. آقای تاج زاده همان زمان نیز که مسوولیت دولتی داشت و در معاونت وزارت کشورو ریاست ستاد انتخابات کل کشور به عهده اش بود، چند بار به دادگاه احضار شده بود که معمولا به اعتراض عدم رسیدگی به شکایتش از آقای جنتی در دادگاه شرکت نمی کرد و یا از خود دفاع نمی کرد و همیشه معترض به عدم اجرای عدالت در دادگاه و دستگاه قضا بوده و هست. او طبق آموزه ها اسلامی و قانون بر این اعتقاد است که اساسا هیچ تفاوتی بین افراد برای قرار گرفتن درمحضر قاضی و در دادگاه نیست و نباید هیچ فردی به دلیل موقعیت و منصب و نسبتش مصونیت قضایی داشته باشد و این شعاری است که رئیس جدید قوه قضائیه نیز مطرح کرده و ما بی صبرانه منتظر اجرا و عمل به آن در همه موارد،نه بعضی موارد گزینش شده، هستیم. به هرحال آن چیزی که برای ما شوک آور بود نحوه رفتارها چه در هنگام دستگیری که بعضا با شکستن درب منزل و شیشه ماشین و حمله به دفتر کار،صورت می گرفت آن هم در شب و نیمه شب برای ایجاد رعب و وحشت بیشتر و نیز یورش به خانه ها بعضا در زمان غیبت صاحبخانه و بدون اذن او مانند حمله یه منزل خود ما در زمان عدم حضور من که معلوم نیست کلید منزل ما دست ایشان چه می کرده و تفتیش منزل و بردن اموالی که متعلق به من و دخترم بوده و علیرغم پیگیری های مکرر توسط خودم و وکیلم هنوز مسترد نشده است. بدرفتاری با خانواده های زندانیان سیاسی که پیگیر احوال و وضعیت عزیزانشان بودند و انواع بی قانونی ها که در مورد بازداشت شدگان انجام می شد از بازداشت موقتی که باید ۱۰ روز باشد و بعضا تا نه ماه و بیشتر به طول انجامید تا عدم تماس با وکیل و خانوده که نخستین تماس ما پس از ۴۵ روز و براثر نامه سرگشاده ام به آقای شاهرودی محقق شد و موارد بسیار زیادی که حاکی از نقض حقوق اولیه انسان ها بود که البته تاج زاده هیچگاه از ضایع شدن حقوق خودش شکایت نداشت بلکه تضیع حقوق اجتماعی و حقوق شهروندان برایش مهم بود و پس از آزادی هم گفت که با خدای خود عهد کرده ام که از زندان کینه ای با خود بیرون نبرم و همه چیز را فراموش کنم. اما به نظر من مدعی العموم باید علیه این ظلم اقامه دعوا کند تا امثال مرتضوی و دیگر قضات و مباشران آنان، هرگز به خود اجازه تجاوز به حقوق بندگان خدا را ندهند چه رسد صدور حکم شکنجه منجر به قتل بهترین فرزندان کشور سلامیمان و امیدوارم همه زندانیان سیاسی با حاکمیت عقلانیت در این سرزمین متمدن و با فرهنگ هرچه زودتر از بند رها شوند و روزی برسد که تمام کسانیکه مسوول این ظلم ها بودند، محاکمه شوند.
