مدرسه فمینیستی:مقاله ای که در پی می آید بخش دوم پاسخ آقای محمد برقعی به مقالات «صیغه: سنتی غیرانسانی، محصول حاکمیت مردسالار» نوشته دکتر ناهید توسلی و «صیغه و عفونت رابطه اخلاقی» به قلم فرهاد شرفی است. بخش اول مطلب حاضر، پاسخی به مقاله «صیغه، از نگاه سنت گرایان متجدد» به قلم محمد غزنویان بود که با عنوان «سخنی با منقدان صیغه». پیشتر در سایت مدرسه منتشر شد. در مورد بحث «صیغه» پیشتر نیز مقالاتی سلسله وار در سایت مدرسه فمینیستی منتشر شده ، از جمله: «صیغه، سنتی مفید و ارزنده» (بخش اول و بخش دوم) به قلم دکتر محمد برقعی، «صیغه و عقوبت رابطه جنسی» نوشته نوشین احمدی خراسانی، «صیغه، امتداد منطقی نهاد ازدواج در ایران» به قلم دکتر حسین باقرزاده و سنت صیغه و فمینیسم تخیلی به قلم محمد غزنویان.
مبادله نظری با خانم دکتر ناهید توسلی و آقای فرهاد شرفی
پاسخ به آقای محمد غزنویان عمده ایرادات خانم دکتر ناهید توسلی و آقای فرهاد شرفی را نیز مورد توجه قرار داده است. اما چند نکته اساسی در نظرات این افراد است که کار بحث و تفاهم ما را از بنیان دچار اشکال میکند که به آنها اشارتی میکنم.
آقای فرهاد شرفی در مقاله «صیغه و ممنوعیت رابطه اخلاقی» نشان میدهند که گریبان خود را از دست بسیاری از تابوهای جنسیای که دامنگیر جامعه ایران است رها کردهاند و با نگاه یک انسان متجدد وسکولار به جهان مینگرند. اما آنچه راه تفاهم را بر ما میبندد تفاوت نحوه نگاه ما دو به سنت و مدرنیته است و از َآنجا که نگاه کلی ما به جهان ارزیابیهای ما را در مورد اجزاء آن جهت میدهد لذا تا در بنیان نگاه به نقطه اشتراک نرسیم هر یک در درون پارادیم خود حرف میزنیم و زبان مشترکی برای گفتگو نداریم.
تفاوت برخورد با سنت و مدرنیته
به نظر من برخورد آقای فرهاد شرفی به سنت و مدرنیته برخوردی ایدئولوژیکی است که از جمله در آن مدرنیته اخلاق ـ محور است و لذا رابطه زن و مرد بر مبنای فرهنگ اخلاقی و سیستم فلسفی متکی بر تک همسری استوار است و این انسانهای اخلاقی با تسلط بر نفس خود به دنبال امور غیر اخلاقیای چون روسپیگری و روابط خارج از ازدواج نمیروند که نشان «فساد اخلاقی و سقوط اخلاقی» است.
اما اگر از این جهان ایدهآل خود کمتر میگویند در مورد متضاد آن که جامعه سنتی باشد و جز زشتی ندارد داد سخن میدهند. فرهنگ اسلامی را به دنبال برقراری روابط متعدد زنان و مردان و ارضای هرچه بیشتر تمایلات جنسی میدانند و برآنند که در اسلام به رابطههای متعدد جنسی هم برای زن و هم برای مرد «به عنوان هنجار نگریسته میشود». اسلام با موازیسازی در مورد ارزشهای والای انسانی که ظاهرا” میبایست در مدرنیته باشد “فریبکاری وفرصت طلبی» را رایج میکند از جمله «در هرصورت موازیسازی دینی همچون دموکراسی دینی، روشنفکری دینی، هنر اسلامی، حقوق بشر اسلامی، اخلاق اسلامی، فلسفه اسلامی، حقوق اسلامی، اقتصاد اسلامی و… و موارد دیگر همه نشان از طرحهای منفعتطلبانه با اشکال گوناگون است که بیشتر از آن که ناشی از ضروریات و نتایج عملی و تجربی باشند ناشی از منافع عدهای خاص چه به لحاظ ایدئولوژیک و چه به لحاظ مادی است”. همدردی من با ایشان فقط فهم خشم ایشان نسبت به نظام حاکم است که دامن بسیاری از روشنفکران را گرفته است والاّ چرا هنر اسلامی، اخلاق اسلامی، فلسفه اسلامی، حقوق اسلامی، اقتصاد اسلامی واقعی نیست در حالی که هنر چینی، هنر بودایی، اخلاق مسیحی، فلسفه مارکسیست، حقوق رومی، اقتصاد سوسیالیستی و غیره معنی دارد.
