5 اسفند 1386: در آستانه روز جهانی زن، «هشت مارس» (18 اسفندماه 1386) قرار داریم. در این ایام فعالان جنبش زنان معمولا کارنامه فعالیت های خود را مورد سنجش و بازبینی قرار می دهند تا ببینند چه انجام داده اند، چه دستاوردهایی داشته اند و دچار چه بن بست هایی شده اند. سنجش عملکردها به این منظور که بتوانند فعالیت های خود را برمبنای مشکلات و دستاوردهای یکساله شان بازتعریف کنند و ره توشه ای برای سال دیگر که از پی آن می آید جمع کنند تا در پیچ و خم های راه دشوارشان حساب شده تر قدم بردارند.
این بازنگری نسبت به یک سال گذشته شاید برای ما فعالان جنبش زنان در ایران که سال پرتلاطمی را گذرانده ایم «واجب» تر باشد چرا که در یک ساله اخیر جنبش زنان با ورود به مرحله ای تازه که با شکل گیری کمپین یک میلیون امضاء همراه بود، با دگرگونی ها، چالش ها و دشواری های بسیاری مواجه شده است. گسترش و نفوذ گفتمان برابری و مطالبات کاملا مشخص زنان (در قالب کمپین یک میلیون امضاء و نیز کمپین های دیگر) به عرصه عمومی، سبب شد که واکنش ها نسبت به جنبش زنان نیز گسترده تر شود و ابعادی خشونت بار و جدید به خود بگیرد.
پیامد آغازین این برخوردها را در 8 مارس سال گذشته شاهد بودیم، ولی امسال ابعاد پیچیده تر و گاه مبهم تری به خود گرفته است، به طوری که از یک سو با فوران این مطالبات در عرصه عمومی مواجه ایم (و این همان هدف جنبش یک میلیون امضاء به طور خاص و جنبش زنان به طور عام بوده است) و از سوی دیگر موانعی که در پیش روی این جنبش قرار داده شده پیچیده تر و عبور از آن دشوارتر می نماید. بر این اساس، اکنون که بار دیگر در آستانه روز جهانی زن قرار است کارنامه یکساله خود را بررسی کنیم، شاید بهترین تدبیر، همانا بررسی گذشته از طریق ترسیم دورنمای آینده باشد. از این زاویه است که در نوشتار «چالش ماه» سعی می کنیم مشکلات و موانع و نیز پتانسیل های موجود در جنبش زنان را در کنار یکدیگر در ترازوی سنجش قرار دهیم تا بتوانیم به این وسیله، در روزهای مصادف با روز جهانی زن (8 مارس) برای واقعیت بخشیدن به آینده و چگونگی حرکت، به بحث و گفتگو بنشینیم.
محدودیت ها و موانع پیش رو
افزایش فشار در فضای انتخاباتی
گروهی از فعالان، فضای انتخاباتی را فرصتی می دیدند برای باز تر شدن فضای سیاسی و اجتماعی و خوش بینانه انتظار داشتند با نزدیک شدن به انتخابات، فرصت هایی برای فعالیت بیشتر بیابند و نفسی تازه کنند. آنان انتظار داشتند در انتخابات پیش رو (مجلس هشتم) ، گروه های اصلاح طلب کرسی های بیشتری به دست آورند و بتوانند اصلاحات را پی گیرند و فضای نفس گیر فعلی تغییر کند اما رد صلاحیت های گسترده، این آرزوهای حداقلی را بر باد داد و عملا امید دستیابی به حداقلی از فضای باز از طریق انتخابات و تغییر شرایط را نقش بر آب کرد. بیش ازسه هزار کاندیدا در مرحله اول توسط هیئت نظارت رد صلاحیت شدند که بیش از دو هزار نفر آنان به طیف اصلاح طلبان تعلق دارند. در مرحله بعدی و با اعتراض رد صلاحیت شدگان، صلاحیت تعداد محدودی از آنان دوباره تایید گردید، این در حالی است که رد صلاحیت ها تنها دامن اصلاح طلبان را نگرفت بلکه جمعی از نمایندگان فعلی مجلس هفتم و کاندیداهای مستقل و اصولگرا هم رد صلاحیت شده اند.
در سال های گذشته در زمان انتخابات، بسیاری از شهروندان ایرانی باز شدن فضا را عملا حس می کردند، جنبش زنان نیز بارها از فرصت انتخاباتی برای پیشبرد گفتمان برابرخواهی خود استفاده کرده است که عالی ترین نمونه آن برگزاری تجمع 22 خرداد سال 1384 در جلوی دانشگاه تهران، در انتقاد به نابرابری های حقوقی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود. اما انتخابات امسال به نظر می رسد که این فضای امید، آلوده به ابهام شده و عملا تداوم فضای سرکوب را در برداشته است: هم اکنون چهارتن از فعالان جوان کمپین در زندان هستند (راحله عسگری زاده، نسیم خسروی، روناک صفازاده و هانا عبدی)، دو تن دیگر از فعالان کمپین یک میلیون امضاء به دادگاه فراخوانده شده اند برای گشایش پرونده های جدیدی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق نوشتن و راه اندازی سایت های اینترنتی (ناهید کشاورز و پروین اردلان) و به یکی از اعضای کمیته مادران کمپین یک میلیون امضاء (احترام شادفر) حکم 6 ماه حبس تعلیقی به بهانه جمع آوری امضاء داده اند و…
اجرای وسیع احکام اعدام و تشدید رعب و وحشت در جامعه
دو سالی بود که بند نسوان زنان اوین ، اعدامی به چشم ندیده بود، در چند ماه اخیر اما موج اعدام ها شتاب فزاینده ای به خود گرفته است. به نظر می رسد اراده ای برای خالی کردن زندان ها از «زیرحکمی ها» از طریق شتاب بخشیدن به روند اجرای احکام وجود دارد. گسترش اعدام ها در چند ماه اخیر در ایران بی سابقه بوده است و اکنون ایران بر اساس میزان جمعیتش، بالاترین رتبه را در جهان از لحاظ میزان اعدام ها به دست آورده است، این اعدام ها به رعب و وحشت عمومی دامن زده است. اجرای احکام سنگسار که سالها بود در کشور به اجرا در نمی آمد، و یا دادن حکم اعدام برای نوشیدن مشروبات الکلی، و نیز قطع دست و پا و اجرای احکام اعدام افرادی که توسط نیروی انتظامی اراذل و اوباش نام گرفته اند در میادین عمومی، همه و همه از نمونه های قابل تاسف اخیر است که حجمی از اعتراضات و نگرانی ها را در میان فعالان حقوق بشر دامن زده است.
