شهروند: زیبا شیرازی، زن هنرمند ایرانی، به قول “فروغ”مثل همه روزی در جایی به دنیا آمده است. اما نه مثل همه، از نوجوانی شعر می سروده و می خوانده. چند سال پس از انقلاب 1357 از ایران به لس آنجلس رفته و خوانندگی را جدی دنبال کرده است.
از ویژگی های هنر او، زنانه سرودن و خواندنش است. از او به عنوان اولین خواننده فمینیست نام برده می شود. شعرها و آهنگ هایش را خود می سراید و آلبوم هایش را خود منتشر می کند. سیب سرخ، زنانه، کنسرت 2005، هفت ستاره، آرزوهای گمشده و هوای تازه نام آلبوم های اوست.
در کنار خوانندگی، او در دوره ی فوق لیسانس در رشته ی ارتباطات و هنر (Communication & Performance) درس می خواند.
زیبا شیرازی سه سال پیش به دعوت شهروند برای اولین بار به تورنتو آمد و سوم جون 2007 کنسرتی برگزار کرد که با استقبال بسیار ایرانیان تورنتو روبرو شد. بسیاری شاید او را نمی شناختند ولی بعد از آن کنسرت از علاقمندان او و صدا و شیوه ی خواندنش شدند.
این بار زیبا شیرازی به دعوت “کمیته روز جهانی ندا”1 به تورنتو آمده و یکشنبه 20 جون در ریچموندهیل در برنامه ای که به مناسبت سالگرد قتل ندا برگزار شد، خواند. او یکشنبه 27 جون نیز در بنیاد پریا برای علاقمندان می خواند و می نوازد و قصه می گوید.
گفت وگوی شهروند را با او می خوانید.
خانم شیرازی به تورنتو خوش آمدی.
در زندگینامه ای که در سایتت2 هست، آمده: “زیبا شیرازی زندگی خود را وقف پراکندن پیام جهانی خود از عشق، زیبایی، اتحاد و صلح کرده است.”
مطمئناً با ترانه هات این پیام رو می رسونی، فکر می کنی دیگران چطور می تونن پیام آور عشق و اتحاد و صلح در جهان باشند؟
ـ من فکر می کنم همه چیز رو ما باید از خودمون شروع کنیم، چه صلح، چه آزادی و چه آزادگی. من اگر تونستم این را به قول شما بپراکنم شاید به این خاطر بوده که اول روی خودم تمرین کردم و به آزادی و آزادگی و صلح رسیدم. با راحتی و بی تعارفی شعرم را گفتم، بی پرده حرف زدم، و فکر می کنم این یک چیز شخصی ست اگر خودتون تمرینش نکرده باشید نمی تونید مردم رو تمرین بدید. ما اول باید از خودمون شروع کنیم. ما خیلی جاها خیلی شعارها رو می دیم بدون اینکه واقعا خودمون تمرین کرده باشیم. بسیار دیدم زنانی که خودشون آزار دیدن، ولی شعار زن سالاری می دن و مردهایی رو دیدم که زن ها را مورد آزار قرار میدن ولی صحبت از برابری زن و مرد می کنن.
بر سر کسی که به صلح و عشق می اندیشد، دیدن آنچه که بر مردم مان در این یک سال گذشت، چه آمد.
ـ حقیقتش رو بخواهید سه هفته اول ـ (بغض می کند و چشمانش خیس می شود) الان هم که می خوام بگم گریه ام می گیره ـ سه هفته ی اول ضمن اینکه هم هیجان زده هستی برای اینکه جوون هایی که تمام این مدت شنیدی معتادن و گرفتار، حالا می بینی که بلند شدن، خیلی خوشایند بود. ولی از این نظر که می دیدی چطور این جوونها رو دارن سرکوب می کنن، خیلی ناراحت کننده بود و فکر می کردی این میتونست بچه ی من باشه که این بلا به سرش اومده.