این نفرت از سنت نه تنها اسلام را در بر می گیرد بلکه فرهنگ ایران را هم شامل میشود. «این ارتباط جنسی رو به افزایش خارج از چهارچوب خانواده خود حاکی از ناتوانی نظام فلسفی خانواده در ایران است که منجر به چهار همسری شده است.» و یا «در ایران به دلیل محدود یتهای جنسی در طول تاریخ و در عین حال درونی نکردن فرهنگ اخلاقی و سیستم فلسفی تکهمسری و بالعکس تقویت تابو کردن تکهمسری رابطه جنسی را به صورت عقدهای جنسی ـ تاریخی تبدیل کرده است.» که اگررابطه جنسی خارج از ازدواج امری جهانی است چرا در نظر ایشان ویژگی ایرانی یافته است و اگر آن را ویژه ایران میدانند که با واقعیتهای تاریخی جهان نمیخواند.
در نظر ایشان رابطه خارج از ازدواج در جوامعی که مدرنیته در آنها جا افتاده است البته اگر مدرنیته را مثل سوسیالیست واقعی، اسلام واقعی، و غیره به جهان خیالی و آینده نامعلوم حوالت ندهند بر مبنای عشق و علاقه و لذت دوسویه صورت میگیرد (که همانگونه که در مقاله آورده بودم من چنین جامعه ای را نمیشناسم و این جامعه مورد نظر ایشان یک مدینه فاضله تخیلی دیگری است) ولی وقتی به جامعه سنتی ایران میرسند آن را یک پارچه زشت یک سویه میبینند که روابط خارج از خانوادهاش هم یا توسط روسپیان است یا یک حاجی آقایی که میبایست مسن، شکم گنده، کثیف، زشت چهره، بازاری یا معمم باشد که دختر جوانی را میخرد تا کامجویی خود را تکمیل کند.
آنچه که راه تفاهم ما را میبندد همین شیوه نگاه است زیرا در تجربه من بخش مدرن جامعه از سنتی آن اگر بیاخلاقتر نبوده اخلاقیتر هم نبوده است و عمده حاجی آقاهایی هم که من میشناسم چنین نیستند که ایشان و آقای غزنویان به دنبال صادق هدایتها تصور میکنند. کافی است نگاهی به دور و برمان و متجددان هم اندیشه هدایت ها در میان هنرمندان، نویسندگان، حتی فعالان اجتماعی بیندازید و آن را با جامعه سنتی واقعی نه تخیلی و ساخته ذهنی مقایسه کنید تا متوجه شوید که این تصورات از هر دو سوی چه مقدار بر پیش فرضها استوار است تا واقعیتها.
