“پدرم سیلی زد به گوشم و بله را گرفت”! این تک جمله را در ذهن تکرار و تکرار کنیم! تصویرش کنیم. دختر 20 ساله ای را که قرار است به عقد مردی 68 ساله درآید. دختر 20 ساله ای که دختر 7 ساله ای هم در خانه دارد! دختر 20 ساله ای که در 13 سالگی به پسردایی اش داده شد.
داده شد! زیرا کدام دختر 13 ساله ای در یک شهرستان دور افتاده مثل الیگودرز، توان انتخاب و اختیار انتخاب همسر دارد؟ اکرم 32 ساله شوهرش را کشته است. پیش از این که او را به این جرم، در ذهنمان به دار بیاویزیم، بیشتر بشناسیمش.
اکرم دختر مردی کشاورز است. تا کلاس پنجم سواد دارد. در 13 سالگی به همسری پسردایی اش در آمد که 5 سال بعد از آن، پسردایی، رهایش کرد و به دنبال زنی دیگر به رفسنجان رفت. بهای رهایی اکرم نزد شوهر خیانت کار، 250 هزار تومان بود که توسط همسر جدید مرد، پرداخته شد و البته بهای گزافتری نیز به یادگار برای اکرم ماند؛ فاطمه 5 ساله، این روزها دختر 17 ساله ای است که بیرون از زندان مادرش، بارها زندانی تر از اوست.
20 سالگی برای اکرم با تهدید پدر به ازدواج دوم آغاز شد. ازدواج با مردی که همچون پدر اکرم در کار حفاری بود. مردی هم سن و سال پدر و هم سخن و همفکر و لابد همدل با او. اکرم به این ازدواج تن نداد. پاسخش سیلی و تهدید بود و بالاخره چه کند زن 20 ساله طلاق گرفته ای که خودش و دخترکش سربار پدرند در روستایی دورافتاده در حوالی الیگودرز؟
این بار به زنی حسن رفت. با کلی وعده و امید از این که وضع مالی او خوب است و دستکم تامین مالی دارند. وعده ای که خیلی زود با واقعیت دیگری روبرویش کرد. حسن 68 ساله، نه فقط چیزی بیشتر از گذشته به او نداد، که هوسبازی اش بار دیگر خیانت را به اکرم آموخت. دوبار تقاضای طلاق کرد و هر دوبار ناکام ماند.
روزی در راه، دچار شد. نه دچار مردی از جنس رویا. که دچار خود رویا شد. به فریب مردی که وعده رهایی می داد – و بعد معلوم شد که بهای وعده های او نیز 10 میلیون چک پاس نشده است!- اکرم شد متهم به قتل و حسن در استانه هفتادسالگی، شد مقتولی که به اتفاقی گزنده و تلخ، از میان برداشته شد. داستان مرد، بعد از چند قرص دیازپام و ضربه های مرگبار چاقو در شعله های آتش سوخت. اکرم را مرد جوان فراری داد و همان شب فرار در کنار دریا رهاش کرد و به سی زندگی خود رفت.
اکرم به نزد پدر برگشت و بعد از چندی خودش را سپرد به دست دادگاهی که بین او و حق، داوری کند. بهای حق گزاف بود و جان اکرم بی مقدار! پس زندگی از دست شده بیست و چند ساله او نتوانست یاری اش کند. حکم اعدام صادر شد.
اینک در واپسین لحظه ها، زندگی اکرم به 60 میلیون تومان قیمت خورده است. حراجی که یک سویش اکرم و فاطمه اند و سر دیگر اعدام.
خریدارانی اگر یافت شد، اکرم به زندگی بر می گردد. و اگر نه، تا چندی دگر، اکرم نیز قصه فراموش شده ای خواهد بود که در یک روز بهاری توسط شما خوانده شد!
و باقی آنچه نوشته ام، صحبتهای من و مینا است. مینا جعفری وکیل اکرم مهدوی است. او از مردم کمک خواسته و با این وصف چندان امیدوار نیست. از نظر او دیه راهی است برای رهایی مردم ثروتمند از مجازاتی چنین.
◀️ خیلی کم! چیزی حدود 3 میلیون و نیم. وعده هایی داده شده بود که هیچ کدامش محقق نشده. کمکهایی هم که تا کنون جمع آوری شده، همگی از داخل کشور بوده. با توجه به فرصت کمی که برای اکرم باقی مانده، خواهشم از کسانی که در بیرون از ایران زندگی می کنند و می خواهند به او کمک کنند این است که با توجه به مشکلاتی که سیستم بانکی کشور ما در ارسال و دریافت پول از خارج دارد، کمکهایشان از طریق افراد داخل کشور به شماره اعلام شده ریخته شود.
+ There are no comments
Add yours