زنان در جنبش سبز نقش فعال تری داشتند، چه در تظاهرات خیابانی که جلو تر از مردان بودند و مورد ضرب و شتم هم قرار گرفتند، چه زنانی که به دلیل فعالیت های سیاسی راهی زندان شدند و چه در نقش خانواده زندانیان سیاسی که بسیار فعال بودند و در تمامی صحنه ها حضور داشتند و شاید در بعضی از موارد از مردان قوی تر و استوارتر بودند؛ دلیل این مساله چیست و چرا زنان حضوری پررنگ تر از مردان یافته اند؟
اگر تاریخی به قضیه نگاه کنیم در دوران مشروطه نیز زنان نقش موثری داشتند چه مستقیم و چه غیر مستقیم و هرجایی که احساس می کردند مردان درحال ضعیف شدن هستند به انحاء مختلف سعی می کردند آنان را در صحنه نگه دارند، بگذریم که با قدرناشناسی هم رزمان پیشین آنان به حقوقشان دست نیافتند. در انقلاب اسلامی اما حضور فعالانه زنان و نقش تأثیرگذارشان کاملا مشهود بود و مشارکت سیاسی زنان پس از پیروزی نیز از سوی رهبر انقلاب مورد تأکید قرار گرفت. در این سه دهه نیز زنان نقش آفرینی ها کردند که از دوران اصلاحات این نقش پررنگ تر شد چراکه دولت اصلاحات را یک دولت مردمی برخواسته از اراده و خواست مردم می دانستند و به همین دلیل خواسته های خود را بیان می کردند و از دولت پاسخگو انتظار داشتند که به مطالباتشان وقعی بنهد. از این دوره ما شاهد جدی تر شدن مطالبات زنان بودیم که نقادانه وارد صحنه شدند و البته هرجا که احساس وظیفه می کردند و خدمتی را لازم می دیدند، بویژه در حوزه های اجتماعی و فرهنگی، دریغ نداشتند. از دوره اصلاحات ما شاهد رشد آگاهی زنان نسبت به حق و حقوقشان بودیم و دولت اصلاحات نیز به این موضوع به چشم فرصت نگاه کرد و نگاه کاملا ایجابی بود، لذا زمینه رشد زنان را از طریق بستر سازی برای گسترش سازمان های غیر دولتی و استفاده از توانایی های آنان در حوزه های دولتی فراهم آورد. در بخش های سیاسی شاهد حضور زنان در پست های مدیریتی و معاونت چند وزارت خانه بودیم که همین مسئله سبب شد که یک امیدواری در میان زنان و دختران در خصوص رشد توانایی های آنان و حضورشان به صورت گسترده تر در حوزه های سیاسی و اجتماعی بوجود آید. این مسئله حتی در انتخاب رشته تحصیلی و سبک زندگی آنان اثر گذاشت. این مساله ادامه داشت تا پایان دوره اصلاحات که کسی مسوولیت اداره کشور را بر عهده گرفت که نه تنها ادعایی درخصوص برابری زن و مرد نداشت که حتی وجود تبعیض را نیز انکار می کرد و بازگشت به خانه را علیرغم همه پیشرفت های زنان، نقطه مطلوب برای زن ایرانی مسلمان می دانست. در دولت نهم ظاهر امر این بود که تمام حرکات های شتابنده رو به جلو برای زنان متوقف شده و زنان بی انگیزه شده اند اما من معتقدم که هرنهالی که کاشته می شود حتی اگر در معرض شدید ترین طوفان ها نیز قرار گیرد ماندگاریش و پایداریش به نسبت ریشه ای که در زمین دوانیده تضمین می شود و خوشبختانه از آن جا که جنبش زنان ایرانی علیرغم همه حمایت های دولتی، نمادین نبود و حرکت آنان در بطن جامعه شکل گرفته بود و حضور زنان از شوراهای روستاها دهیاری ها تا شوراهای شهرهای بزرگ و گستردگی فعالیت های اقتصادی، اجتماعی وسیاسی آنان به قدری عمیق و ریشه داربود که دولت نهم نیز نمی توانست مانعی در راه آن ایجاد کند. هرچند که در این مدت با سازمان های غیر دولتی و فعالان جنبش زنان برخوردهایی صورت گرفت اما حرکت زنان دچار توقف نشد و ما تجلی آن را با سرزندگی تمام امروز در جنبش سبز می بینیم. زنان هم دوش مردان و حتی جلوتر از آنان نیز در این جنبش فراگیر نقش آفرینی کرده و می کنند. در زمان فعالیت های انتخاباتی نیز دختران جوان با نام نسل فیروزه ای وارد عرصه انتخابات شدند و هم چنین در دیگر گروه ها چون پویش گران جوان و یا ستاد ۸۸ دختران نقش فعال و تعیین کننده ای داشتند. زنان خانه دار نیز در این دوره از انتخابات بسیار فعال ظاهر شدند و