غلبه گفتمان های «کلان» سیاسی
جنبش های اجتماعی ایران از جمله جنبش زنان، طی یک دهه تلاش مداوم در عرصه های مختلف به تدریج توانسته اند مطالبات عینی و روزمره خود را در قالب گفتمان «مطالبه محور» جان تازه ای بخشند، این فعالیت های گسترده موفق شد که سایه مسلط گفتمان های کلان نگر را که سالها احزاب سیاسی رایج کرده بودند، کمرنگ سازد و تاثیر جنبش های اجتماعی را برای تحولات عمیق تر «بر محور خواسته های مشخص و ملموس» را به عینه و در عمل اجتماعی خود محقق سازند. نقطه عطف این روند، شکل گیری کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز و تبدیل آن به یک جنبش اجتماعی بوده است.
در چند ماهه اخیر با مروری به اخبار و گزارش رسانه ها، به نظر می رسد، دولت و احزاب سیاسی و «درخواست های کلان روایت» سابق شان با توجه به شرایط خاص منطقه خاورمیانه، دوباره قوت گرفته است. از همین رو این تردید در میان برخی از کنشگران جنبش زنان وجود دارد که کوشش های بیش از 15 سال فعالان زن، برای ترویج گفتمان برابری خواهی و اهمیت یافتن گفتمان جنسیتی، با قدرت گیری دوباره کلان روایت های سیاسی و «مسائل همیشه مهم»، به حاشیه رفته و بار دیگر در «سایه» قرار گیرد، در نتیجه، جنبش مستقل زنان (که به اولویت یافتن مسائل زنان معنا می شود)، دوباره تضعیف گردد.
بی شک منظور آن نیست که احزاب و فعالیت های سیاسی به خودی خود «رقیبی» برای جنبش های اجتماعی هستند بلکه به نظر می رسد هر جامعه ای برای حرکت رو به جلو و تحولات تدریجی به نفع گروه های مختلف مردم، هم نیاز به احزاب و هم جنبش های اجتماعی دارد اما به نظر می رسد گفتمان کلان نگر حاکم بر احزاب سیاسی در ایران که همواره خود را «گفتمان برتر» و جنبش های اجتماعی را «گفتمانی حاشیه ای» تلقی می کنند و از این رو به جای حرکت در کنار جنبش های اجتماعی، خود را گفتمانی «فراجنبشی» می دانند که وظیفه اش «استحاله» این جنبش ها درون «خود» و «بلعیدن» آنان است، خواهی نخواهی مشکل ساز می شود.
اجرای طرح امنیت اجتماعی و بسته شدن فضاهای عمومی
فضاهای اجتماعی، یکی پس از دیگری بسته می شوند، در چند ماهه اخیر موج حمله به کافی شاپ ها به بهانه رعایت نکردن شوونات اسلامی و نیز حمله به «کافه – کتاب» ها و به اکثر مکان هایی که محل معاشرت جوانان ومحل گفتگو و ملاقات اهل فکر بود، تشدید شده است. نه تنها فضاهای عمومی از دسترس فعالان حقوق برابر و بقیه کنشگران اجتماعی خارج شده، بلکه منازل شخصی فعالان کمپین یک میلیون امضاء که در نبود مکان های عمومی به مکانی برای برگزاری نشست ها و جلسات تبدیل شده بود نیز از تعرض پلیس امنیت، مصون نمانده است و هر بار پلیس امنیت با آمدن به درب منازل و تهدید فعالان، سعی می کند مانع برگزاری جلسات شود. مکان های عمومی که قرار بود محل گفتگوی «چهره به چهره» فعالان کمپین یک میلیون امضاء با شهروندان باشد، ناامن گشته و در یکسال اخیر شاهد دستگیری فعالان در متروها، پارک ها و … بوده ایم. امنیتی شدن بیشتر فضا، به دلیل اجرای طرح موسوم به «ارتقاء امنیت اجتماعی» و برخورد خشونت آمیز با حجاب زنان و دختران، وضع شکننده موجود را به مراتب دشوار تر کرده است. از سوی دیگر به بهانه طرح امنیت اجتماعی، فضای شهرها، حال و هوایی کاملا پلیسی به خود گرفته اند و کنترل به بهانه «امنیت»، زندگی همه شهروندان اعم از زن و مرد را در شهرها دچار مخاطره و تشویق و ناامنی کرده است.
تفکیک جنسیتی در همه جا حتی در کتاب های درسی کودکان
تلاش برای تفکیک جنسیتی، به اتوبوس ها، متروها و کلاس های درس محدود نمانده است، اکنون مسئولان نظم جنسی، سعی در زنانه و مردان کردن کتاب های درسی کودکان از سنین دبستانی دارند.
از چند سال پیش شوق دختران جوان به تحصیل، آنان را بر آن داشته تا با سعی و کوشش بسیار سد کنکور ورودی دانشگاه ها را شکسته وبیش از 60 درصد دانشجویان را در دانشگاه های ایران تشکیل دهند. آماری که بسیاری از ناظران خارجی را نیز به شگفتی و تحسین واداشته است. دختران نشان داده اند که بسیار خوب می توانند از تنها امکان در دسترس استفاده کرده و در رقابت درسی با پسران، آنان را پشت سر نهند، اما زن ستیزان این تنها امکان را که زنان خود با سعی و کوشش برای تغییر وضعیت خود، فراهم کرده اند را بر نتافته اند و با طرح سهمیه بندی جنسیتی ، تلاش می کنند از میزان ورود دختران به دانشگاه ها بکاهند. دلایل اقتدارگرایان برای سهمیه بندی جنسیتی و ایجاد سقف برای ورود دختران به دانشگاه، بهانه هایی همچون: بالا رفتن سن ازدواج، افزایش آمار طلاق و نیز قداست جنسیتی برخی رشته هاست!
از آن جا که اجازه کار و محل اقامت زن با شوهر است، طرفداران سهیمه بندی جنسیتی استدلال می کنند که بسیاری از زنان پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی یا به علت اجازه ندادن شوهر و یا تغییر محل زندگی پس از ازدواج، کار نمی کنند و باعث هدر رفتن بودجه بیت المال می شوند. آنان قصد دارند تا تبعیض قانونی را با تبعیض دیگر قانونی پاسخ گویند و از خود نمی پرسند چرا باید اجازه کار و محل زندگی یک زن تحصیل کرده به دست شوهرش باشد؟ به شهادت کمیسیون پژوهش مجلس این سهمیه بندی بدون این که روند قانونی آن طی شود، هم اکنون اعمال می شود.
