شبکهها: الزام یا محصول عمل جنبشهای اجتماعی
سیاست حاکم بر دادگاههای فعالان سیاسی بازداشت شده پس از تخلفات انتخاباتی را میتوان حول سه پیش فرض مهم خلاصه کرد:
1) اعتراضات برونزا بوده و منشائ آن توطئه خارجی دشمنان جمهوری اسلامی است.
2) فعالان سیاسی بازداشت شده یا عامل یا فریب خورده بیگانگان بودهاند.
3) فعالان بازداشت شده در رده های متفاوت عامل و سازمانده، آمر و محرک اعتراضات و جنبش اجتماعی حاصل از آن بودهاند.
بدون آنکه بخواهیم بی پایه بودن هر سه پیش فرض را مورد بحث قرار دهیم تنها بر این نکته تاکید میکنیم که طرح هر سه مبنای مورد اشاره موکول به پذیرش و تایید وجود پدیدهای سیاسی، اجتماعی و واقعی است که پس از انتخابات در سطح جامعه جاری و ساری بوده و حیات اجتماعی مردم ایران را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. بنابراین امکان نادیده گرفتن و یا کتمان این پدیده حتی برای کسانی که ارزیابی منفی از آن دارند ناممکن است.
به عبارت دیگر موافقان و مخالفان جنبش سبز در یک موضوع توافق دارند و آن اینکه پدیدهای به نام جنبش سبز از چندین ماه پیش آنچنان قدرتمند وارد حیات سیاسی ایران شده که نادیده گرفتن آن ممکن نیست. مقامات مسئول امنیتی و مدعیان پیشفرضهای مورد اشاره تلاش دارند از طریق ایجاد تردید در اصالت زمینهها و علل و عوامل تولد این پدیده اجتماعی – به واسطه وادار کردن فعالان سیاسی بازداشت شده به اعترافاتی خلاف واقع یا نا مرتبط – مشروعیت جنبش را مورد سئوال قرار دهند.
در واقع مشکل اساسی سناریستهای دادگاهها نیز همین خطای روشی است. آنها در تحلیل جنبش اجتماعی مردم ایران با شبیهسازی این جامعه با ملل تازه تاسیس در جمهوریهای تازه استقلال یافته شوروی سابق، جامعه را به مثابه موجودی منفعل قلمداد کردهاند که عواملی در داخل یا خارج از مرزهای ملی میتوانند آن را هدایت و مورد طمع خود قرار دهند. اگر برای مردم جمهوریهای تازه مستقل شده (شوروی سابق) که عمر حیات ملی آنها از تعداد انگشتان دست فراتر نمیرود بتوان چنین ارزیابی داشت – که آن هم محل تردید است – به طور قطع اصرار بر این ارزیابی و تحلیل برای جامعه ایران که فقط در دوران جدید یکصد سال سابقه تلاش و مبارزه برای کسب آزادی و عدالت داشته و در سه دهه اخیر نیز دستخوش تغییرات اجتماعی بسیار گستردهای شده که سطح توسعه سیاسی اجتماعی و خود آگاهی ملی را در آن به شدت ارتقا داده، بزرگترین خطای ممکن است.
جنبش سبز پدیدهای درونزا، اصیل و بر پایه نیازهای واقعی، با پیشینه تاریخی غیر قابل انکار و متکی به فرهنگ ایرانی است. یکی از آثار این خطای تحلیلی سناریستهای دادگاهها رویکرد آنان در شناسایی سازمان جنبش سبز است. آنها برای شناسایی عوامل بسیج اجتماعی چند میلیونی به دنبال سازمانهای حزبی با روشهای معمول اطلاعرسانی هستند که اگر هم در روزهای پس از انتخابات وجود داشت سهماش بسیار ناچیز بود. در واقع این شبکههای اجتماعی بودند که از آنچنان توانایی و سطح ارتباطات بسیار گسترده برخوردار بودند که توانستند در مدت کوتاهی چنین بسیج اجتماعی حیرتآوری را به وجود آورند. بحث را در باره نقش و اهمیت شبکهها در جنبشهای اجتماعی از همین نقطه ادامه میدهیم.