بی آنکه منتظر برنامه ستاد های انتخاباتی بمانند در محلات شکل گرفته بودند و برای حاکمیت اصلاح طلبان و دیده شدن و شنیده شدن صدای خودشان، تلاش می کردند . پس از انتخابات و با اعلام پیش از موقع نتیجه آراء و برخوردهای صورت گرفته متعاقب آن که شدیدا خشونت آمیز و وحشیانه بود بلافاصله زنان به عنوان کسانیکه خود را صاحب و مالک رأی خود می دانستند وارد صحنه شدند. معمولا حضور زنان دو بعد دارد که یکی حق خود را مطالبه می کنند و دیگری نقش مادری است که نسبت به خانواده و حتی ایران احساس مسوولیت بیشتری داشتند و این بار نیز به همین شکل بود یعنی هرزنی که وارد صحنه شد نه تنها رأی خود را طلب می کرد که رأی فرزندش را نیز می خواست پس بگیرد چرا که دیده بود که جوانان با چه شور و حرارتی وارد انتخابات شدند و مشارکت را افزایش دادند، همان مشارکتی که آقایان به آن می بالند و دلیلی بر مشروعیت خود می دانند، تک تک آحاد ملت خصوصا سبزها در آن نقش داشتند. از طرفی دیگر وقتیکه ما وارد فاز جدید دستگیری های غیر قانونی و کشتارها می شویم با دو طیف مشخص از زنان یعنی خانواده زندانیان سیاسی و خانواده شهدا مواجه می شویم. خانواده های زندانیان را که نمی شود منکر شد زیرا احتیاج به یک اراده بیرونی ندارد تا فعالیت کند و فعالیت هایش ناشی از یک اراده درونی است، همسر یک زندانی سیاسی و یا مادر وفرزندش با دغدغه کامل، پی گیر کار عزیز دربندش هست. ما در این دوره مشاهده می کنیم که در خانواده های زندانیان زنان و دختران و دختران و مادرانشان بیشتر فعالیت داشته اند. نه به این دلیل که احساس می کردند مصونیت بیشتری دارند زیرا در وحشی گری های پس از انتخابات، همه فارغ از موقعیت و جنسیت، در معرض آسیب بودند و هیچ ملاحظه ای برای رعایت حال زنان و حتی کودکان و کهنسالان نبود. ما در ایران فارغ از آموزه های دینی مان، همیشه شاهد رعایت حرمت زنان بوده ایم و اسلام نیز که حرمت بیشتری برای زنان قائل است اما متأسفانه در این یک سالی که گذشت و بسیار هم بد گذشت، بی توجه به آموزه های فرهنگی و دینی، زنان مورد حملات وحشیانه قرار گرفتند و در پایان هر برنامه ای که در گیری ها به کوچه و خیابان کشیده می شد بسیار تاسف برانگیز بود که به نام بسیجی و با لباس بسیجی به زنان حمله می کنند و دشنام و ناسزا می دهند و من خود در بعضی از موارد سعی می کردم با نصیحت مادرانه آنان را از این کار بازدارم و از آنان می پرسیدم که پسرم چه باعث شده که تو گمان می کنی در کوچه و خیابان شهرت با دشمنت مواجه هستی که قصد مرگ آنان می کنی؟ اما آن زمان و در اوج خشونت، فرصتی برای گفت و گو نبود و مطمئنا آن فرزند اگر لحظه ای درنگ می کرد خود نیز با این سوال مواجه می شدکه براستی چه می کند و برای چه؟ اما متاسفانه قدرت تفکر و تعقل، در معرکه خشونت و برخوردهای فیزیکی که باتوم و شوکر و گلوله مجال رد و بدل کردن واژه ها را می گیرد، از خشونت گران سلب می شود. به هرحال من هم به عنوان یک شاهد بیرونی و هم به عنوان یک فعال اجتماعی، به نقش زنان در این جنبش وقوف پیدا کرده ام و خود شاهد بودم که چگونه روح همبستگی بین زنان و خانواده زندانیان کمک کرد که این جریان که توطئه ای از پیش ساخته شده بود، به خوبی افشا شود و مناسبات خشونت طلبان و جریان اقتدارگرا به خوبی برای مردم روشن شود و خانواده ها نیز با گسترده کردن ارتباطاتشان و با حفظ روحیه هایشان، استواری و ایستادگی شان افزون شود. و البته جای تردید نیست که خانواده هایی که مقاوم تر بودند تاثیر متقابلی بر زندانیانشان داشتند. خانواده ها در طول این دوران سعی می کردند که با تماس های کوتاهی که بوجود می آمد به عزیزان دربند روحیه بدهند و علیرغم مشکلاتی که با آن مواجه بودند شرایط خود را خوب جلوه دهند و با حمایت همه جانبه آنان را دعوت به مقاومت و ایستادگی کنند.
