زیگزاگ: کنار باجه تلفن ایستاده اند و صفحه آگهی ها را زیر و رو میکنند. مریم تندتند دور بعضی از آنها را خط میکشد و سهیلا شماره میگیرد. «سلام ببخشید برای آگهی که در روزنامه دادید، تماس گرفتم. میشه شرایطش را بفرمایید،…»
صدایش بین بوق و همهمه ماشینها گم میشود.
کار پیدا کردن و پیشرفت در شغل مورد نظر برای زنان و دختران در ایران موضوعی است که با فراز و فرودها و مشکلات بسیاری همراه است. یکی از ابتداییترین شیوههای یافتن شغل، مراجعه به صفحه آگهی روزنامهها است.
آگهیهایی که در برخی با ظرافتی خاص به جزییترین مسایل پرداخته، از وضعیت تجرد و تاهل گرفته تا آراستگی، فن بیان و…
اما موضوع هنگامی جالبتر میشود که در تماس با برخی از این آگهیها صدای آن سوی خط، اطلاعات دقیقتری از متقاضی شغل میپرسد. سوالهایی همچون: قد، سن، نوع پوشش و…
پس از پاسخ گفتن به تمامی این سوالات، نوبت به مصاحبه حضوری میرسد و گاهی این مرحله از یافتن شغل، به حیرت آورترین مرحله آن هم بدل میشود؛ مهناز به گفته خودش حدود شش ماه است که برای پیدا کردن شغلی مناسب، مرتب آگهی های روزنامهها را بررسی می کند و از این شرکت آگهی کننده به آن موسسه آگهی دهنده می رود «به جای آن که مهارتهای فردی مورد توجه قرار بگیره، بیشترمواردی مثل میزان آرایش، تناسب اندام، و… چک می شه.»
گاهی گذر از گزینش های پی در پی نا برابر احساس خوبی را در گزینش شونده به وجود نمی آورد، گزینش هایی که شاید ملاک های رد و یا قبول شدن در آن به درستی مشخص نیست و گزینش شونده نمیداند چه چیزی ملاک برتری خواهد بود. تجربه، مهارت، پوشش و یا جنسیت؟
منیژه، یکی از دخترانی است که چند روز پیش در یکی از همین گزینش ها مغلوب صمیمیترین دوست خود شد. او که به شدت از این شکست عصبی به نظر می رسد، با چشمان نیمه گریان داستان را این گونه شروع به تعریف میکند: «من و مهسا دوستان صمیمی و جدانشدنی هستیم. تمام شرایط مان از تحصیلات و معدل گرفته تا موقعیت اجتماعی برابر است، تنها فرق ما در این نکته خلاصه میشود که من تایپ را به خوبی بلدم و او نه. در عوض او از بچگی عاشق لباسهای رنگی تند و آرایش است و در ارتباطات اجتماعی بسیار راحت برخورد می کند».
با نگرانی کمی این سو وآن سو را می کاود، با انگشتانش بازی میکند و ادامه میدهد: «اما وقتی برای مصاحبه (شغلی که مهارت تایپ هم نیاز داشت)، به شرکت معتبری که آگهی استخدام داده بود مراجعه کردیم، مدیر عامل شرکت بدون در نظر گرفتن تواناییهای ما، به خاطر نوع پوشش، او را انتخاب کرد و تنها به او تذکر داد بهتر است از این پس بیشتر آرایش کند و به خاطر داشته باشد همیشه از لباس هایی با رنگ تند استفاده کند.»
«اجبار برای استفاده یا عدم استفاده از نوع خاصی لباس یا آرایش، نگاه کالایی به افراد است که این طرز تفکر خاص جوامع سرمایه داری است».
منصوره شجایی، یکی از فعالان حقوق زنان با بیان این مطالب صحبت هایش را اینگونه دنبال میکند: «نگاه کالایی، نگاه مصرفی، یا در یک کلام نگاه غیرانسانی به زن در ساختهای مختلف ایدئولوژیکی به شیوه متفاوتی پدیدار میشود. مثلا در یک ایدئولوژی مذهبی با پوشاندن و دور نگاه داشتن زنان از نگاه نامحرم نمایان میشود و در نگاهی دیگر با عرضه و مانکن نشان دادن او تجلی مییابد که در هر دو حال خاستگاه این نحله های فکری، نگاه کالایی به زن است».
منصوره شجایی، با اشاره به آگهی های پذیرش نیروی کاری که به نوعی پوشش یا شکل ظاهری را جزو ملاکهای ارجحیت داوطلبان قرار میدهند، ادامه میدهد: «در کشور های جهان سوم به دلیل محدودیت امکانات، انتخاب محدود میشود، این موضوع رقابتهای شدیدی را ایجاد میکند و در شرایطی زمینه ساز ورود معیار های غیر اخلاقی به حوزه انتخاب و استخدام می شود».
اما انتخاب شدن گاهی تنها آغاز کار است و همیشه کار به خوبی ادامه پیدا نمی کند. برخی از این زنان و دختران تجربه های بدی از دوران کاری خود دارند که در برخی موارد این تجربه های بد به ناراحتیهای مزمن روحی مبدل شده که برای همیشه با آنان می ماند. یکی از این دختران، نارون است که پس از یک ماه کار در یک شرکت خصوصی، به افسردگی مبتلا شده و از آن پس به هیچ عنوان حاضر نیست خانه را ترک کند.
«همیشه سرزنده و پرانرژی بودنم زبانزد خاص و عام بود. در محل کارم یکی از فعال ترین پرسنل به شمار می آمدم. تا بر اثر یک اتفاق شرکتی که در آن کار میکردم منحل شد. بلافاصله با مراجعه به آگهی های روزنامه در شرکت دیگری شروع به کار کردم. از ابتدا به خاطر ماهیت کارم قرار شد صبح ها پس از آبدارچی، من اولین نفری باشم که در دفتر حاضر می شوم. چند هفته به خوبی گذشت تا این که . . .»
سرش را پایین میاندازد. چشمانش را میبندد. انگار چیزی از درون او را میفشارد. به خوبی میشود بغض صدایش را فهمید.
«آن روز وقتی وارد دفتر شدم حس کردم کس دیگری به جز محمد آقای آبدارچی در دفتر است. بلافاصله متوجه اتاق مدیرعامل شدم. در نیمه باز بود. حضور او در آن ساعت روز عجیب به نظر میآمد. چند لحظه طول نکشید که محمدآقا برای خرید از دفتر خارج شد و من به اتاق مدیرعامل خوانده شدم.
پس از ورود و مواجهه با انسانی نیمه عریان، برای چند لحظه دچار شوک عصبی شدم؛ اما به سرعت به طرف میزم دویدم تا از آن مکان سیاه خارج شوم و حالا تنها چیزهایی که از آن لحظات در ذهن دارم، صدایی است که با وقاحت می گفت یکی از وظایف تو در این شرکت همین است. من پول اضافی ندارم.»
مردی ۴۵ ساله و بلند قامت است، بر پشتی صندلی تکیه داده و از بالای شیشه عینکش همه جا را زیر نظر دارد. او مدیرعامل یک شرکت ساختمانی است که به گفته خودش با بسیاری از مراکز دولتی و شرکتهای معتبر داخلی و خارجی در ارتباط است. به همین دلیل معتقد است:
«کارمندانی که (به خصوص همکاران خانم)، با مراجعان در ارتباطند به نوعی ویترین مجموعه به حساب میآیند. به همین سبب نوع پوشش و آرایش شان برای ما بسیار مهم است حتی در مواردی که شخص بیتوجهی کند، به وی تذکر میدهیم. البته در مواردی هم بوده که فردی به دلیل چهره نازیبا عذرش خواسته شده است. این موارد گاهی به دلیل ایرادات برخی همکاران به نیروهای جدید اتفاق میافتاد.
در حال حاضر بزرگترین مشکل ما در رابطه با همکاران خانم در شعبه های شهرهای کوچک است. پیدا کردن افرادی با پوشش و نوع برخورد متفاوت بسیار سخت به نظر میرسد.»
یک مدرس رشته جامعه شناسی با اشاره به بسترهای تربیتی و آموزشی، واکنش های غالب به جامعه زنان را نوعی شیشدگی و تخفیف جایگاه زن تلقی میکند و آنرا حاصل افراط و تفریطها و مناسبات زیستی و اجتماعی در جامعه ایرانی معرفی میکند:
«در جامعه ایرانی به دلیل نوع آموزش و تربیت غالب، افراد از دوران کودکی قادر به ارتباط طبیعی با جنس مخالف خود نیستند و بنا به ملاحظات شرعی و عرفی حاکم در جامعه، اشکال طبیعی این ارتباط منع شده است. بنابراین با توجه به این خطوط قرمز، افراد یا مجال تعامل با جنس مخالف برایشان حاصل نمیشود و یا مجبورند به صورت غیررسمی آن را دنبال کنند. در چنین شرایطی این امر به تابو و مسئله جامعه مبدل میشود که بازخورد منفی آن را میتوان در حوزههای مختلف دید».
اما در این میان برخی از زنان و دختران این برخوردها را به عنوان جزء جدا نشدنی از کار پذیرفتهاند و با علم به وجود آن به کار خود ادامه میدهند. منیر حدودا ۱۰ سال است که در شرکتی مشغول به کار است، او در مورد این قبیل برخوردها معتقد است:
«ماههای اول این نوع برخوردها یا زیر نگاه تیز مدیرعامل بودن، آزارم میداد؛ اما کمکم یاد گرفتم که برای پیشرفت در کارم میتوانم از آن استفاده کنم، حالا فقط برایم راه رسیدن به مقصود مهم است. در جامعهای که همه به این بخش من (زن بودن) به چشم وسیله نگاه میکنند چرا خودم نباید از آن بهره ببرم؟»
+ There are no comments
Add yours