مسدود شدن صداهای زنان و تعطیلی «مجله زنان»
فضای اجتماعی و سیاسی جامعه ایران روز به روز بسته تر می شود. این انسداد تاثیر خود را بیش از هر چیز بر فعالیت های مدنی و مسالمت آمیز نهاده است. در یکسال گذشته جنبش زنان مانند جنبش دانشجویی، فشارهای بسیاری را متحمل شده است. گذشته از فیلتر کردن مداوم سایت های زنان از جمله سایت اصلی کمپین یک میلیون امضاء (تغییر برای برابری) و دیگر سایت های کمپین در شهرستان ها و از سوی دیگر فیلتر کردن دو سایت همراه و پشتیبان کمپین یعنی سایت «کانون زنان ایرانی» و سایت «زنستان» (سایت زنستان پس از 7 بار فیلتر شدن، سرانجام به طور کامل مسدود شد)، آخرین نمونه آن لغو امتیاز ماه نامه وزین «زنان» است که در آغاز شانزدهمین سال انتشارش با تیغ اقتدارگرایان خاموش شد. با خاموشی «مجله زنان» جنبش زنان یکی از پایگاه های مهم کاغذی خود را از دست داد. در تمام این شانزده سال، مجله زنان با دشواری بسیار و رعایت خط قرمزها برای تداوم ، مانده بود. این مجله از سالهای پراضطراب توقیف فله ای نشریات به سلامت گذشته بود، اما اقتدارگرایان حضور این نشریه که توانسته بود مخاطبانی جدی را سال ها با خود همراه کند و در ترویج گفتمان برابرخواهی در ایران نقشی قابل توجه داشته باشد، را بر نتابیدند. خاموشی مجله زنان مهرتایید بر تغییر فضایی است که بارها نشانه هایش را در یکسال گذشته دیده بودیم.
سال 1386 سال افزایش فشار بر جنبش زنان
میزان دستگیری فعالان حقوق زنان در سالی که به پایانش نزدیک می شویم بیشتر از میزان آن در تمام دو دهه اخیربوده است. بیشترین فشار و دستگیری و بازداشت ها بر فعالان کمپین یک میلیون امضاء اعمال می شود. از ابتدای فعالیت کمپین در شهریور 1385 تاکنون 43 نفر از فعالان دستگیر شده اند. از این تعداد دستگیر شدگان کمپین یک میلیون امضاء، تعداد 40 نفر آنان در سال 86 دستگیر شده اند. بسیاری از این دستگیر شدگان اکنون با قرار وثیقه و کفالت در انتظار نتیجه رای دادگاه هستند. در واقع فشارها از اواخر سال 1385 تشدید شد. آغاز آن به ممانعت از سفر تعدادی از فعالان حقوق زنان برای شرکت در یک کارگاه آموزشی در هند بر می گردد که طی آن سه تن از اعضای «مرکز فرهنگی زنان» (طلعت تقی نیا، منصوره شجاعی و فرناز سیفی) در فرودگاه دستگیر و به زندان اوین برده شدند و بقیه از ادامه سفر منع گردیدند. در 13 اسفند 1385 (در آستانه 8 مارس سال گذشته) نیز 33 تن از فعالان حقوق زنان که اکثر آنان از فعالان کمپین یک میلیون امضاء بودند، دستگیر شدند. فعالان بسیاری در سال اخیر به خاطر تجمع 22 خرداد در میدان هفت تیر حکم های زندان دریافت کرده اند و در انتظار اجرای حکم خود هستند (حکم حبس تعزیری 2 سال و نیم برای دلارام علی و 1 سال حبس تعزیری برای معصومه ضیاء از نمونه های مهم آن به شمار می رود). از جمله فشارهای وارده می توان به حمله مسلحانه و بسیار خشونت آمیز به یکی از کارگاه های آموزشی کمپین در شهر خرم آباد و دستگیری 25 نفر از تسهیلگران و داوطلبان در کارگاه آموزشی اشاره کرد.
امیدها و امکانات پیش روی جنبش زنان نیز بسیار است
گسترش گفتمان برابری خواهی
با وجود همه فشارها و غلبه فضای امنیتی، گفتمان برابری خواهی هرگز تا بدین حد در جامعه ایران، چنین گسترشی را تجربه نکرده است. گفتگو های کنشگران سرشار از بیان تجربیاتی است که حاکی از مشروعیت حق خواهی آنان در ذهن و زبان مردان و زنانی در حاشیه ای ترین مناطق کشور دارد. تلاش های فعالان و روش گفتگوی چهره به چهره و نیز رسانه های فارسی زبان خارج از ایران، همه و همه در عمومی کردن این گفتمان نقش قابل توجهی داشته اند. دستگیری کنشگران کمپین، هرچند برای این فعالان هزینه در برداشته و همواره باعث ریزش نیروهایی می شود اما از سوی دیگر باعث ترویج و گسترش اهدافی که این کنشگران برایش مبارزه می کنند و هزینه می پردازند، در میان لایه های مختلف اجتماعی شده است.
هرگز در تاریخ ایران مطالبات زنان تا این حد در شهرهای بزرگ و کوچک ایران مطرح نشده بود. این امر یکی از مشکلات جنبش زنان به معنای مرکزگرایی و حضور اکثر فعالان جنبش در تهران و نیز شنیده نشدن صدای فعالان حقوق برابر در شهرستان ها را به چالش کشیده است. تلاش های فعالان کمپین یک میلیون امضاء در شهرهای رشت، سنندج، کرمانشاه، ، تبریز، شیراز،یزد، همدان، مشهد و … فضای جنبش زنان را رنگارنگ کرده است.این فعالان با تلاش های بی پایان و مقابله با دشواری هایی که برای فعالان تهرانی بسیار کمرنگ تر است، توانسته اند تریبون های جنبش زنان را گسترده تر کنند. گسترش وبلاگ های کمپین در شهرهای مختلف، در راستای گسترش این تریبون هاست.
گسترش گفتمان برابری خواهی، مسئولیت کنشگران کمپین یک میلیون امضاء را در راهی که پیش گرفته اند، صدچندان می کند، هر کدام از ما دیگر تنها یک فرد که برای پاسخ به دل خود، به این راه گام نهاده ایم، نیستیم. اینک هر کدام از ما کنشگران جنبشی هستیم که چشم ها به آن دوخته شده، امیدها به آن بسته شده است و می رود تا داغ ننگ تبعیض را از چهره زنان این کشور اگر نه نابود که بی رنگ سازد. گسترش حق خواهی زنان، تنها زنان و مردان بیرون از دایره قدرت را به مطالبه حق خود فرا نخوانده است، دولت مردان و دولت زنان نیز مجبور شده اند، برای کم کردن این تبعیض ها راهی بجویند. طرح برخی از مفاد مورد درخواست کمپین یک میلیون امضاء از جمله برابری دیه زن و مرد، اصلاح قانون سهم ارث زن از شوهر، و بالا رفتن سن مسئولیت کیفری دختران، نشان از توان جنبش زنان برای بردن گفتمان حق خواهی خود به میان دولت مردان و دولت زنان دارد.