در اینجا لازم می دانم به نقش خانواده های شهدا بویژه مادران آنان اشاره کنم و مراتب تحسین و تقدیر خود را از ایستادگی سروگونه آنان در پاسداری از خون عزیزانشان، عزیزان نام آور ایران، اعلام دارم. جوشش خون شهدای بیست و پنجم و سی ام خرداد برای همیشه این حرکت مردمی را آبیاری خواهد کرد و اگر نبود شجاعت زینب گونه این مادران در افشای ستمی که بر فرزندانشان فرزندان ایران رفت چه بسا این خون های پاک بی گناهان پایمال چکمه کودتاگران می شد . همه آنان که رفتند و جان خود را فدای آرمان های والایشان کردند برای ملت ایران عزیزند اما چشمان ندا که سمبل مظلومیت سبزها و بویژه نسل جوان زن ایرانی است به عنوان شاهدی بر پویایی جنبش و لبخند سهراب به عنوان مهری رضامندانه از استمرار آن در یاد ما جاودانه خواهد ماند و ما نیز هم راه و هم گام با خانواده های همه عزیزان پرپر شده مان خونخواه آنان باقی خواهیم ماند و این پرسش را تا زمان محاکمه قاتلان و مقصران و آمران این قتل های ناجوانمردانه زنده نگاه خواهیم داشت : « بایّ ذنب قتلت؟»
در طی مدت اتفاق جدیدی بوجود آمد که در نوع خود بی سابقه بود به نام “نهضت نامه نویسی” که همسران، دختران و دوستان خانواده های زندانیان سیاسی برای اسرای سبز دربند نامه می نوشتند، این اتفاق چگونه شروع شد؟
قابلیت های زیادی در جنبش سبز به شکوفایی رسید که باید از منظرجامعه شناختی، روان شناسی، مطالعات زنان و … مورد بررسی قرار گیرد. اتفاقی که در نگارش ها و نامه نگاری ها افتاد به نظر من در نوع خود بی نظیر بود و شاید برای نخستین بار بود که این احساسات سرشار از روح عاطفه به صورت درون زا و با جوششی درونی در قالب این نامه ها بروز کرد. خیلی ها طبع شعر دارند اما باید شرایط بروز آن مهیا شود. از برکت های این دوران، تجلی این استعدادها و امکان رشد و شکوفایی آن ها بود. به اعتقاد من این گفتارها و نوشتارهای لطیف و عاشقانه و بعضا عارفانه، فصل جدیدی در ادبیات ما خصوصا ادبیات فمینیستی است که می تواند و باید دست مایه مطالعات جدید قرار گیرد. و البته خیلی خوب است که این قسم نوشتارها استمرار پیدا کند خصوصا این روزها که ما این عواطف گم کرده در میدان سخت سیاست را بازیافته ایم. انسان موجود چند وجهی است و اگر هریک از ابعاد شخصیتی او امکان رشد نیابد موجودی ناقص می شود، اگر یک سیاست مدار از احساس و عاطفه خالی شود تصمیم گیری هایش لزوما منطبق ب خواست جامعه و به نفع آن نخواهد بود و یکی از دلایل فاصله بین سیاستمدار و مردم عادی همین تهی ماندن از احساس و شور و هیجانات معمول بشری است. من خود هیچ ابایی از بروز احساساتم نداشتم چرا که پیرو دینی هستم که پیامبر عظیم الشان آن اصرار دارد بر اینکه احساسات انسانی و عواطفش را نسبت