جنبشهای اجتماعی را یک «ساختار شبکهای» تعریف کردهاند که توانایی و قدرت آن متاثر از عواملی چون؛ اندازه شبکهها، تراکم یا چگالی شبکهها و پیچیدگی شبکه است. از سوی دیگر قدرت و میزان اثرگذاری هر شبکه موکول به انباشت منابع درون آن شبکه است. در واقع پیوندهای موجود در شبکه بدون وجود منابع داخل آن نمیتواند آن را کارآمد کند. منابع موجود درون شبکه میتواند به عنوان یک سرمایه قلمداد شود. از این دیدگاه یک شبکه میتواند چنین تعریف شود: الگویی از پیوندهای ارتباطی معین میان مجموعهای از افراد یا کنشگران اجتماعی که بر منابع تجسم یافته درون شبکه متمرکز است.
پیوندهای نیرومند درون هرشبکه از جمله خانوادهها و دیگر جماعات حس هویت و تعلق را ایجاد و افزایش میدهد. اما پیوندهای افقی در درون گروههای اجتماعی بدون پیوندهای بین گروهی، از قبیل پیوندهایی که شکافهای گوناگون اجتماعی مبتنی بر دین، طبقه، قومیت، جنسیت و شئون و موقعیتهای اجتماعی اقتصادی را در مینوردند، ممکن است تمامی انرژی یک یا چند شبکه اجتماعی را هدر دهند، جنبشهای اجتماعی چسب بین این شبکهها شده و انرژی حیرتانگیزی را از این طریق پدید میآورند.
پویایی سازمانی در شبکهها
افراد درون یک شبکه، با دیگر افراد درون و بیرون آن شبکه دارای دو گونه از روابط اجتماعی هستند.پیوند های قوی و پیوند های ظریف. ارتباطات قوی مانند آنچه بین دو نفر در درون یک گروه اجتماعی وجود دارد. این روابط، عاطفی، عمیق، دائمی و چند لایه است چیزی مانند آنچه که در بین اعضای خانواده، دوستان، رفقا و همکاران وجود دارد. پیوندها یا روابط ظریف بین هر کدام از افراد واحد اجتماعی با افراد بیرون از این واحد اجتماعی وجود دارند. این نوع ارتباط به نظر عاطفی، عمیق و دائمی نیست و محدود به یکسری پیوندهای اندک است.
پیوندهای ظریف، اشخاص کانونی را قادر میسازد که به برخی پیوندهای کوچکتر شبکه ای دسترسی پیدا کرده و از این طریق بتوانند به بخشهای درونی و بیرونی ساختار شبکه وصل شوند، در صورتیکه این امر برای دیگران مستقیماً قابل دستیابی نیست. پیوندهای ظریف غالباً به مثابه پلی برای سایرینی است که به گروه وصل نیستند. این پیوندها، توسعه و پیشرفت شبکههای متنوع و بیشتری را فراهم میسازند، و باعث دسترسی شخص به اطلاعات، آراء و عقاید مفید و مهم و منابع تاثیرگذار میشوند.
در مقابل، هر چیز مفیدی مانند اطلاعات، منابع و تواناییها، که درون یک شبکه وجود دارد توسط پیوندهای عمیقی به مانند آنچه که در بین تمامی افراد درون شبکه وجود دارد به هم مرتبط میشود و امکان همپوشانی این پیوندها را افزایش میدهد. البته، پیوندهای قوی کمتر حامل اطلاعات جدید و نوین هستند تا پیوندهای ظریف، اما درعین حال آنها توانایی بیشتری در انسجام بخشیدن و اعتمادسازی بین اعضای گروه دارند. این هنجارهای شبکهای میتوانند بر احتمال کنشگری افراد نیز تاثیرگذار باشد.
بنابراین، پیوندهای محکم، ابزاری برای بسیج دیگر کنشگران هستند. در جنبش های اجتماعی پویایی درون شبکه و بین شبکهای موقعیتی کلیدی در ساختار شبکهها ایجاد میکند که در آن، روزنههای ساختاری بین شبکه های ارتباط نایافته ایجاد خواهد شد که امکانات و منابع جدیدی را برای آنها فراهم میکند. به این ترتیب دسترسی منحصر بفرد و سریعی به اطلاعات ایجاد میشود و اشراف بیشتری به سرتاسر سیستم اجتماعی به وجود میآید. بار روزنههای ساختاری، همچنین منبع مهم هویت سازمانی و حمایت اجتماعی برای شبکهها و اعضای آنها در جنبشهای اجتماعی هستند.
