جنبش زنان ایران؛ راه‌گشای پیکار سبز، / جمشید طاهری‌پور

13 فروردین 1389

گویا: امروز به سختی می‌توان گرایشی را در اپوزیسیون دمکراسی‌خواه ایران شناخت که در این واقعیت تاریخی تردید داشته‌باشد که “جنبش زنان چه به لحاظ رویکرد و چه به لحاظ روش، بیش‌ترین نقش را در بسترسازی جنبش سبز داشته‌است”

جنبش سبز؛ برآمدی از متن ۱۵۰ سال مبارزه-ی ملت ایران در راه آزادی است. در این باره تفاهمی همگانی در حال شکل گرفتن است. در شرایط امروز ایران، جنبش زنان علیه نظام تبعیض و برای کسب حقوق برابر، در کانون مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران قرار دارد.

۸ مارس – روز جهانی زن – همواره الهام بخش پیکار در راه حقوق برابر برای زنان بوده است. فرصتی بوده برای افشای بی عدالتی ها علیه زنان و نکبت جامعه-ای که به زن به چشم ماشین تولید مثل و ابزار ارضای میل جنسی مرد نگاه می کند. اما ناگفته نمی توان گذاشت که در چپ سنتی ایران، موضوع آزادی زنان و برابر حقوقی آنان در قالب مفاهیم ایدئولوژیک درک می شد. در قالب مفاهیم یک ایدئولوژی جزمی و توتالیتر که بر تفاوت جنس و تبعیض جنسیتی پرده می کشید. “لنینیسم” زن را در مفهوم مردانه-ی “پرولتاریا” ذوب می کرد و نمی گذاشت زن خود را وجودی مشخص و مجزا درک کرده و صاحب شخصیت مستقل و دارای اختیار و آزادی بشناسد! و این در حالی بوده است که “مارکس” میزان آزادی زن در یک جامعه را ملاک سنجش آزادی آن جامعه می شناخت. جنبش زنان ایران از نگرش ایدئولوژیک و فرقه –ای به ۸ مارس، عبور کرده و آن را به مناسبتی عمومی و فراگیر در جنبش شهروندی سبز فرا رویانده است.

“گردهمائی سبز زنان”، با شرکت نمایندگان همه-ی طیف فکری و سیاسی جنبش زنان ایران در بزرگداشت ۸ مارس در تهران، جلوه-ای از این تحول بالنده است.
این گردهمائی که در بدترین شرایط استبداد دینی و گسترده ترین سرکوب های دولت کودتا به ظهور رسید از ابعاد با اهمیتی برخوردار بوده است. با اهمیت ترین خواست این گردهمائی برسمیت شناختن نقش مستقیم برای جنبش زنان ایران، بمثابه یک جنبش مستقل، در رهبری جنبش فراگیر سبز بود. این مطالبه با انتشار پیام نوروزی خانم زهرا رهنورد صورت عملی پیدا کرد و من فکر می کنم این اتفاق دارای اهمیت آینده ساز برای جنبش سبز خواهد بود. جنبش زنان ایران، در ارتباط متقابل با جنبش سبز، این توفیق را پیدا کرده است که دیالکتیک “همگرائی در عین تفاوت” را در مقیاس جنبش فراگیر سبز بازگوئی کند و به پیوند درونی و سازواره-ای که میان خواست های کنونی جنبش زنان و مطالبات حداقلی جنبش سبز وجود دارد، صورت راهبردی بدهد.

تبعیض و ستم خصلت ذاتی استبداد دینی است. نظام حقوقی – سیاسی که در ایران حاکم است، قبل از هرچیز، نظام تبعیض و ستم علیه زنان کشور است، تا آنجا که تغییر برای ایران در راستای آزادی و عدالت، با تغییر برای برابر حقوقی زنان ممکن است. این درهم تنیدگی و همپوشی و همبودی، تا به آن اندازه است که می توان از نقش و اثر تعیین کننده –ی جنبش زنان در پیشروی ایران بسوی آزادی و دستیابی به دموکراسی، برابر حقوقی شهروندی و حقوق بشر، سخن گفت. با این همه آنچه در این یاد داشت مورد تأکید منست، تجربه-ی زایا و جستجوی خلاق این جنبش در یافتن راه حل های مشحص برای مسائل مشخصی است که در برابر خود و مجموعه-ی جنبش دموکراسی خواهی ایران می شناسد.