به دخترش، همسرش و خانواده اش بیان کند. و پیروانش را نیز به این مهم توصیه می کند. امروز که می بینم بعضی ها شرم می کنند و حتی گناه می دانند که اسم همسرشان را در جمع بیاورند متعجب می شوم چرا که پیامبر خدا، دخترش را در میان صحابه به نام می خواند و همسرش را گل سرخ لقب داده بود و این گونه زیبا و شاعرانه رفتار میکرد تا اعراب بادیه نیز مجبور به رعایت لطافت شوند با کاستن خشونت و زمختی جنگاوری که لازمه زندگی قبیله ای است، روح خدایی در آنان رشد یافته به کمال برسند. به همین دلیل من بدون کوچکترین تردیدی سعی کردم احساسات خود را بیان کنم و دیگران را نیز در آن شریک و سهیم سازم و از این مساله شرمسار نیستم و اتفاقا این را کمکی به نسل جوان می دانم که در این فضای بی رحمی و خشونت بتوانیم رگه های از مهر و عطوفت را تبلیغ و ترویج کنیم و اتفاقا در یکی از نوشته های اخیرم به مناسبت سالگرد ۲۲ خرداد، بروز این احساسات ناب و بی نظیر را موهبتی قدردانستنی شمرده و از کسانی که ما را برای یافتن این گمشده ها کمک کرده اند، سپاسگزاری کرده ام. تک تک این نامه ها در شرایط خاصی نوشته شده، سفارشی نیست و لحظه ای که احساس بوجود آمده و در اکثرموارد دل لرزیده و قلب شکسته و اشک ها جاری شده، قلم نیز به نگارش افتاده است. برای من عجیب نبود وقتی دوستان از دور و نزدیک تماس می گرفتند بلافاصله پس از انتشار نامه هایم و می گفتند خواندیم و گریستیم. چرا که معتقدم هر آن چه از دل برآید بر دل نشیند و خوشبختانه دل های زلال آئینه گون در دیار من کم نیستند. و ما در آئینه این دل های پاک، نقش رخ یار می بینیم هرجا که باشیم. باید بگویم هرچند مخاطب این نامه ها همسر دربندم بود اما همه یارانی که خواننده نامه های من شدند در واقع مددکاری بودند برای روزهای تلخ و گزنده تنهایی و فراق و یک حس عجیبی مرا وادار می کرد که هنگام نوشتن یاردربندم را روبروی خود ببینم و لرزش دل و جاری اشک های او را هم هنگام خواندن سطر سطر نوشته هایم احساس کنم و بدین گونه من به جنگ تنهایی رفتم و به مدد «یدالله مع الجماعه» پیروز شدم.
این را هم اضافه کنم که معتقدم به میزانی که نامه ها برای انتقال احساسات واقعی ما خانواده های زندانیان سیاسی لازم و البته تأثیرگذار بود به همان میزان بلکه بیشتر خاطره نویسی اهمیت و ضرورت دارد. ما به عنوان شهروندانی مسئول و آگاه نباید اجازه دهیم مرور زمان غبار فراموشی را بر این مقطع از تاریخ معاصر کشورمان بنشاند. هر سطر خاطره از آن روزها تلخ که امیدوارم تکرار نشود، سندی است برای مطالعه منصفانه آیندگان از دیروزشان و هرگونه بخل و خست ورزی در این زمینه بار گناهی است جران ناپذیر. پس من خود می نویسم می گویم و دیگران را نیز به این مهم ترغیب می کنم.