علیرغم فصل مشترکهای بسیاری که در تعاریف شبکهها مطرح شده، شبکهها را میتوان از نظر ویژگیهای متنوع آنها به چندین دسته تقسیم کرد. شبکهها برحسب نوع به: دو گروه رسمی و غیر رسمی؛ برحسب اندازه به محدود، گسترده؛ برحسب ابعاد به خانوادگی، منطقهای، ملی، جهانی، برحسب ساختار به باز و بسته، انبوه و پراکنده، همگن و ناهمگن تقسیم میشوند. به اختصار توضیحاتی در باره شبکه هایی که هر فرد خود آگاه یا نا خود آگاه درون آنها قرار دارد و در جنبش های اجتماعی همه یا بخشی از آنها را به سود جنبش فعال می کند می پردازیم.
حضور خود آگاه یا ناخودآگاه در شبکه ها به واسطه آن است که جنبش های اجتماعی به جنبش های سبک زندگی شهرت یافته اند، یعنی در جریان زندگی روزمره و به عنوان بخش مهمی از انتخاب های روزانه افراد روش زندگی افراد را تحت تاثیر قرار داده و آنهارا هضم می کند. ویژگیهای مهم برخی از فعالترین این شبکه ها در جنبش های اجتماعی را بررسی میکنیم.
◀️ شبکه روابط مدنی گروهی:
عضویت در انواع سازمانها مثل انجمن های اولیاء و مربیان، گروه های زنان، احزاب سیاسی و گروه های اجتماعی و عضویت درمجامع و سازمان های مجازی که غالباً دربردارنده هیچ تماس رو در رویی نبوده و یا میزان کمی از روابط رودررو در آن وجود دارد همه و همه ما را وارد شبکه های گسترده ای می کند که مستعد فعال شدن در جنبش های اجتماعی هستند.
الگوهای درحال تغییر فعالیت مدنی و توجه به راه های جدید فعالیت مدنی جوامع امروز را مستعد ایجاد و گسترش شبکه های اجتماعی در سطحی غیر قابل کنترل نموده است.) 60( شما به کدامیک از گروههای زیر تعلق داشته یا عضویت دارید؟ انجمن مدرسه، انجمن های ادبی یا فرهنگی، احزاب سیاسی، انجمن های غیر دولتی، مجامع صنفی و حرفه ای، و…عضویت یا همکاری با هر یک از این انجمن ها و گروهها ما را وارد شبکه های جدیدی می کند که در مقایسه با انواع شبکه های پیشین بسیار منظم تر فعالیت می کنند.
در واقع کیفیت روابط شبکه ای در امکان بقا و پایداری شبکه نقش مهمی ایفا می کند .شرکت در کارهای مدنی و فعالیت های گروهی ، مشارکت در کنش های جمعی و همکاری با گروه های اجتماعی ،احزاب سیاسی، اتحادیه های تجاری ،انجمن های زیست محیطی که اغلب داوطلبانه نیز می باشد ، روابط گسترده و جدیدی را ایجاد می کند که در نهایت شبکه های اجتماعی متنوع را ایجاد خواهد کرد.
بار دیگر تجربه خود را در جنبش سبز مرور کنیم . برای مشارکت در کنش های جمعی جنبش سبز تا چه حد فردی و تا چه میزان در شبکه یا شبکه ها فعالیت کرده اید؟ شبکه هایی که به واسطه آنها در راه سبز امید فعال بوده اید شامل کدامیک از انواع شبکه ها بودهاند؟ شبکه های خانوادگی ،شبکه روابط دوستان و همسایگان ، شبکه همکاران، شبکه روابط مدنی غیر گروهی یا شبکه روابط مدنی حزبی و گروهی؟ به نظر شما سهم کدامیک از انواع شبکه ها در جنبش سبز بیشتر بوده است؟
در آینده سهم کدامیک از انواع شبکه ها در راه سبز امید افزایش خواهد یافت؟ فکر می کنید در آینده امکان فعال شدن در کدامیک از شبکه ها را دارید؟ آیا تعارضی بین فعالیت در احزاب ، گروهها و خرده جنبش ها با عضویت در شبکه های جنبش وجود دارد؟آیا برای فعال شدن در شبکه های جنبش سبز باید لزوما عضو فعال احزاب ،گروهها یا دیگر خرده جنبش ها بود؟ در ادامه این مجموعه مباحث تلاش می شود تا در حد وسع به این سئوالات پاسخ داده شود.
جنگل انبوه شبکهها
انبوه زنبورهای عسل در کنار یکدیگر کندوی شبکهای خود را میسازند، بدون آنکه پیوند عمودی یا هرمی همه آنها را به یک مرکزیت واحد متصل کنند. هر زنبور به تنهایی فاقد حداقل هوشمندی و حتی کنترل مرکزی است، اما ارتباط بین انبوه زنبورها، هوش جمعی را پدید میآورد که بنیاد آن ارتباطات وسیع بین زنبورها است. موریانههای استوایی نیز از طریق ارتباط با یکدیگر ساختمان گنبدی شکل، پر پیچ و خم وبا شکوهی بنا میکنند.
فرضیه پژوهشگران آن است که هر موریانه از طریق ترشحات بر جای مانده از دیگر موریانه پیوند و ارتباط خود را با آن حفظ میکند، لذا در حالی که هر موریانه به تنهایی فاقد هوش است اما ارتباط بین موریانهها هوش جمعی و فاقد کنترل مرکزی را ایجاد میکند که نهایتاً به پدیده قدرتمندی با کارکردهای مشخص بدل میشود.
در هر دو مثال مورد اشاره زنبورها یا موریانهها به صورت جداگانه فاقد توانایی ساخت و یا خلاقیت هستند و در صورتی که از جمع خارج شوند به سرعت نابود میشوند، اما وقتی در پیوند با انبوهی از هم نوعان قرار میگیرند، این ارتباط به سازمانی ظاهراً پراکنده و نامتعین اما شبکهای گسترده بدل میشود که کارکردهای موثر و هوشمندی دارد. شبکهها اغلب فعالند ونه منفعل. شبکه زمانی که در متن یک جنبش اجتماعی فعال میشود بر پایه عقلانیت جمعی به موجودی خلاق بدل میشود که به سادگی نمیتوان آن را مهار کرد.
گفته شده “وقتی شبکهها به سویی هجوم میآورند به نظر میرسد نیروهای بیشماری از تمام جهتها به نقطهای خاص یورش میآورند و سپس در محیط محو میشوند”. سئوالات زیادی درباره ماهیت، چگونگی پدیدآیی، مدیریت و سازمان شبکهها وجود دارد. در طول انتشار این مجموعه یادداشتها دوستان زیادی پرسشهای هوشمندانهای در باره تجربه سازمانهای شبکهای و نقش آنها در جنبشهای اجتماعی مطرح کردهاند. اغلب سئوالات در پی دریافت پاسخ به چگونگی کاربرد این الگوی سازمانی در جنبش سبز هستند.
اگرجه تجربیات دیگر جوامع در این زمینه قابل استفاده است، اما باید خاطر نشان ساخت با توجه به آنکه تجربه ایرانی مبارزات شبکهای در مراحل مقدماتی قرار دارد و با اصرار بر آنکه این گرایش حاصل نیاز درونی و کاملاً بومی به رویکردهای دمکراتیک در سازمان مبارزات اجتماعی است، فعالان جنبش باید در فرآیند شکل گیری و تداوم جنبش سبز تجربیات خود را جمعبندی و الگوهای مناسب را نیز خلق کنند.
بطور کلی فعالان جنبشهای اجتماعی به دو گروه تقسیم میشوند: اول- افراد منفرد و علاقه مند به سر نوشت جنبش، دوم- وابستگان واعضای سازمانهای مدنی، اعم از احزاب، گروههای سیاسی و اجتماعی و خرده جنبشها.
به این ترتیب بازیگران جنبشهای اجتماعی در گونههایی متفاوت از شبکههای اجتماعی فعال شده و سازمان شبکهای جنبش را پدید میآورند. این گونههای مهم شبکههای فعال را به قرار زیر میتوانیم دستهبندی کنیم.
شبکههای اجتماعی مبتنی بر مشارکت فردی
افراد را برحسب گرایش به کار گروهی به دو دسته همگرا و واگرا تقسیم میکنند. برهمین اساس دو گرایش مهم اجتماعی یعنی همگرایی اجتماعی و واگرایی اجتماعی را در میان افراد میتوان تشخیص داد. تا مدتها تصور میشد افرادی که در درون انجمنها، احزاب و سازمانهای اجتماعی فعال هستند همگرا و بقیه اعضای جامعه واگرا میباشند و درست به همین دلیل کسانی به اعتراضات گروهی و جنبشهای اجتماعی میپیوندند که تمایلات واگرا در آنها قوی است، زیرا آنها تمایل نداشتهاند در یک پیوند جمعی کاملاً متعهدانه قرار گیرند و لذا جنبشهای اجتماعی را به دلیل تعهدات محدودی که ایجاد کرده برای عمل جمعی برگزیدهاند. این دیدگاه به سرعت از سوی کسانی که عمل جمعی را در هر سطح و به هر شکل محصول همگرایی میدانستند، مورد انتقاد قرار گرفت.
جمعبندیهای متعدد از فعالیتهای انتخاباتی در کشور ما نشان دادهاند، که اکثریت افراد برای انتخاب نامزد مناسب بیش از آنکه منتظر فهرست احزاب یا گروههای اجتماعی باشند، تحت تأثیر ارتباطات پیرامون فرد هستند که بخش قابل توجهی از آنها پیوندهای کاملاً فردی و غیرمتشکل است. از سوی دیگر عدم تمایل افراد به پیروی از احزاب و گروههای سیاسی به معنای عدم ورود آنها در انتخابات نبوده بلکه اتفاقاً سهم بزرگتر مشارکت کنندگان در انتخابات را همین گروه تشکیل دادهاند. بنابراین نسبت دادن شخصیت واگرا به کسانی که جذب سازمانهای اجتماعی و احزاب نمیشوند، جندان قابل دفاع نیست. در جنبشهای اجتماعی نیز بخشی از جامعه وارد شبکههای مبتنی بر روابط سازمانی میشوند، اما گروه بزرگتری ترجیح میدهند در شبکههای مبتنی بر مشارکت فردی عضو شوند.
جنبشهای اجتماعی موجب برانگیختن حساسیتهای شدید در میان گروه بزرگی از جامعه میشوند و در نتیجه احتمال پیوستن آنها به یک جنبش اعتراضی را بدون پیوندهای سازمانی و حزبی افزایش میدهد. شبکههای مبتنی بر مشارکت فردی بر پایه تجربیات مشترک پیشین شکل میگیرند و همین امر سبب میشود تا صورتهای جدیدی از مشارکت ابداع شود. امیدوارم از این توصیف هیچ گاه استنباط نشود که نگارنده کارکرد احزاب و سازمانهای سیاسی را نفی یا برای عضویت افراد در این سازمانها ارزش قائل نمیباشد. برعکس قطعاً کسانی که با شبکههای حزبی و سازمانی پیوند میخورند با سرعت بیشتری میتوانند نقش خود را در جنبش ایفا کنند.
اما واقعیت این است که اکثریت قابل توجه جامعه هرگز وارد احزاب و سازمانهای سیاسی نمیشوند و اغلب مشارکت فردی را ترجیح میدهند. جنبشهای اجتماعی نه تنها نمیتوانند نسبت به قدرت این بخش بزرگ جامعه بیتفاوت باشند، بلکه برعکس بستر مناسب را برای ورود همه آنها به مشارکت در سرنوشت جامعه را فراهم میکنند و از این رو در نهایت توانمندیهای جامعه را برای فعالیتهای حزبی و سازمانی افزایش میدهند.
در واقع افرادی که محور یک جنبش اجتماعی قرار میگیرند حاملان فرهنگ و هویت مشخص هستند که اغلب به طبقات متوسط اجتماعی تعلق دارد. این افراد اگرچه ممکن است عضو حزب، انجمن یا سازمان سیاسی، اجتماعی یا مذهبی مشخص نباشند اما به طور قطع در انواع شبکههای اجتماعی عضویت دارند و از این طریق وارد عرصه عمل جمعی میشوند.
آنچه در این رابطه مهم و تعیین کننده است پیوند اهداف، خواستها و مطالبات جنبش با افراد به عنوان حامیان بالقوه جنبش است. به این ترتیب هرچه میزان شبکههایی که افراد در آنها عضویت دارند بیشتر باشد، امکان و فرصت فعال شدن افراد درون جنبش بیشتر و بیشتر میشود. قبلاً درباره انواع شبکهها از جمله شبکه خانواده، دوستان، اقوام و همکاران بحث کردیم. عضویت در هر یک از این شبکهها، پیوندها و ارتباطات مناسبی را برای چگونگی و چرایی تصمیم یک فرد برای ورود به عمل جمعی و نهایتا جنبش اجتماعی فراهم میکند.