دمیدن روح ضد خشونت در پیکار علیه خشونت بارترین استبداد، ابتکار اعتراض خیابانی علیه تبعیض و برای استیفای حقوق قانونی، برپائی نهادهای مدنی و کمپینگ ها و تارنماها علیه سنگسار، تغییر برای برابری و… ، ابتکار جنبش مطالبه محور، انگیزش حقوق بشری در کارزار انتحابات، تشکیل همگرائی بر محور مطالبات مشترک بر بنیاد برسمیت شناختن تفاوت های یکدیگر در مقیاس تمام طیف فکری –سیاسی موجود در جنبش زنان ایران با بیش از چهل گروه و سازمان فمینیسم سکولار و اسلامی. و تازه ترین دستاورد؛ تثبیت بیش از پیش موجودیت مستقل خود در جنبش سبز، و افزودن بر کم و کیف اثرگزاری خود در آن.

جنبش زنان ایران در پرتو مبارزات خلاق، که با زندان و تبعید و نیز ضرب و شتم و دادن قربانی در سرکوب و کشتار خیابانی همراه بوده است، توانست خود را بمثابه یک موجودیت اجتماعی انکارناپذیر به ثبت برساند و در مقیاس ملی و بین المللی مورد شناسائی قرار گیرد. امروز به سختی می توان گرایشی را در اپوزسیون دموکراسی خواه ایران شناخت که در این واقعیت تاریخی تردید داشته باشد که “جنبش زنان چه به لحاظ رویکرد و چه به لحاظ روش، بیشترین نقش را در بستر سازی جنبش سبز داشته است”.*

راز و رمز زایائی و بالندگی اثرگزار جنبش زنان ایران در چیست؟ از زوایای گوناگون می توان به این سوأل اندیشید. من ترجیح می دهم از زاویه حساسیت برتر زنان به زندگی و عشق و صلح، به این سوأل بیاندیشم!
حساسیت برتر به زندگی و عشق و صلح، موضوع “انسان” و اختیار و آزادی او را در کانون پیکار می نشاند. آگاهی و پیکار زنان ایران، اثری غرورانگیز و بی بدیل در تحول ادبیات و فرهنگ سیاسی ما برجا گذاشته است. نامه به همسران زندانی، عنوان دلنوشته به خود گرفته و لبخند استقامت مردان در بیدادگاههای نمایشی، لب های زنان-شان را در بیرون فتح می کند. این ادبیات مشحون از آزادگی و تمنای اختیار و آزادی است که انسان را در مقام “فرد” و استواری او را در راه نیل ملت ایران به آزادی می ستاید. در پرتو چنین نگاهی است که آنان آزادی را برای همه می خواهند و در اجتماعات-شان، از پارک لاله مادران عزادار تا تنهائی انتظار همسران در پای دیوار “اوین”، جائی برای تقسیم نکبتبار خودی و غیر خودی وجود ندارد. رنج و اعتراض آنان همگانی است و به همین دلیل است که بیرون آمدن عزیز هرکسی از دروازه-ی آهنین “اوین”، فرصتی می آفریند تا امواج شادی و شادمانی در جان های مادران صلح عزادار و همسران منتظر غمگین، به طور برابر تقسیم شود.

زنان میهن ما، پیکار برای برابری را زندگی می کنند؛ یاد نوشته-ی دو مادر پیری را به خاطر می آورم که در سرکوب های خیابان های تهران، وقتی خود را در برابر بازداشت و زندان دیدند، گفتگو-شان این بوده است؛ “ای وای! نرگس خانم جون! اگر ما را زندان ببرند قرص هامان را نیاوردیم، یادمان رفت در خونه جا گذاشتیم!”. و یا حکایت آن دختر تیز پای تهرانی که وقتی از چنگ بسیجی های پاسدار و لباس شخصی ها گریخت، یادمان پیکار-اش این بوده؛ ” خودم را در خیابان های تهران دیدم بدون روسری! روسری من توی چنگ لباس شخصی ها مانده بود، باد توی موهایم می پیچید و من رقص گیسوانم را در آهنگ باد احساس می کردم. آه… چه لحظه-ی زیبائی بود این آزادی. من بر استبداد پیروز شده بودم…”.