از طرف دیگر جنبش زنان در چند سال اخیر، خواسته های خود را بر جامعه پدرسالار ایران تحمیل کرده است تا جایی که گفتمان برابری خواهی به یک گفتمان مطرح در عرصه افکار عمومی ارتقاء یافته است. امروز کمتر روزنامه و نشریه ای است که بحث زنان را به کلی نادیده انگارد و کمتر حزب و دسته ای است که مسئله زنان را به فراموشی سپارد. همان احزاب و گروه هایی که در سال های نه چندان دور مسائل زنان را فرعی قلمداد می کردند و حل آن را به سال های آینده و در گرو حل شدن مسائل «مهم» می دانستند، اکنون نمی توانند از مسائل زنان طفره بروند. هم اکنون اخبار و مقالات مربوط به زنان یکی از بخش های مهم هر سایت و رسانه ای در ایران است.
فضاهای مجازی یکی از روزنه های تنفس
هرچند دسترسی زنان به رسانه های کاغذی، یکی پس از دیگری محدود می شود اما از سوی دیگر جنبش زنان توانسته است از فضای مجازی (اینترنت) حتا با وجود سانسور و فیلترینگ، به خوبی بهره بگیرد و گفتمان برابری خواهی را ترویج بخشد. پدیده وبلاگ نویسی دختران و زنان جوان، نقش مهمی در به چالش کشیدن کلیشه های جنسیتی و تبعیض های قانونی و عرفی داشته است. بسیاری از کنشگران جنبش زنان خود از نویسندگان وبلاگ ها هستند. بنابراین با وجود سانسور و فیلترینگ گسترده (به طوری که سایت «تغییر برای برابری» مهمترین رسانه کمپین تاکنون بیش از 10 بار فیلتر شده است)، اما هم چنان فعالان جنبش زنان می توانند سد فیلترینگ را شکسته و در فضای اینترنتی و مجازی به طرح مطالبات خود بپردازند. با وجود این که مخاطبین اینترنت تنها مخاطبین فعالان جنبش زنان نیستند و خواست کنشگران جنبش زنان و به ویژه کنشگران کمپین فراتر رفتن از این مخاطبان و وارد گفتگوی مستقیم شدن با گروه های وسیع تر مردم است، اما به نظر می رسد، رسانه اینترنتی، مهم ترین رسانه در دسترس جنبش زنان است و خوشبختانه جنبش زنان بخت آن را داشته است تا با استفاده از این رسانه، صدایش را روشن نگاه دارد. گرچه هنوز تعداد سایت های زنانه در ایران به اندازه تنوع فزاینده صداهای زنان، افزایش و تکثیر نداشته است. از این رو نیاز به گسترش و تعدد بیشتر این سایت ها (با توجه به محدودیت های موجود) هر روز عاجل تر می شود.
همبستگی جهانی جنبش زنان: فرصت ها و امکانات گسترده تر
جنبش زنان همواره جنبشی جهانی بوده است. اسناد تاریخی نشان می دهند که فمینیست های اولیه ایرانی از همان ابتدا به ارتباط با فعالان جنبش بین المللی زنان توجه نشان می داده اند و خواستار همیاری و گفتگو با همتایان خود در شرق و غرب بوده اند. این کنش ها به ارتباط زنان ایرانی با زنان غربی محدود نمی شده است، اسناد تاریخی نشان می دهند که زنان ایرانی تمایل داشته اند با همتایان خود در کشورهای ترکیه، عراق ، مصر، سوریه و… ارتباط داشته باشند و برای دردهای مشترک، راه حل های مشترک بجویند. جنبش زنان معاصر ایران این شانس و اقبال را داشته است که در زمانه ای زیست می کند که گفتمان برابرخواهی در جهان به گفتمانی مسلط و مشروع بدل گشته است. ابزارهای دیجیتال و سهل شدن ارتباطات ، این امکان را به جنبش زنان ایران داده است تا با جنبش بین المللی زنان وارد گفتگویی سریع تر، عمیق تر و پربارتر شود، از تجارب آنان بیاموزد و تجارب خود را با آنان در میان گذارد.
ارتباطات دو سویه جنبش زنان ایران با جنبش بین المللی زنان و نیز حمایت جنبش بین المللی زنان از همتایان کنشگر در کشورهایی که با دشواری های بیشتری درگیرند، همواره نقطه امیدی برای فعالان زنان در کشورهایی است که جنبش زنان با سرکوب مواجه است. همه ما به اهمیت جایزه نوبل شیرین عبادی در گسترش جنبش زنان و فراتر رفتن مطالبات این جنبش از مرزهای ملی آگاهیم. جایزه نوبل به شیرین عبادی این امکان را داد تا بتواند در خارج از ایران مطالبات جنبش زنان را مطرح کند و صدای جنبش زنان ایران را به گوش جهانیان برساند و در داخل کشور نیز به او امکانات بیشتری بخشید تا فعالانه تر، از کنشگران جنبش حمایت کند، یکی از تلاش های فوق العاده وی و وکلای همکارش در جنبش زنان، پذیرش وکالت زنانی است که به جرم فعالیت برای حقوق زنان، دستگیر و دادگاهی می شوند، این امر امنیت خاطری به کنشگران می بخشد که در مبارزه برای حقوق برابر تنها نیستند و وکلای جسور و متعهد جنبش زنان، پشتیبان آنان اند. از طرف دیگر این جایزه به فعالان جنبش در داخل ایران جسارت و امید بخشید و آنان را در گسترش جنبش یاری رساند.
اعطای جایزه معتبر اولاف پالمه به پروین اردلان از فعالان جنبش یک میلیون امضاء و از اعضای مرکز فرهنگی زنان، نمونه دیگری از حمایت و قدردانی جنبش بین المللی زنان از جنبش یک میلیون امضاء و تلاش های یکی از کنشگران خستگی ناپذیر آن است. این جایزه نشان از به رسمیت شناخته شدن فعالیت های مستقل زنان ایرانی (برای نخستین بار) در قالب یک «جنبش فراگیر اجتماعی» است. این دستاورد نیز در شرایط دشوار کنونی برای کنشگران جنبش یک میلیون امضاء امید دهنده است و به ما این اطمینان خاطر را می دهد که در مبارزه برای کسب حقوق برابر تنها نیستیم و فعالان و آزادیخواهان در سراسر جهان چشم به تلاش های ما دوخته اند و حامی ما در مبارزات حق خواهانه مان هستند. باشد که جنبش زنان این سرزمین کهنسال بتواند از این دستاوردها در گسترش مطالباتش یاری گیرد و امیدوارانه، دشواری ها را پشت سر نهد.