ثنویتگرایی ایرانی
خانم دکتر ناهید توسلی به نکته بسیار مهمی در نوشتهشان اشاره کردهاند که مرا به شوق آن داشت که مطلبی جدا در این مورد در رابطه با فرهنگ ایران بنویسم. ولی اینجا به چند نکته اساسی آن در رابطه با این بحث اشاره میکنم. ایشان در نقد گفتگوی من با آقای جواد موسوی خوزستانی در مورد وجود دوآلیسم در فرهنگ ایرانی نوشته اند «سفید و سیاه مورد نظر ایشان (یعنی بنده) همان اصل دیالکتیکی تز و آنتیتز است که موجب پدید آمدن سنتز میشود». و افزودهاند که «این دو نیرو بر ضد هم همان هستی با حرکت پویا یعنی Dynamic است که بدون ضدیت و تعامل این دو آلیسمتز و آنتیتز نمیتواند هستی داشته باشد». و بالاخره «این سیاه و سفید دیدن و اذعان به داشتن شعور تشخیص سیاه از سفید از ممیزهای نظرات انسانی پیش از تاریخ و دوران اساطیر بوده است، تا امروز که علم و دانش آن را معنا و توصیف معنی و علمی کرده است».
درست است که ما در همه فرهنگها دو نیروی متفاوت داریم که در فرهنگ ما به شکل متضاد سفید و سیاه درآمده است اما این دو تز، هم در ماهیت و هم در رابطه اشان با یکدیگر در فرهنگهای گوناگون متفاوت هستند که در بیشتر موارد هم هیچ همخوانی با مسئله تز و آنتیتز و سنتز ندارند. همان طور که ایشان فرمودهاند در فرهنگ بینالنهرین و آسیای غربی یا شرق مدیترانه ای ما این دو نیروی متضاد را حتی پیش از ورود آریائیها به هند و ایران داشتهایم و از آنجا از سویی تا دره سند رفته و از سویی به مصر و بعدها به یونان رفته بود. اما همین دو پدیده در فرهنگ آسیای دور (چین و توابع تمدنی آن) معنی متفاوت دارند و به هیچ عنوان به صورت سیاه و سفید و خیر و شر دیده نمیشدند و نمیشوند. لذا بجای «تضاد»، «تفاوت» است و بجای سنتز، ارتباط . نابسامانی هم حاصل غلبه شر بر خیر نیست بلکه در عدم توازن میان این دو نیروی هر دو مفید و لازم است و تلاش نه بر حذف است یا طرد بلکه بر برقراری توازن و هماهنگی دو نیرو است.
اما در فرهنگ بینالنهرین و آسیای غربی تا پیش از زرتشت «شر» عاملی جزیی بوده. لذا سمبل و نمادی هم نداشته است. از جمله در تورات عامل اغوا ماری بوده که لگد مال انسانها میشده و صحبت از شیطان هم نبوده است.
این متفکر بزرگ زرتشت بود که برای اولین بار نیروی شر را در برابر نیروی خیر و تقریبا با توان مساوی با آن قرار داد. و مفهوم «اهریمن» را در مقابل «سپنتامینو» ایجاد کرد که بعدها از طریق تمدن ایران در منطقه گسترش یافت و در ادیان ابراهیمی به شکل شیطان ظاهر شد. با قدرتیابی شر مسئله گزینش میان خیر و شر هم مطرح شد و تضاد آشتیناپذیر این دو و لذا رستگاری تعریف نوین یافت و آن گزینش خیر در مقابل شرو سپنتا مینو در مقابل اهریمن شد. در حالی که تا پیش از آن رستگاری نه در گرو اعمال انسانها و بر مبنای گزینش خیر در مقابل شر که در اجرای درست مناسک و تعابیر دینی بود. لذا مسئله گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک جایگزین اجرای صحیح شعایر و مراسم برای رستگاری شد. با معرفی این مفهوم نوین وجود جهنم در مقابل بهشت نیز ضرورت یافت. بطور کلی مفهوم” جهنم” نه در سراسر آسیای غربی و نه در دین یهود -تا پیش از آشنایی با ایرانیان در تبعیدشان در بابل- شناخته شده بود. بدینسان برای اولین بارمفهوم «جهاد» در راه خیر و سرکوب شر مطرح شد و اسفندیار پاک دین برای زرتشتی کردن رستم که دین کیانی داشت به زابلستان لشکر کشید. و بالاخره از آنجا که در جهان در نهایت خوبی بر بدی باید حاکم شود لذا” سوشیانس” را معرفی کرد که در نهایت جهان میآید و اهریمن را نابود و جهان را یکسره خیر و نیکی میکند. همان که در شیعیان ایران در حضرت مهدی تجلی کرد و به اعتبار گفته آقای منوچهر جمالی صاحبالزمان و امام زمان هر دو از مفاهیم زرتشتی در این مورد گرفته شده است.