اما در این جنبش سبز برای من رشدی پیش آمد. من سالها خودم رو با کمال افتخار اکتیویست (کوشاگر) می دونستم و فکر می کردم زنان تو ایران بلند میشن، من اینجا یک شعر زنانه می خونم، میرم جلوی ساختمان فدرال تظاهرات، روز دانشجو می رم و این کارها رو همیشه برای ایران می کردم. وقتی جریان جنبش سبز پیش اومد یکهو دیدم همه ی دنیا برای ما بلند شدند. حقیقتش رو بخواهید از خودم شرمنده شدم، چون دیدم در تمام طول سالیانی که اینجا بودم یک اکتیویست متعصب بودم برای اینکه فقط برای مردم خودم حاضر شده بودم قدم بردارم یا طومار امضا کنم. در هر اتفاقی که می افتاد همراهی نداشتم، انگار به انسان بودنشون فکر نکرده بودم و فقط فکر می کردم ایرانی که نیستن. برای من جنبش سبز این رشد رو به وجود آورد که تعصب اینکه ما ایرانی هستیم رو کنار بگذارم و برم دنبال انسان دوستی کمااینکه همه ی دنیا، اروپایی ها و آمریکایی ها به خاطر انسان دوستی از ما حمایت کردند.
بعد از این جریان من ترانه ای نوشتم به انگلیسی که در آن به مسائل چین، بوسنی، دارفور و … اشاره کردم و اسمش رو هم گذاشتم “هدیه ای به انسانیت”. برای خودم این رشد بود.
اما از نظر مردم ایران مثل خیلی های دیگه ما ناامید شدیم. من همون دو سه هفته ی اول ایمیل گرفتم که خیلی ساده نوشته بود”زیبا جون می بینی دارن چه می کنن با ما” از اون نظر بسیار باعث تاسف بود.
اما این که ایران دوباره اتحادی پیدا کرد، حال و هوای جوانها عوض شد. جوانهای ایران آبروی ایرانیان خارج از کشور رو هم خریدند برای اینکه همه دیدند که ایران آخوند نیست، ایران جوانانی ست که دائم با اینترنت سروکار دارن، جوانانی که باهوش اند و به میدان میان تا حقشونو بگیرن. اینها امتیازات مثبت این وقایع بود اما آنقدر سرکوب کردند که جنبه های منفی بیشتر به چشم میاد و آدم رو ناامید می کنه.
ولی ناامید نباشید. این جنبش تمام نشده و داره عمق پیدا میکنه. منهم مثل شما، آن روزها، روزی نبود که پای مانیتور گریه نکنم. من هم یک پسر 26 ساله دارم که هر کدام از آن جوانها که به خاک می افتادند، فکر می کردم می توانست بچه ی من باشه. من چون خودم جوان نسل انقلاب 57 هستم، دوست نداشتم این جنبش زود به انجام برسه، مثل اتفاقی که سال 57 افتاد. در یک پروسه ی طولانی ست که آگاهی ها بیشتر میشه. حالا ممکنه جوانها به خیابان نیان ولی راه های دیگری رو پیدا می کنن و به شیوه های دیگری رو میارن. من فکر نمی کنم خود جوانها هم ناامید باشند. مهم این است که جوانها خودشون رو باور کردند.
ـ شما اینطور فکر می کنید. امیدوارم. و امیدوارم که جوانها نتیجه اش رو ببینند.
گفتی که با تأثیرپذیری از این وقایع ترانه ای انگلیسی سرودی. به فارسی چطور؟
ـ نه. حقیقتش رو بخواهید کارهای زیادی شنیدم و فکر کردم به اندازه ی کافی کار شده. دوست داشتم حتما به زبان انگلیسی این کار انجام بشه. ما توی خودمون از خودمون خیلی شنیدیم دوست داشتم به غیر ایرانی ها گفته بشه.