اقبال جوانان به جنبش زنان ایران
به عکس فضای اکثر جوامع، که کنشگران جنبش زنان، به نسل های پیشین تعلق دارند، یعنی نسلی که در سالهای دهه 1970 جوان بودند و به نوعی توانستند با تلاش و مبارزه چهره جوامع خود را تغییر دهند و فرهنگ برابری میان دو جنس را در جوامع خود هژمونی بخشند، نسل جوان تر از آن جا که از مزایای مبارزه نسل پیشینی خود برخوردار است، کمتر ضرورت درگیری در مبارزه برای بهبود وضعیت خود را احساس می کند و از آن جا که فعالیت های مربوط به حقوق زنان در آن کشورها نهادینه شده است، شکل مبارزه نیز با سالهای گذشته بسیار تفاوت کرده است. در ایران امروز، اما دختران و پسران جوان، به جنبش زنان اقبال دارند. حضور جوانان در مبارزه برای حقوق برابر، چهره جدیدی به جنبش اجتماعی زنان بخشیده است. نمونه حضور درخشان جوانان را می توانیم در کمپین یک میلیون امضاء ببینیم که در آن نسل های متفاوت فعالان زن با هم اشتراک و همکاری دارند و می تواند نمونه خوبی برای دیگر جنبش های اجتماعی نیز محسوب شود.
پررنگ شدن حضور مردان برابری خواه در جنبش
نسل جدیدی از مردان برابری خواه در جنبش زنان و به ویژه کمپین یک میلیون امضاء بر بالیده است. این پدیده در جنبش زنان ، پدیده ای نوین است. ، تغییرات جامعه ایران نشان می دهد که نگاهی که هم چنان بر نابرابری زنان و مردان تاکید می کند، تا حد زیادی به چالش فراخوانده شده است. حداقل این نگاه در میان گروه های نخبه جامعه حمایت خود را از دست داده است. کمتر مردی می تواند از برتری خصوصیات ذاتی مردان بر زنان سخن بگوید و سخنش مورد پذیرش و تکریم واقع شود. چنین مردی در نگاه عمومی، مردی عقب مانده، نامتمدن، سنتی و مردسالار لقب می گیرد و از طرف افکار عمومی جدی تلقی نمی شود.
ما در میان مردان با پدیده ای به نام مردان فمینیست مواجهیم که گرچه هنوز بسیار کم تعدادند اما خود نوید تغییر مناسبات جان سخت مرد سالارانه است. این مردان با مردان نسل های پیش از خود تفاوت بسیار دارند. حتی با مردانی که از حقوق زنان دفاع می کردند. برای بسیاری از این مردان، جنبش زنان یک اولویت است و حتا برایش هزینه می پردازند. مردان فمینیست ایرانی، به جنبش زنان باور و اعتقاد دارند، از این جنبش هویت یابی می کنند و به دلیل ضعف زنان و یا حس ترحم نسبت به آنان، به این جنبش نمی پیوندند. امیریعقوبعلی و مازیار سمیعی از اعضاء و فعالان کمپین یک میلیون امضاء، حبس و زندان را تجربه کرده اند اما همچنان بر پیمان خود با جنبش عدالت جوی خواهران هموطن شان ایستاده اند.
جنبش یک میلیون امضاء در تجربه مبارزه اجتماعی و دمکراتیک در کشور ما از موارد نادری است که توانسته است در حرکتی که زنان مبتکر و طراحش بوده اند، مردان را جذب کند و این اتفاق فرخنده ای است، چرا که هنگامی که مسئله زنان تبدیل به مسئله مردان هم می شود، یعنی تبدیل به مسئله جامعه شده است، شاید هراس از این اتفاق است که برخورد نهادهای امنیتی و قضایی ایران با مردان فعال در جنبش یک میلیون امضاء، به مراتب شدید تر از زنان فعال در این جنبش است. به طوری که همه شاهد بودیم «علی اکبر موسوی خوئینی» به جرم شرکت در تجمع مسالمت آمیز 22 خرداد (میدان هفتم تیر)، بیش از چهار ماه حبس انفرادی را با تحمل مشقات و فشارهای خردکننده، با سرافرازی سپری کرد. «بهمن احمدی امویی» نیز در میدان هفت تیر، به همین جرم، مورد شدیدترین برخوردهای فیزیکی از سوی ماموران قرار گرفت و به همراه ژیلا بنی یعقوب (همسرش) بازداشت شد، منزلشان تفتیش و لوازم شخصی شان ضبط گردید. بهمن احمدی امویی پس از محاکمه، سر انجام به شش ماه حبس تعلیقی محکوم شد.
و اکنون چه می توان کرد؟
وضعیت یکساله اخیر را به طور گذرا برشمردیم و با اشاره به داشته و نداشته هایمان، دشورای ها و امیدهایمان را بررسی کردیم، تا ببینیم جنبش زنان و به وِیژه جنبش یک میلیون امضاء (که بیشترین محدودیت ها را در برابر فعالیت هایش ایجاد کرده اند) چه راهکار هایی می تواند اتخاذ کند که در برابر این فشارها دوام بیاورد و نیز از امکانات بالقوه موجود بهره ببرد تا همچنان به گسترش گفتمان برابری خواهی در جامعه ادامه دهد؟
از نگاه ما شناخت دقیق شرایط و نداشتن توهم نسبت به آن، برای ادامه راه مان ضروری است. در این فضای هر دم نگران کننده، بدون شناخت از موانع، دشواری ها و نیز بدون بهره بردن آگاهانه از ظرفیت های موجود (که جنبش جهانی زنان برایمان به ارمغان آورده) و نیز بدون بازتعریف و شناسایی امکانات داخلی ، حرکت مان بسیار دشوار می گردد و گاه ممکن است که ناامیدی و یاس را بپراکند.
