تارنمای انجمن حمایت از کودکان: مناسبتهای ویژه، انسان را به تاملهایی وا میدارد و این فرصت را برای نظمدهی و جمعبندی از بسیاری از اندیشهها و دغدغههای پراکنده، فرصت مغتنمی است. هر سال در حول و حوش روز جهانی کودک، از خودمان می پرسیم که برای کودکانمان چه میتوانیم بکنیم و یا اینکه نگاهمان به سالی که سپری شده است، چگونه است؟… بدیهی است که کودکان اولین قربانیان هر گونه آسیب و نابسامانی در هر جامعه هستند و نیز بدیهی است که کودکان اولین قربانیان فقرهای اقتصادی و فرهنگی هستند که البته کمترین و کوچکترین توجه به آنها، سرمایه گذاری عظیمی برای آینده هر جامعه است.
آمارهای سال تحصیلی جدید به برکت استفاده از اینترنت نسبتا دقیق و در نتیجه قابل استفاده هستند؛ در روزنامه شرق در تاریخ اول مهر ماه گزارش روشنگرانهای از پارهای مشاهدات و ملاحظات، ملاحظه میشود. بر مبنای ثبت نامها، پسربچه های بیشتری نسبت به دختر بچه ها وارد سامانه بیش از ۹۸ درصدی سال اول ابتدایی میشوند. نسبت اعلام شده ۴۸ درصد دختران و ۵۲ درصد پسران را نشان میدهد. تا اینجا مسئله عجیبی وجود ندارد و میتواند نشاندهنده سالهای به اصطلاح پر پسرتری باشد. ولی وقتی به آمارهای ورود به دبیرستان میرسیم ناگهان از ۴۷ درصد دختران مشغول به تحصیل در دوره راهنمایی، ۶۲ درصد جمعیت دبیرستانها را دختران تشکیل میدهند؛ پس پسران زیادی در مسیر راهنمایی به متوسطه از تحصیل باز میمانند. از سوی دیگر در مطبوعات میخوانیم که طرح بومی گزینی دانشگاهی فقط برای دختران مطرح می شود و احتمال بخشنامه شدن ناگهانی آن بسیار بالا است. پس ۱۲ درصد پسران در راه دبیرستان جا میمانند، ولی دخترانی که با برتری ۱۴ درصدی مسیر دانشگاه را طی میکنند باید خود را در دانشگاههای با کیفیت پایینتر و صرفا نزدیک به محل سکونت اولیه وفق بدهند. این تبعیض آشکار در جای خود یعنی تفاوت در جذب در مراکز آموزش عالی تحلیلهای عمیقی را نیاز دارد که از حوصله بحث فعلی ما خارج است، ولی چشم پوشیدن از آن هم اشتباه بزرگی است! اگر بومیگزینی خوب است، این باید شامل هر دو جنس شود و اگر لطمه ای به استعدادها میزند دخترها خلاف آن را ثابت می کنند که استعداد و مسئولیتپذیری کمتری داشته باشند. علاوه بر این، سخنان یک نماینده مجلس در خصوص محرومیت از تحصیل دختران روستا قابل توجه است؛ داریوش قنبری در شهریور ماه ۱۳۸۹ اعلام کرد: «متاسفانه تعداد کودکان خارج از چرخه تحصیل در روستاها و عشایر بیشتر بوده و همه ساله تعداد زیادی از این کودکان از ادامه تحصیل باز میمانند». وی در ادامه تصریح کرد: «مشکلات اقتصادی خانوادههای روستایی و فقیر، در کنار ضعف سیاستهای دولت، امکان تحصیل را از بسیاری از کودکان و به خصوص فرزندان عشایر میگیرد، اما در عین حال دختران اولین قربانیان چنین محدودیتهایی هستند». هر چند این نماینده مجلس آماری ارائه نکرده است، اما این نگرانیهای وی از حوزه انتخابه خودش (ایلام) حاکی از آن است که نابرابری در دستیابی به تحصیل در روستا ها گریبان دختران را گرفته است. این اصل که پس از دوره دبستان که در روستاهای کم جمعیت به صورت مختلط (چه از نظر جنسیتی و چه از نظر حتی پایههای تحصیلی) اداره میشوند در عمل در روستاها هرگاه با رسیدن به آمارهای جمعیتی کافی، ضرورت ایجاد مدارس راهنمایی بوجود می آید، اول مدارس راهنمایی پسرانه تاسیس میکنند. انجمن حمایت از حقوق کودکان با سابقه بیش از ده ساله خود و بیش از توان اندک خود دست به ایجاد برخی خوابگاههای دخترانه در سطح راهنمایی و دبیرستان زده است تا موانع دسترسی بخشی از دختران روستایی در جنوب خراسان را به تحصیل در پایههای بالاتر کاهش دهد. ناگفته پیداست که این اقدام کوچک به هیچ وجه نمی تواند جوابگوی نابرابری سراسری این معضل باشد.
سالها پیش مقاله ای از یک محقق آفریقای جنوبی با عنوان «انواع محرومیت ها بر سر راه با سواد شدن» مطالعه کردم که نویسنده این مقاله تاکید میکرد: «داشتن مادر بی سواد نه فقط راه را برای آماده شدن بدیهی برای تعلق به باسوادان دشوار میکند بلکه خود نیز یک محرومیت است». کشور ما سرمایه گذاری بر روی دختر بچههای مشتاق که با در نظر گرفتن حداقل اثربخشی میتوانند مادران با سواد نسلهای بعد باشند، ذخیره بالقوه عظیمی از آیندهسازی را دارد. چرخه محرومیت از تحصیل و محروم سازی از تحصیل به سادگی قابل نفوذ و شکستن است. دختران روستاها اگر به درستی بر روی آنها سرمایه گذاری شده و اگر این مغزهای آماده یادگیری و اثربخشی در هیاهوی ابعاد وسیع مسائل آموزشی و پرورشی ۱۴ میلیون کودک واجبالتعلیم فراموش نشوند، دانشمندان و تلاشگران آینده و مادران فهیم نسل های آینده هستند. آینده از آن همه فرزندان این سرزمین است و دسترسی به حق بدیهی تحصیل دیگر دغدغه روزگار ما نخواهد شد.
+ There are no comments
Add yours