هنرمندان غیرایرانی بسیاری از حوادث ایران متأثر شدند و همراهی کردند، کسانی چون جان بون جووی، جون بائز، یوتو، کریس د برگ، وای کلیف ژان و … فکر می کنی همراهی هنرمندان بویژه غیرایرانی ها چه تأثیری دارد؟
ـ به هر حال آگاه کردن اذهان عمومی ست. هنر بهترین طریقه ی ارتباط با مردم است. یعنی صلح طلبانه ترین نوع ارتباط با مردم است. خیلی از کشورها شروع کردن به این کار مثل فلسطین و اسرائیل که هنرمندانش با هم برنامه اجرا می کنن که نشون بدن که ما همه یکی هستیم و آنچه که سیاست حکم میکنه الزاما خواست مردم نیست و انسانها راحت تر می تونن انسانی تر با هم کنار بیان. اینه که من فکر می کنم هنر جای بزرگی داره. حتما دیدید در کنسرت یوتو وقتی که سبز رو نشون میده جمعیت چه می کنن حتی اگر برای 30 ثانیه باشه، به هرحال 30 ثانیه 40هزار نفر به ایرانی ها فکر کردن. ایرانی که کسی نمیدونست کجاست و خیال می کردن ما هنوز شتر سوار می شیم و همه آخوند هستند و زنهامون هنوز دارن کتک می خورن.
می دونید که من دیر درس رو شروع کردم و الان هم دارم در رشته ارتباط از طریق هنر درس می خونم، نمیدونی چطور بچه ها در مدرسه از ایرانی ها صحبت می کردن و چقدر منو تشویق می کردن. مثلا اگر موضوعی بود همه به من می گفتن زیبا تو درباره سبزها بنویس. کارهایی که بچه های سبز می کنن.
از دیدن زنانی که در صف اول اعتراضات در ایران بودند، چه احساسی داشتی؟
ـ غرور… غرور. جمهوری اسلامی نتونست زنان رو خاموش کنه و زنها در هر سطحی خودشون رو نشون دادند. حتی اون زنی که رفت توی مجلس و یک چشمی نشست من بهش افتخار می کنم و هیچ هم مهم نیست که عقیده اش با من یکی نیست، همین که رفت روی اون صندلی نشست برای من مهمه. اینکه صدای خودش رو هر جور که بود رسوند. اما در صف اول بودن دختران جوان ایرانی چیزی بود که تلویزیون های آمریکایی خیلی راجع به اون صحبت می کردند و می گفتند زنان رو می بینید دارن چه می کنن. این دخترها رو می بینید. همه راجع به اینها صحبت می کردند. بیشتر عکس هایی که انتخاب شده دیدید که زنها رو در مقابله با سرکوب نشون میداد. باید گفت ماشاالله به زنان ایرانی.
فکر می کنم بعد از انقلاب ما چه در داخل و چه خارج کشور نشون دادیم که خیلی بیشتر از اون چیزی که رویمان حساب می کردن می تونستیم روی خودمون حساب کنیم و ای کاش از اول اینقدر روی خودمون حساب کرده بودیم.
حالا فکر می کنی با دیدن این زنها، تو که همیشه از زن می خونی، شکل زنهای ترانه هات فرق کنن؟
ـ نه برای اینکه زنهای ترانه های من همیشه قوی اند. زن های ترانه های من توی عاشق شدن هم قوی هستند، توی عشقبازی هم قوی هستند، زن های من هیچوقت زن های تعارفی نبودند، زن های من همین زنهایی هستند که در صف اول می ایستند، زن هایی که می دونن حق دادنی نیست گرفتنی ست. و زنهایی هستند که با خودشون تونستن کنار بیان.
من دوستی دارم که همیشه میگه “و حالا گوش کنید به شعرهای دستوری زیبا شیرازی” به خاطر اینه که من میگم “زیر بارون تو منو ببوس، میخوام عاشق بارون باشم” من هیچوقت نمیام بگم من همونی میشم که تو بخوای آی تو رو خدا فقط بیا، من تو شعرهام تعارف نمیکنم. تو شعرهام میگم باید با من این رفتار رو داشته باشی. اینه که زنی که من تو شعرهام خوندم همیشه در ردیف اول ایستاده.