گرچه فضا روز به روز بسته تر می شود، ولی ما در جنبش زنان دارای امکانات و فرصت هایی نیز هستیم که بهرمندی از این امکانات نه تنها احتیاج به اتخاذ تاکتیک های متنوع و تغییر آن در شرایط متغیر کنونی دارد بلکه نیازمند سیالیت و انعطاف در به فعل درآوردن پتانسیل های موجود و حرکت در چارچوب های ناآزموده است. اما به نظر می رسد گاه به دلیل عدم شناخت از پتانسیل های موجود درون کمپین و گاه به دلیل تفوق دیدگاه های ایدئولوژیک بازدارنده که در برابر هر راهکار جدید (و بکارگیری بدعت آمیز پتانسیل ها)، مانع تراشی می کند، معمولا نمی توانیم از ظرفیت ها و امکانات موجود به تمامی بهره ببریم.
از سوی دیگر نیروهای سرکوب به همراه ایدئولوژی های بازدارنده برای اغفال فعالان و جلوگیری از آنان جهت استفاده از امکانات و فرصت های در دسترس جنبش زنان، چنان خط قرمزهای پررنگی ترسیم می کنند، که فعالان جنبش زنان گاه با تردیدها و چالش های بسیاری برای بهره وری از این فرصت ها روبه رو می شوند. بر این اساس اگر بتوانیم فارغ از ایدئولوژی ها و بایدها و نبایدهایی که از «بیرون» (خواه نیروهای امنیتی و خواه دیدگاه های کلان سیاسی و مردانه) بر ما تحمیل می شود، ببینیم در یک سال اخیر برای پیشبرد فعالیت هایمان می توانستیم کجاها بهتر «مقاومت» کنیم و کجاها «تغییر تاکتیک» دهیم، تنها در این صورت است که شاید موفق شویم تا برای سال آینده مان چگونگی حرکت و اسلوب های پیش برنده را بیابیم.
با این مقدمه، مسائل و چالش هایی که مطرح می شود را می توان در سه مجموعه خلاصه کرد:
طرح بحث این ماه:
1 – یکی از مهم ترین پشتوانه ها و در واقع خوش اقبالی هایی که مدافعان حقوق برابر در همه جای دنیا با آن مواجه هستند وجود جنبش فراگیر و فراملیتی زنان است که به نظر می رسد بیش از هر جنبش دیگری در جهان، به تکاپو و فعالیت است. از همین روست که ما زنان در ایران مانند خواهران خود در دیگر کشورها، این بخت و اقبال را داشته ایم که به دلیل فعال بودن جنبش زنان در اقصا نقاط جهان، به سهولت، امکان دسترسی به شبکه های حمایتی بین المللی زنان را داشته باشیم و تجارب متراکم و اندیشه های سیال در این شبکه را در تعاملی برابر از آن خود سازیم.
این شبکه های حمایتی که با زحمت و رنج و تکاپوی تک تک زنان در سطح بین المللی ایجاد شده، شبکه ای است که به رغم دیدگاه های مختلف موجود در آن، پشتوانه ای نیرومند برای کل زنان در سراسر گیتی تدارک دیده است تا آن جا که هر یک از ما فعالان جنبش زنان وقتی به جنبش های محلی خودمان می پیوندیم در واقع به نوعی بر این شبکه بین المللی زنانه تاثیر می گذاریم و آن را فعال تر و رنگارنگ تر می سازیم. جنبش بین المللی زنان مانند جنبش های محلی زنان از طیف های مختلف زنان (از زنان مذهبی تا غیر مذهبی و سکولار) تشکیل شده و از این رو بسیار پویا و در حرکت است. هرچند همین پویایی جنبش بین الملی زنان سبب شده که جنبشی ضد خود را نیز به وجود آورد. زیرا بنا به تعاریف جنبش های اجتماعی، جنبش ها می توانند نه تنها با هدف تغییر وضع موحود بلکه با هدف «تثبیت وضع موجود» و در واکنش به تغییرات نیز به وجود آیند. از این رو جنبش های بین المللی مدافع حقوق زنان بدیل های خود را نیز به وجود آورده یعنی جنبش ضدحقوق زنان (که عمدتا در قالب جنبش های بنیادگرایی دینی، اعم از اسلامی، مسیحی، یهودی و… ظهور کرده اند) که مانند جنبش های زنان دارای شبکه های حمایتی بسیار فعال و گسترده است و اتفاقا این «جنبش های بین الملی ضد حقوق زنان» نیز از طیف های گوناگون فکری (از مذهبی و غیرمذهبی) تشکیل شده اند. از سوی دیگر یکی از کانون های مورد توجه جنبش های بنیادگرایی که به شدت درحال گسترش است، ضدیت با «حقوق زنان» است.
در واقع اگر جنبش زنان در ایران در تعامل با شبکه بین المللی حمایت از حقوق زنان قرار دارد، مخالفان جنبش زنان در ایران نیز با شبکه وسیع جنبش های ضد حقوق زنان در قالب جنبش های بنیادگرایی و … در پیوندی اندام وار و گسترده هستند و از اندیشه ها، تجارب و حمایت آنان بهره می برند. در حقیقت، شرایط سیال کنونی بین المللی، باعث ایجاد امکانات گسترده و فرصت های بی نظیر برای هر جنبش و اندیشه ای فراهم آورده است.
در هرحال امکانات و فرصت های شبکه های بین المللی زنان، یکی از روزنه های حیاتی برای فعالان حقوق برابر در ایران است که فعالان جنبش یک میلیون امضاء می توانند برای تداوم حرکت خود با شناخت از این شبکه و بهره وری از امکانات آن به غنای حرکت و فعالیت خود بیافزایند. اما همانطور که گفته شد بهره بردن از این شبکه نیز به سادگی امکان پذیر نیست زیرا از یک سو نیروهای امنیتی، ارتباط با جنبش جهانی زنان را از طریق نسبت دادن تهمت های جاسوسی و بگیر و ببند و نیز ممنوع الخروج کردن فعالان، سد می کنند و از سوی دیگر، با مطرح کردن شعارهای تبلیغاتی همچون «بومی گرایی» و «غربزدگی فمینیست ها» و «هم صدایی با امپریالیسم»، نیروهای ایدئولوژیک دیگر را (افزون بر نیروهای امنیتی) علیه ارتباط و تعامل با جنبش های جهانی زنان برمی انگیزند. بر این اساس شاید یکی از چالش های مهم و استراتژیک که همواره جنبش زنان با آن روبرو بوده همانا «مخاطرات چندوجهی ارتباط با جنبش فراملیتی زنان» است. هرچند نیروهای مخالف حقوق زنان از تمام امکانات موجود در شبکه های بین المللی، بر علیه حقوق زنان و مهار و سرکوب و تخطئه این جنبش، بهره می برند، اما در برابر تعامل و ارتباط مدافعان حقوق زنان با شبکه های بین المللی به منظور کسب حمایت، موانع فیزیکی و نیز توجیهات ایدئولوژیک و عامه پسند در افکار عمومی می پراکنند.