در مورد چگونگی و چرایی تصمیم یک فرد برای ورود به عمل جمعی نظریات متفاوتی مطرح شده است. گاه افراد، «اهل مبارزه» (فعالان اجتماعی) را میستایند و خود نیز تمایل پیدا میکنند تا در گروه آنها قرار گیرند و گاه نیز حضور در جنبش بر پایه مصالح فردی یا جمعی و در چارچوب نظریههای فایده گرایانه یا جمع گرایانه رخ میدهد. در هر حال آنچه مسلم است اینکه شبکههای اجتماعی که افراد درون آنها قرار دارند، تولید کننده ارزشها و معرفتهایی میشوند که آنها را مستعد عمل میسازد.
در این میان هرچه میزان پیوندها در درون شبکهها متراکمتر و عمیقتر باشد، امکان تأثیرپذیری و تبعیت از تمایل جمعی برای پیوند با جنبشهای اجتماعی بیشتر و بیشتر میشود. به هرحال پیوندهای اجتماعی اغلب امکان بسیج اجتماعی را افزایش میدهند. اما همه کسانی که خارج از احزاب و انجمنها و دیگر گروههای اجتماعی قرار دارند ولی در عین حال عضو شبکههای متعدد هستند، به یک میزان به حضور در عمل و کنش جمعی متمایل نیستند. افرادی که بر پایه تجربیات زندگی آمادگی خطر و تحمل هزینههای عمل را دارند، جوانان و مجردها معمولاً تمایل بیشتری از خود نشان میدهند.
همه ما در زندگی روزمره در اشکال متفاوتی از شبکههای اجتماعی عضویت داریم، نقش این شبکهها را در مشارکت برای عمل جمعی در جنبشهای اجتماعی نباید نادیده گرفت. اما لزوماً پیوندها، به میزان یکسان افراد را برای ورود در جنبشهای اجتماعی متمایل نمیکنند. بر این اساس برای تبیین اجتماعی حضور افراد منفرد در جنبشها توجه به رابطه میان شبکههای اجتماعی و مشارکت فردی به تنهایی گویا نیستند.
استحکام پیوندها در درون شبکهها، موجب میشود تا افراد از آمادگی بیشتری برای پرداخت هزینه به واسطه مشارکت در عمل جمعی و جنبش اجتماعی برخوردار شوند. بنابراین شبکههایی که از ارزشها و هویت منسجمتری برخوردار هستند، بیشتر قادرند افراد منفرد را برای بسیج در جنبشهای اجتماعی متقاعد کنند. علاوه بر سطح، عمق و استحکام روابط درون شبکه، پیوندهای بین شبکهها اهمیت فراوانی دارد.
افراد منفرد که به واسطه حضور در شبکههای مختلف از چند جهت دعوت به مشارکت در جنبش میشوند، احتمال پذیرش خطر و هزینه را بیشتر دارند. بنابراین زمانی که فردی از یک سو در شبکه روابط خانوادگی دعوت به حضور در جنبش میشود و از سوی دیگر در شبکه روابط دوستان، همکاران و همسایگان نیز تشویق به مشارکت میشود، احتمال حضور او بسیار افزایش مییابد. پس از حضور افراد در جنبشهای اجتماعی دیالکتیک بین عضویت شبکهای و دگرگونی شخصیتی ایجاد میشود که در یک رابطه دو سویه همدیگر را تقویت میکنند.
به عبارت دیگر با ادامه مشارکت فرد تمایل او به تقویت پیوندها با دیگران و اعضای شبکه افزایش مییابد و از سوی دیگر با استحکام بیشتر روابط در فرآیند حضور و مشارکت افراد در جنبش، شخصیت آنها دگرگون میشود. تغییر بعدی در این فرآیند تقویت احساس همذات پنداری با جمع، احساس سرنوشت مشترک و احساس تعلق به هویت جنبش است. در این مرحله این احساس مشترک روابط جدید و عمیقتری را ایجاد میکند که به باز تولید شبکههای اجتماعی جدید منجر خواهد شد.
شبکه اجتماعی مبتنی بر مشارکت فعالان حزبی و سازمانهای جامعه مدنی
به طور کلی موضع و دیدگاه سازمانهای سیاسی و اجتماعی را نسبت به جنبشها با دو شاخص همکاری و رقابت میتوان به شکل زیر توضیح داد:
سازمان های سیاسی و اجتماعی اعم از احزاب ، گروه ها ، انجمن ها و خرده جنبش ها در پاسخ به دعوت جنبش های اجتماعی برای همکاری ، یا قائل به همکاری با جنبش هستند و یا آن را نفی می کنند . پاسخ ضد جنبش به جنبش های اجتماعی قطعاً منفی است اما درمیان گروه ها، احزاب و خرده جنبش ها نیز گاه دسته هایی یافت می شوند که به دلیل انتقادات نسبت به خط مشی و استراتژی، رهبران و یا اهداف جنبش متمایل به همکاری با آن نیستند.
از سوی دیگر در میان موافقان و مخالفان همکاری با جنبش نیز دو گرایش تمایل به رقابت و در مقابل تمایل به همدلی و همراهی با جنبش وجود دارد ، در اینجا نیز موضع ضد جنبش روشن است . سازمان ها و احزاب مخالف جنبش فراتر از رقابت در برابر جنبش قرار می گیرند اما در میان طیف های دیگر سازمان های اجتماعی ، خرده جنبش ها و احزاب سیاسی که در صف ضد جنبش قرار نمی گیرند نیز دو گرایش رقابت و عدم رقابت وجود دارد. بر این اساس سازمان های موجود بر حسب موضع در برابر جنبش به چهار گروه تقسیم میشوند:
یک – سازمانهای تفرقه برانگیز:
علاوه بر ضد جنبش که با اهداف جنبش و ماهیت آن در تضاد است و اغلب با حمایت نظام مستقر در پی خاموش کردن صدای جنبش است در میان سازمانهای مبارز و خارج از ساخت قدرت نیز گروه های خود مرجع قرار دارند که حاضر به پذیرش هژمونی جنبش نبوده و از دیدگاه های مختلف از جمله رهبری، سازمان و مشی جنبش ،در برابر آن قرار می گیرند . طی ماه های اخیر برخی سازمان ها و فعالان سیاسی خارج از کشور دائماً در پی آن بوده اند تا اثبات کنند جنبش سبز محصول نظام مستقر است و جز فریب مردم ناراضی ،کارکرد دیگری نخواهد داشت.
دو – سازمانهای بیطرف:
در میان سازمان های سیاسی و اجتماعی گروههایی به دلایل مختلف در برابر جنبش های اجتماعی شکوت کرده یا آنها را نادیده می گیرند. از این رو نه مایل به همکاری با جنبشها هستند و نه ادعای رقابت با آنها را دارند. بسیاری از سازمانهای خیریه و یا احزاب به شدت محافظه کار در میان این گروه قرار می گیرند.
سه – سازمانهای متمایل به همکاری رقابتی:
در میان احزاب و گروه های سیاسی و اجتماعی که واقعیت جنبش را انکار نکرده بلکه بلافاصله یا بتدریج در صف جنبش قرار میگیرند، گروهی به دلیل انتقاداتی که متوجه رهبری، سازمان یا خط مشی جنبش میکنند، در عین همراهی با جنبش در انتظار روزی هستند که خطاهای جنبش راه آنها را از جنبش جدا سازد. طی ماههای اخیر علائم و شواهدی از حضور این گروه ها در صف جنبش بودهایم.
آنان در تحلیلها و بیانیههای خود انتقاداتی را درباره گذشته سیاسی رهبران جنبش سبز خصوصاً آقایان موسوی، کروبی و خاتمی مطرح میکنند، اهداف جنبش سبز را مورد سئوال قرار میدهند و از ابهام در مورد خط مشی آن سخن به میان میآورند، گویی در پی آن هستند تا احزاب رقیب را مورد نقد قرار دهند. از دیدگاه این گروه سازمانها پذیرش جنبش نه از سر منافع و مصالح مردم بلکه عمدتاً تحت تأثیر رقابت در فضای سیاسی است که جنبش گفتمان مسلط آن را تشکیل میدهد.
این سازمانها و گروهها در تحلیل نهایی اصالتی برای جنبش قائل نیستند و منتظرند تا با افول دیر یا زود جنبش، برنامههای سازمانی خود را دنبال و از جنبش سربازگیری کنند. مشکل اساسی که در این گروه سازمان ها وجود دارد احتمال بالای قرار گرفتن آن ها در برابر جنبش و تقویت صف ضد جنبش است.