وقتی به ندا این زن جوان سکولار ایرانی که دیروز سالگرد جان باختنش بود، نگاه می کنی، در وهله ی اول چی به ذهنت میاد؟
ـ خوب یک مرگ رو می بینی و تأسف می خوری. یک مادر داغدار رو می بینی و تأسف می خوری. این مرگ به افکار عمومی آگاهی دیگری داد. حتی توی آمریکا توی برنامه های صبح که بیشتر برنامه های تفریحی نشون میدن، ندا رو نشون میدادن و این اتفاقی بود که همه ی دنیا راجع بهش صحبت کرد و همه ی دنیا فهمید جمهوری اسلامی چه می کنه. اما این که قرعه به نام ندا افتاد و یا بچه ی هر مادر دیگری باعث تأسف است. ولی به هر حال قسمت این بود که شاید ندا هم در این راه از بین بره که راهی برای آگاهی جهانیان باشه.
در یوتیوب دیدم که در گردهمایی “اتحاد برای ایران” سال گذشته در لس آنجلس شرکت کردی و ترانه هایی خواندی. از آن زمان در چه برنامه هایی از این دست شرکت کردی؟
ـ گردهمایی یو سی ال ای بسیار بزرگ بود. کلا من در بیشتر تظاهرات شرکت می کنم ولی برای اجرا فقط واشنگتن و اینجا در تورنتو بوده که ضمن شرکت کردن، برنامه هم اجرا کردم.
یکی از ویژگی های کنسرت روز یکشنبه قصه گویی ست. من هیچ آشنایی نسبت به این جنبه از کارت ندارم. ممکنه توضیح بدی؟
ـ کار تازه ای که دارم می کنم و بیست هفتم در تورنتو هم خواهم داشت قصه گویی ست، قصه های مهاجرت ایرانیان. با مهاجران ایرانی مصاحبه می کنم و با دو سئوال شروع می کنم: چه سالی از ایران خارج شدی؟ چرا خارج شدی؟ و بعد بقیه مصاحبه خودش میره. با آدم های معمولی صحبت می کنم و دو ساعت مصاحبه با اونها رو به یک ربع می رسونم و با موزیک قاطی می کنم. قصه ی شما رو می کنم قصه ی خودم. تا حالا ده قصه دارم دو مرد و هشت زن. در چهار اجرایی که در شهرهای کالیفرنیا داشتم با دوستم حمیلا مصدقی این کار را اجرا کردیم ولی اینجا هر شش قصه رو خودم می خونم. موسیقی اش هم کار خودم هست.
استقبال از این کار جدید چطور بوده؟
ـ بسیار خوب بوده، چون کانادا رو نمی دونم ولی در آمریکا قصه خونی خیلی غنی ست. در رادیو اقلا سه برنامه ی پرشنونده اختصاص به قصه خونی داره. قصه ی آدم های معمولی که با موزیک اجرا می کنند.
یکشنبه فقط قصه خوانی داری؟
ـ نه، لابلای قصه ها هم می نوازم و هم می خوانم.
با سپاس از زیبا. مشتاق شنیدن قصه هایت هستیم، روز یکشنبه ساعت 7 بعدازظهر، بنیاد پریا .
پانویس:
1ـ کمیته روز جهانی ندا با حمایت کانون خاوران (تورنتو)، مهر ایران(تورنتو)، فدراسیون سراسری پناهندگان ایرانی (تورنتو)، کمیته همبستگی با مادران جانباختگان در ایران (تورنتو)، ندا برای آزادی (ونکوور)، کمیته همبستگی برای پیشبرد دمکراسی در ایران(نیویورک)، همبستگی با ایران(ملبورن)، ندای ایران(هلند)، ندا برای ایران آزاد(بین المللی)، ماهنامه روشنگر(تورنتو) سالگرد قتل ندا آقاسلطان را روز 20 جون 2010 در ریچموند هیل (مرکز سالمندان مک کانهی) برگزار کرد.
+ There are no comments
Add yours