با توجه به مباحث مطرح شده، پرسش اساسی اما این است که آیا مباحث و خط قرمزهایی که حول تعاملات بین المللی، در گفتمان سیاسی ایرانیان رایج است، با توجه به ساخت جهانی جنبش های زنان، می تواند برای جنبش مستقل زنان ایران، معیار و ملاک سنجش باشد؟
از سوی دیگر ما در جنبش زنان و برای نمونه در جنبش یک میلیون امضاء، از امکانات و فرصت های جنبش جهانی زنان تا چه میزان بهره برده ایم؟ و اگر این بهره مند شدن محدود و ناکافی بوده، چگونه می توانیم در برابر توجیهات ایدئولوژیک بر سر راه این تعامل، مقاومت کنیم؟ و آیا نیازمند ایجاد «مقاومتی جمعی» حول این موضوع هستیم یا همچنان باید به صورت استراتژی های فردی به آن بنگریم؟ به صرف شناخت تئوریک از پیچیدگی های این موانع در کنار گفتمانی که جنبش زنان را یک جنبش فراملیتی می بیند آیا می توان در بهرمندی از امکانات جنبش فراملیتی به نفع پیشبرد خواسته های زنان ایران موفق بود؟
در واقع چه امکاناتی جنبش بین المللی زنان و مدافعان حقوق بشر می توانند در اختیار جنبش زنان ایران قرار دهند؟ و چگونه می توان از فضای بین المللی برای گسترش مطالبات زنان و گفتمان حقوق برابر در ایران بهره برد؟ گسترش بین المللی گفتمان برابری خواهی زنان ایرانی، چه تاثیری بر موقعیت آنان در داخل کشور می گذارد؟
2- یکی از چالش های مهم دیگری که جنبش زنان (و نیز کمپین یک میلیون امضاء) طی یکسال و نیم گذشته با آن روبه رو بوده، مسئله بهره مندی از رسانه های باصطلاح «بیگانه» است. بی شک این چالش حول موضوع «رسانه ها» در ارتباطی تنگاتنگ با بحث پیشین قرار دارد یعنی «ممنوعیت تعامل بین المللی» با تفاسیر مشابه. بی شک یکی از شگردهای نیروهای امنیتی برای جلوگیری از گسترش مطالبات زنان و نیز خواسته های دیگر جنبش های اجتماعی، ایجاد خط قرمزهای پررنگ و ترسناک در مورد بهره گیری از رسانه های مختلف است. در این میان اما ، این خط قرمزها مانند بسیاری از خط قرمزهایی که دولت ها برای فعالان اجتماعی ایجاد می کنند بدون غلبه «ایدئولوژی های پشتیبان آن» نمی تواند مشروعیتی برای سرکوب فعالان ایجاد کند. بدین معنا که هرچند دولت های اقتدارگرا خط قرمزهایشان را صرفا با بگیر و ببند و زندان و سرکوب، به فعالان اجتماعی تحمیل می کنند اما بدون فعال شدن ایدئولوژی های پشتیبان آن ها ( با توجه به گستردگی نظام روابط بین الملل) این خط قرمزها کارآیی شان تحلیل می رود.
اما ایدئولوژی های پشتیبان سرکوب (که غالبا در ظاهری رادیکال و در جایگاهی مخالف حاکمیت جلوه گر می شوند) با ظرافت های تئوریک و گاه از سر دلسوزی بین «رسانه های خوب» و «رسانه های بد» مرزبندی ایجاد می کنند. بحث هایی حول موضوعات «بومی گرایی»، «اسلام گرایی»، «ملی گرایی»، «امپریالیسم» و دوگانه «غرب / شرق» و دیگر ایدئولوژی هایی که خود را در نبردی دائمی در سیکل جهانی می بینند و مرزبندی هایشان هنوز آغشته به ارزش های دو قطبی (جنگ سرد) است و سرآخر در بین دو بلوک «شرق / غرب» تعریف می شوند همواره ابهامی سایه وار و سنگین در مورد استفاده از رسانه ها ایجاد کرده اند و فعالان اجتماعی مرعوب شده از سرکوب فیزیکی را با فشارهای سنگین ایدئولوژی های خود مرعوب تر می کنند. از این رو پرسش این است که در نبود رسانه های ملی، چگونه می توان از رسانه های برون مرزی خارج ایران به نفع خواسته های زنان سود برد، گفتمان برابری خواهی را در افکار عمومی داخل کشور توسعه بخشید، روند گردش اطلاعات را تسهیل کرد و به گسترش شبکه های جنبش زنان عملا یاری رساند و در عین حال، استقلال خود را حفظ کرد؟
3 – یکی دیگر از مباحثی که همواره در جنبش های اجتماعی به خصوص جنبش یک میلیون امضاء عاملی تنش زا بوده، بحث دو گانه «تمرکز / تکثر» است. بحث «تکثر کانون های فعالیت زنان» عمدتا با مفهوم «موازی سازی» از سوی برخی از فعالان جنبش قلمداد می شود و از این رو کنشی «تفرقه افکنانه» تلقی می شود و زیر تیغ «توطئه بینی» قرار می گیرد. «آرمان شهر همبستگی در جنبش های اجتماعی» نیز غالبا تعاریفی همچون «تمرکز» و «یکپارچگی» را با خود یدک کشیده است. گرچه تعاریف مرسومی که از «همبستگی» در بین فعالان جنبش زنان وجود دارد، متاسفانه گاه باعث «گسستگی هرچه بیشتر» شده است!