وقتی قرار است مبارزه را زندگی کنی – نه مثل نسل من که زندگی را مبارزه کرده بودیم!- آنوقت این شوق و آگاهی سر راست می کند که همین زندگی جاری را از آن چه که هست فراتر ببرد و بهتر و بازهم بهتر کند.آدمی وقتی به چنین طرز نگاهی می رسد، فروتن می شود و استعداد این را پیدا می کند تا “غیر خود” را درک کند و با او در بیان رنج های مشترک و مطالبات مشترک همصدا و همگام شود. فراست و انصافی پیدا میکند، که به “خود” و “غیر خود” منزلت انسانی و انسانی تر می بخشد و اعتماد و امید می پراکند. این ظرفیت و توانائی جنبش زنان ایران در تشکیل همگرائی در عین تفاوت از اینجاست. از اینجاست که مبارزه را زندگی می کنند و نگهبان زندگی هستند. کسی که این طور نباشد اهل صلح و مصالحه نیست و نمی تواند راه مسالمت و مدارا بپوید و مفاهمه و همگرائی با غیر خود را شکل ببخشد و این دقیقا” آن فضیلتی است که بیشترین فعالین سیاسی در برون مرز در فاصله از آن قرار داریم!
از بزرگترین آموزه های جنبش زنان ایران، این تجربه است که انسان در مسیر دست یافتن به بنیادین ترین “تغییر” نیز تنها نیست بلکه بیشمار است! ممکن است مصالح و ابزار و امکانات “تغییر” موجود نباشد، اما اگر دید نیست، باید بجوید و دریابد که جامعه و جهانی که در آن زندگی می کند، دست در کار بوجود آوردن آنهاست و در چنین موقعیتی بر عهده-ی اوست که در این ایجادگری مشارکت بورزد. اگر می بینیم که جنبش زنان ایران از کوچک ترین امکان و بی رمق ترین فرصت ها، بیشترین بهره ها را گرفته-اند، چندان که امروز موثرترین و پرتوان ترین جنبش-اند، در پرتو درایت و فراستی از این دست بوده است. کلان امروز آنان از خرد برخاسته است!

بر این شالوده و مبانی، لباس های نظری – سیاسی متفاوت می پوشانند و آنرا به نام “آرمان” مورد دلخواه خود نامگزاری می کنند! این که ما “آرمان” خود را چه می نامیم و با کدام ادبیات آنرا بیان می کنیم، اهمیت دارد زیرا ساختار واژگان هرکس، از کم و کیف دریافت و رهیافت او از ساختار واقعیت خبر می دهد! اما از جنبش زنان ایران می توان آموخت که همرأئی ملی علیه استبداد دینی الزاماتی دارد که مهم ترین آن احترام متقابل و برسمیت شناختن “آرمان” همراهان و همپیمانان است!
این که ما آرمان خود را چه می نامیم اهمیت دارد، اما اهمیت تعیین کننده، با محتوای آرمان و ظرفیتی است که برای سازگار شدن با ضرورت آزادی، با خواست های دموکراتیک مردم و نیازهای پیشرفت جامعه از خود به ظهور می رساند. همگرائی راهگشا و آینده ساز نحله های متکثر و متنوع موجود در جنبش زنان ایران، برای پیشبرد اهداف جنبش فراگیر سبز، همین را گواهی می دهد. وقتی در راه “تغییر برای برابری” گام می گذاریم، ” ایران برای همه ایرانیان” را تدارک می بینیم …


*: بیانیه پایانی گردهمائی سبز زنان بمناسبت ۸ مارس – تهران

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours