روز آن لاین – محمد عبدی: دکتر سیروس شمیسا – فروغ در آن زمان یک صدای تنها بود و به راهکار های سیاسی/ اجتماعی متفاوت می اندیشید. فروغ به نوعی از اصلاحات باور داشت و بر خلاف دیگر روشنفکران زمان، رای به نابودی باغچه نمی دهد و اعتقاد دارد که می توان باغچه را به بیمارستان برد.
همان طور که در صحبت هایتان اشاره کردید، فروغ در آن جو سیاست زده دهه چهل که اکثر روشنفکران، متمایل به حزب توده و جریان های سیاسی دیگر بودند، از این جریان ها جدا ماند و راه دیگری در پیش گرفت. به نظر شما این نوع نگاه و انتخاب متفاوت در ان جو سیاست زده، از کجا ریشه می گیرد؟
من در برنامه امروز هم اشاره کردم که فروغ از جمله معدود شاعرانی است که به اصطلاح یونگ به ” فردیت ” رسیده است. رسیدن به فردیت البته یک پروسه است و حصول آن دشوار. موضوع فردیت آن قدر حائز اهمیت است که گاه آن را بارزترین تفاوت شرق و غرب می پندارند. و کسی که به این ” فردیت” می رسد، در مواجهه با تمامی مسائل موضع گیری شخصی می کند و دلیلی برای اقتدا به جمع و یا یک گروه خاص نمی یابد.
در آن زمان ادبیات مقاومت دو طیف جدا و مجزا داشت. یکی طیف مذهبی و دیگری چپ. روشنفکران اما غالباً در طیف چپ حضور و فعالیت داشتند. فروغ در آن زمان یک صدای تنها بود. یعنی اعتقاد نداشت که برای دوباره ساختن باید همه چیز را زیر و رو کرد و می گفت باغچه – جامعه- را می توان به بیمارستان برد.
حالا برگردیم به معیارهای نقد امروز که مراجعه به متن را پیشنهاد می کند.همان طور که گادامر در بحث هرمونوتیک مطرح می کند، خواننده در مواجهه با متن، ابتدا آن را با مفاهیم و اصطلاحات روز درک می کند و بعد از این درک اول است که آن را به جایگاه تاریخی اش می بریم.باید گفت که در آن روز مفهوم ” اصلاحات ” به شکل امروزی اش مطرح و مشخص نبود و معنای مشخصی نداشت. اما نکته این است که فروغ منتقد بود و دل خوشی از وضعیت اجتماعی آن روزگار نداشت، اما به نوعی به اصلاحات باور داشت. فروغ بر خلاف دیگر روشنفکران زمان، رای به نابودی باغچه نمی دهد و اعتقاد دارد که می توان باغچه را به بیمارستان برد.
سوالم این است که بنیان این اندیشه، متفاوت بودن و به این فردیت رسیدن از کجا نشات می گیرد؟ ریشه هایش کجاست؟چطور دختری در حول و حوش سی سالگی به این بلوغ فکری می رسد؟
این موضوع سال هاست که ذهن من را به خود مشغول کرده است که چگونه آدمی به این درجه از درک می رسد. قدما در برخورد با چنین نمونه های نادری، آنها را به آسمان و عوالم بالا نسبت می دادند اما امروز سعی می شود در زندگی و سیر فکری هنرمند دقت بیشتری صرف شود.
اما به هر حال ناچاریم بگوییم که تحلیل ایشان از داده ها، انقدر درست و ارزنده بود که جایگاه وی را تا یک ”پیشگو” ارتقا می دهد. من او را صاحب یک ” نبوغ ” می دانم و یک ” نبیه” می پندارم. و جالب است که لغت ”نبع” که نبوت، از آن ریشه گرفته شده است، در زبان عرب به معنای خبر است و نبی در لغت کسی است که خبر می دهد. پیامبر ما هم می گوید ” انا نبع الاعظم” که یعنی من خبر بزرگ هستم. و چه جالب است که در قبایل ابتدایی، پیغمبر و شاعر و پزشک، یک نفر واحد بود.
پس شما فروغ را یک شاعر پیشگو و سیاسی می دانید…. بهتر نیست جای ” شاعر سیاسی” بگوییم” شاعر اجتماعی”؟
آخر در ایران، مسائل اجتماعی و سیاسی با هم آمیخته اند. و این البته موضوع جدیدی نیست، چون حتی در قدیم، شاعری مانند حافظ، هرگاه به مسایل اجتماعی می پردازد، مطلب خود به خود رنگ و بوی ” سیاست” می گیرد. این دو از هم جدا نیستند.
به عنوان سوال آخر، برسیم به ” تولدی دیگر ” و رد پای ابراهیم گلستان و اندیشه اش در شعر فروغ. تاثیر گلستان بر کار فروغ را تا چه اندازه مهم و اساسی می دانید؟
این تغییر بسیار بنیادین و بزرگ است و نقش ابراهیم گلستان انکار ناپذیر. و استناد من هم به گزارشاتی است که در آن روزها به چاپ می رسید که مهم ترین آنها مصاحبه مهم و ماندگار دکتر صدرالدین الهی است که با فروغ و در حضور گلستان انجام شده است. در آنجا این فضا و تاثیر پذیری فروغ از او به کلی عیان و هویداست و کار تا جایی پیش می رود که فروغ در پاسخ دادن به سوالات، از گلستان کمک می گیرد.
با تئوری های جدید ادبیات اما، که برای بررسی سیر فکری هنرمند تنها و تنها به متن استناد می کنند نیز این موضوع قابل بررسی است، چرا که شعر فروغ در تولدی دیگر چنان دچار تغییر شده است که در واقع، نشانه ای از آن فروغ پیشین را نمی توان یافت.
من در کتاب ” نگاهی به فروغ فرخزاد ” هم اشاره کرده ام که تنها در اشعار بعد از تولدی دیگر است که ما با یک شاعر پخته و صاحب زبان سر و کار داریم. و چه جالب که فروغ غالب شهرتش را قبل از تولدی دیگر به دست آورده است. زمانی که تنها یک زن بی پروا و شجاع بوده است و از اینکه خودش را بیان کند ابایی نداشته است.
+ There are no comments
Add yours