به نظر می رسد جایگاه این مشکل، نه در واقعیت بیرونی، بلکه بیشتر معطوف به «ساختار ذهنی» و طرز تلقی اسطوره ای کنشگران جنبش زنان است. البته این «ذهنیت عادت واره» دست کم از یک قرن پیش ساخته و پرداخته شده است. این اسطوره سازی از مفهوم تشکیلات و ساختار حزبی و همبستگی، غالبا تحت تاثیر گفتمان رایج احزاب سیاسی بر محور تقدس فعالیت «سازمانی» درون یک تشکیلات سراسری و متمرکز قرار دارد. یعنی همچنان، گفتمانی مسلط است در نتیجه مدل «جنبشی» و دموکراتیک هنوز تعریف مشخص خود را پیدا نکرده است (و اگر هم از روابط دموکراتیک بحث می شود، در واقع دموکراتیک بودن درون سازمان و یک تشکیلات واحد و یک ساخت متمرکز مطرح است که معمولا بر پایه نمایندگی استوار است و نه مدل دموکراتیک از نوع جنبشی) و هرچند عملا جنبش زنان در ایران ساختاری جنبشی داشته است اما در دوره هایی که همین جنبش با توجه به موانعی که با آن روبه رو بوده و نیازمند به آرایش مجدد روابط خود است، آن اسطوره تشکیلاتی فعال می شود، قد علم می کند و در مقابل تجدید آرایش روابط، می ایستد. یعنی همین «ساختار ذهنی غیرجنبشی»، خود به مانعی تبدیل می گردد. چرا که از یک سو ساختار ذهنی غیرجنشی، واژگان «تمرکز» با «قدرت» را یکی می انگارد (یعنی تمرکز داشتن را با قدرت داشتن، همسنگ می داند) و از سوی دیگر «عدم تمرکز»، «چندگانگی» و «چندمرکزی»، را با مفهوم «پراکندگی و ضعف» پیوند می دهد. از این رو در چنین ساختار ذهنی و عادت شده، «تمرکز» و در «یک تشکیلات واحد» عمل کردن، نشانه قدرتی است که در برابر دولت می تواند قد علم کند ولی «عدم تمرکز» نشانه ای است از ضدیت با «همبستگی» و در نتیجه، به معنای «ایجاد ضعف» (همانطور که یک قرن است جنبش زنان در بخش مهمی از گفتمان مسلط، جنبشی انحرافی تلقی می شده که چون زنان را از مردان جدا می کند از قدرت «جنبش اصلی» کاسته است).
«موازی سازی» از منظر این نگاه، روشی برای تضعیف یک «اصل منسجم» و «کانون واحد»، تعبیر می شود. درحالی که پرسش این است که با چنین تعاریف و ذهنیت های اسطوره ای، اساسا می توان به کار «جنبشی» و «شبکه ای» پرداخت یا این که این تعاریف (عادت شده) اتفاقا با ساختار غیرمتمرکز و منطق متکثر جنبش های اجتماعی در تضاد ماهوی قرار دارد؟
وقتی جنبش های اجتماعی دارای ساختاری غیرمتمرکز هستند (یا ظاهرا باید باشند)، بحث هماهنگ عمل کردن و تمرکز بر خواسته ها چگونه حل و عقد می شود؟ در واقع چگونه می توان از تمرکزخواهی و اسطوره تشکیلات، دوری کرد و در عین حال به ارتباط کنشگران جنبش با یکدیگر فعالانه یاری رساند؟ و اصولا در فضای کنش جمعی (به خصوص وقتی که اساس فعالیت مان جمع آوری امضاء است) فرق بین کار «شبکه ای» و کار «تشکیلاتی» در کجاست؟ آیا «هویت یابی» از جنبش های اجتماعی لزوما با کار «تشکیلات» و «سازمانی واحد» پیوند دارد یا در شبکه های سیال نیز امکان پذیر است؟ و بالاخره در شرایط دشوار فعلی چه شیوه و چه راه و اسلوبی می تواند جنبش یک میلیون امضاء را در برابر حجم وسیع سرکوب ها، به نحو هوشمندانه و پرداخت حداقل هزینه، محافظت کند؟
4 – کمپین بر محور «جمع آوری امضاء» و با روش «چهره به چهره» بنیاد گرفته است، روشی که جنبش زنان را نسبت به گذشته به مرحله ای نوین و تازه وارد کرده است (و از قضا تفاوت اش با دیگر کمپین های موجود در همین ویژگی منحصر بفرد آن است). بر همین «پایه» و «زیر ساخت محوری» است که بسیاری از کمیته ها از جمله کمیته های داوطلبان، آموزش چهره به چهره و جز آن، متولد شدند تا به امر جمع آوری امضاء و گسترش روش چهره به چهره در میان داوطلبان جدید یاری رسانند. اما ساختار به وجود آمده حول این پایه به تدریج با گسترش این حرکت و تبدیل شدن آن به یک جنبش وسیع اجتماعی تاحدودی ظرفیت کارکردی خود را از دست داد. از سوی دیگر همه شاهدیم که ساختار تعبیه شده، با توجه به فشارهای امنیتی، مدتی است که جوابگوی گسترش پیشبرد امر بنیادین کمپین (یعنی جمع آوری امضاء و گفتگوی چهره به چهره) نیست، یعنی این ساختار با همین ظرفیت فعلی، تاکنون بسیار کارآمد بود اما برای گسترش آتی، به نظر می رسد کشش و انعطاف لازم را ندارد. چرا که ساختار بزرگ و فربه کنونی متناسب با شرایط به نسبت کم فشار سال گذشته به وجود آمده بود، اما اکنون به نظر می رسد که بازنگری در این ساخت ضروری است تا بتوان در کنار ساخت موجود به ایجاد ساختارهای موازی، متکثر و منعطف تر همت کرد، یعنی با وجود این ساختار فعلی که «برخی» از اهداف کمپین را دنبال می کند، به دنبال ایجاد ساختارهای متفاوت دیگری که از دل تجربه کمپین بیرون آمده نیز باشیم تا گسترش موفقیت آمیز کمپین (به شکلی که یک سال گذشته انجام گرفت) همچنان ادامه یابد و بتواند هدف اصلی اش یعنی گفتگوی چهره به چهره با مردم را هرچه گسترده تر تداوم بخشد.
برای رسیدن به این هدف، کمپین نیازمند تجربه کردن فرم های جدیدی از روابط (در کنار شکل های موجود) است. بر این اساس پرسش مهم دیگر، مربوط به حوزه کشف شیوه های جدید و خلاق برای گفتگوی چهره به چهره و جمع آوری امضاء از شهروندان است: چه راهکارهایی (تاکنون آزموده نشده، یا آزموده شده اما گسترش نیافته ای) می توانیم برای تعمیم هرچه بیشتر گفتگوی چهره به چهره اختیار کنیم؟ آیا ایجاد کمیته ها و هسته های کوچکی که اصلی ترین هدف شان جمع آوری امضاء و گفتگوی چهره به چهره با مردم است می تواند به ایجاد راهکاری جدید برای این هدف استراتژیک جنبش یک میلیون امضاء، کمک کند؟
و…
امید و اطمینان داریم که با خرد جمعی فعالان جنبش زنان، نه فقط موفق خواهیم شد تا جمعی ترین پاسخ به پرسش های موجود درون جنبش را بیابیم بلکه موانع را یکی پس از دیگری پشت سر نهیم و به راه روشن خود ادامه دهیم.
هشتم مارس (18 اسفندماه) روز جهانی زن مبارک باد
+ There are no comments
Add yours