زهرا رهنورد برای نخستین بار تابوها را شکست و دست در دست میرحسین موسوی وارد صحنه انتخاباتی شد، او در بسیاری از صحنه ها نیز پیش تاز و فعال بود، زهرا رهنورد چه تاثیری بر حضور زنان در جنبش داشت؟
شخصیت خانم رهنورد جدای از آقای موسوی شناخته می شود و نسل ما همیشه زهرا رهنورد را با کتاب هایش و نوشته هایش به عنوان یک زن روشنفکر، مسلمان و پیش رو و همچنین هنرمندی شاخص می شناسند که آثارش در کشورو بلکه دنیا شناخته شده است. از نظر من با شناخت نسبی که از دکتر رهنورد دارم، حضورشان در کنار مهدس موسوی به نوعی ایثار و از خود گذشتگی بود چرا که ایشان خود می توانست در قامت یک کاندیدای ریاست جمهوری ظاهر شود هرچند هنوز در مهیا بودن شرایط برای کاندیداتوری زنان برای ریاست جمهوری با توجه به همه آن چه دیدیم و هنوز چشمه هایی باقی است، تردید وجود دارد. ۵۰ درصد جامعه ما رازنان تشکیل می دهند و خواسته ها و نیازهای آنان نیز مشخص است و حکومتی که مدعی عدالت است متاسفانه در مقابل این نیازها و خواسته کار چندانی نکرده است. پس طبیعی است که زنان مطالبات و خواسته های خود را در خانم رهنورد جستجو می کنند. حضور رهنورد در کنار موسوی یک پشتیبانی وحمایت تمام عیار بود او تمامی توانایی ها خود را به دلیل اعتقاد به راه و هدف موسوی در اختیار او قرار داد و با شناختی که از خانم رهنورد دارم مطمئن هستم که اگر کس دیگری با اعتقاداتی متفاوت همسر او بود، رهنورد صرفا به بهانه همسری در چنین راهی همراهیش نمی کرد. شاید بتوان گفت که عده ای به خاطر وجود و همراهی خانم رهنورد به مهندس موسوی رای دادند. دراین مقطع زمانی ایستادگی ایشان بر سر آرمان ها و اهداف جنبش بسیارمهم است. مردمی بودن رهنورد و تافته جدابافته ندانستن خود از او شخصیتی دوست داشتنی ساخته و همین مسئله موجب شد که مردم را در نیمه راه رها نکرده قدم به قدم با مردم جلو آمد و حتی در بعضی موارد به دلیل امکان حضور بیشتر در میان مردم و مطلع بودن از خواست واقعی آنان، جلو تر از مهندس موسوی حرکت کرد.
نقش زندانیان خصوصا زنان در جنبش به چه صورت است؟
نقش خود زندانیان را نیز نمی توان در این جنبش نادیده گرفت یعنی به نظر من این جنبش یک بخش پیش برنده اش زندانیان سیاسی بودند زندانیان همگرایی و همراهی میان گروه های مختلف مردم ایجاد کردند. اتهامات واهی و روند دستگیری های کاملا غیر قانونی و غیر انسانی و برخوردهای غیرحقوقی موجی از خشم را علیه اقتدارگرایان حاکم که مردم آنان را مسئول این بدرفتاری ها می دانستند برانگیخت تا آن جا که شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد در تمامی اعتراضات خیابانی به گوش می رسید و هرچه بی خبری از آنان طولانی تر می شد، صدای مظلومیتشان رساتر و قابل درک تر بود. زندانیان سیاسی طی این یک سال محرکی بودند برای حلقه پیرامونی خود و خانوده هایشان که در باره آنان، هدف و راهشان بیشتر مطالعه کنند و به نظر من این یک موهبتی است که کمتر زمانی به دست می آید. ما در عین اینکه بسیار متاسفیم از روند بازداشت ها، از اینکه زنی که دارای حرمت است در فرهنگ ما، تمدن و آئین و دین ما، اینک در کشور اسلامیمان به اتهام جرم ناکرده جایش در زندان است و رفتارهایی با او می شود که بسیارنگران کننده است اما از طرف دیگر این زندان و زندانی بی گناه تاثیر مثبتی نیز بر جنبش می گذارد و اتفاقا زندان در این دوره اختناق خبری و سانسور و فیلترینگ تبدیل به یک رسانه قوی برای شنیدن صدای زندانیان سیاسی می شود.
متاسفم از این که زنان وجیه و قابل احترام ما که هنوز در زندان هستند، بازداشت آنان از این جهت باعث سرشکستگی قوه قضاییه است که بی دلیل و یا به اتهمات واهی چون اعلام وابستگی به گروهک مرده ای چون منافقین ماه ها در شرایطی بسیار ناهنجار در زندان نگاه داشته شده اند.
امیدوارم هرچه زودتر شاهد آزادی این زنان محروم مانده از حقوق اولیه شان و همه زندانیان سیاسی بی گناه باشیم و آزادی زندانیان پس از انتخابات و نیز انتخابات آزاد به عنوان کف مطالبات جنبش سبز در گفتگو و تعاملی میمون و مبارک مورد توجه و بررسی حکومتگران و قدرتمداران قرار گیرد و بیش از این فرصت های رشد و بالندگی در کشور زرخیزمان ایران از دست نرود
+ There are no comments
Add yours