چهار – سازمان های متمایل به همکاری غیررقابتی:
معمولاً این گروه سازمان ها و احزاب بزرگتر از سه گروه پیشین هستند . قبلاً نیز گفته شد از آنجا که جنبش های اجتماعی جدید تفاوت را در درون میپذیرند و فصل مشترک مطالبات اجتماعی را مطرح و پی گیری میکنند لذا تعارضی بین اهداف جنبش های فراگیر و دیگر احزاب، گروه ها و خرده جنبش ها نیست، بلکه برعکس فعالیت و تحرک سراسری جنبش چتری را بر سر یک جامعه خواهد گشود که زمینه تحرک و فعالیت دیگر احزاب و گروه ها را نیز فراهم خواهد کرد.
بنابراین با برآمدن یک جنبش اجتماعی نوین قدرت پراکنده احزاب ، گروه ها و خرده جنبش ها تجمیع شده و این سازمان ها بدون نگرانی از انحلال هویتی یا سازمانی می توانند اهداف نهایی خود را در جنبش دنبال کنند. در واقع جنبش های اجتماعی پروژه ملی و جامعی فراتر از تمایزات جنسیتی، طبقاتی و ایدئولوژیک هستند که قادرند در چارچوب هویتی فراگیر، مجموعهای از پروژههای خود را نیز به پیش ببرند.
به این ترتیب هرچه دامنه و گستره این گروه از سازمانهای سیاسی و اجتماعی در یک جنبش وسیعتر شود، موفقیت آن جنبش و سرعت حرکت آن بیشتر و بیشتر خواهد شد. اغلب تنها این گروه از سازمان ها هستند که شبکه های خود را با جنبش پیوند می دهند و به این ترتیب علاوه بر آنکه به جنبش سود می رسانند خود نیز از مواهب پیوند با جامعه ای بسیار بزرگتر از جامعه حزبی برخوردار میشوند، در مقابل سه گروه سازمانهایی که پیش از این به آنها اشاره شد تلاش خواهند کرد تا به اشکال گوناگون از ارتباط شبکههای سازمانی خود با جنبش ممانعت به عمل آورند.
افراد با عضویت در انجمن، حزب، سازمان و یا هر تشکل دیگری وفاداری خویش را نسبت به اهداف، آرمانها و برنامههای آن تشکل ابراز میکنند. اما وفاداری به سازمان متبوع هرگز مانع از آن نیست تا ارتباطات و در نتیجه پیوستگی های جدیدی برای اعضای احزاب یا انجمنها ایجاد شود. به این ترتیب وفاداری اعضاء سازمان ها به وفاداری چندگانه منجر خواهد شد که در نهایت شبکه های حزبی را در جنبش های اجتماعی فعال و علاوه بر تقویت ارتباطات درون حزبی، پیوندهای این شیکه ها را با شبکه های غیر حزبی در جهت خواست عمومی مستتر در جنبش اعتراضی فراگیر تقویت می کند.
به این ترتیب سرمایه اجتماعی درون گروهی در احزاب و انجمن ها در نتیجه ارتباطات احزاب با شبکه های غیر حزبی به سرمایه اجتماعی بین گروهی ارتقاء و در نهایت با فراگیر شدن ارزش ها و شبکه روابط در کل جامعه به تقویت سرمایه اجتماعی فراگیر و پیوندی در کل جنبش اجتماعی منجر خواهند شد. بنابراین جنبش های اجتماعی حلقه های ارتباطی بین نهادهای مدنی مختلف را تکمیل و به کاهش فاصله احزاب، انجمن ها و سازمان های جامعه مدنی و جامعه منجر خواهند شد.
عامل مهمی که می تواند مانع از پیوند شبکه های حزبی به جنبش اجتماعی شود ، وجود گرایش قوی خود مرجع (Self-Referential) در احزاب و ساختار توتالینر و تمرکزگرای آن ها است. این پدیده را در درون فرقه های مذهبی به روشنی می توان یافت. اعضای چنین احزاب یا فرقه هایی از پیوند خوردن با جنبش اجتماعی به شدت منع میشوند، از این رو وجود سازمان های تمرکز گرا و فرقه های سیاسی و مذهبی موجب ایجاد اختلال در شبکههای ارتباطی جنبش می شود.
+ There are no comments
Add yours