بدینسان مسئله تضاد آشتیناپذیر دو نیروی خیر و شر از ایران به تمام منطقه سفر کرد ولی هرچه از مرکز تفکر دورتر میشویم از شدت آن کاسته میشود. لذا در هند” ویشنو” هم خدای آفریننده است هم خدای ویرانگر و هنوز هم هندوها نمادی برای نیروی شر به قوت شیطان ندارند و به قول آقای شایگان خدایان در آنجا بازی و شوخی میکنند.
اما ایران که در مرکز این نظر و اندیشه است دوآلیسم سخت زرتشت را درونی میکند که بعدها در مزدکی و مانی و همه مکاتب فکری ایرانی تجلی بارز دارد. و به نظر من این که عدل که تنها یک صفت از میان تمام صفات باریتعالی است در مذهب شیعه یکی از اصول دین- همپایه توحید و نبوت و معاد- شده است از همین مقوله است. به هر حال ثنویت از بزرگترین ویژگیهای فرهنگ ایرانی میشود که هر تفکر و هر حرکتی را در آن قالب میریزد و در انقلاب ایران نیز عدم آشتی و تضاد بنیانی اهریمن و اهورامزدا از این شعر حافظ شعار انقلاب میشود که «دیو چو بیرون رود فرشته درآید» و در اینجا هیچ سخنی از سنتز نیست چه رسد به تعاملی که خانم دکتر توسلی بر مبنای روح مسالمتجوی خود به دو پدیده متضاد تحمیل کردهاند.
اما مسئله دیالکتیک را همانگونه که میدانید هگل از شیوه مباحثه سقراط که افلاطون تنظیم کرد وام گرفت و آن را از شیوه سؤال و جواب به محور جهانبینی خود گسترش داد و تمام پدیدهها را بر مبنای برخورد تز و آنتیتز و جوشش سنتز تعریف کرد. مارکس به قول خود این مثلث را وارونه کرد و ماتریالیسم دیالکتیک را مطرح کرد و این جهانبینی دیالکتیکی که مد زمانه بود از طریق دکتر شریعتی وجاما و مجاهد ین و غیره وارد حوزه نظر دینداران ما شد در حالی که با بینش اسلامی همخوانی نداشت. به هر حال این یک نگرش فلسفی در میان نگرشهای فلسفی بسیاری است و نه جهانشمول است و نه در مقولهای که علم به آن بپردازد. هرچند از سر تعلق خاطر مارکسیستها به این فلسفه نام «فلسفه علمی» دادهاند که خود اصطلاحی است بیمعنی.
کوتاه کلام آن که نگرش دوآلیستی که در آن دو نیروی متضاد آشتیناپذیر هر یک به دنبال نفی دیگری هستند نه تعامل و سازش با یکدیگر یا سنتزسازی در فرهنگ ایرانی بسیار عمیق و ریشهدار است که بر طبق آن رویه کلی پذیرش همه یا هیچ است و برخورد اهریمن با اهورامزدا. در نقدهایی هم که بر مطلب مربوط به” صیغه”آمده من رد پای همین شیوه نگرش را میبینم هرچند هر سه ناقدان صاحبنظر اینجا و آنجا به دلیل آشنائیشان با فرهنگ جهانی امروز از آن اجتناب میکنند و از جمله از تعامل میان دو نیروی متضاد سخن میگویند.
نظری اصلاحی در ارائه حل
از تکیه هر سه ناقد بر ضرر کاربرد صیغه در مورد مردان متأهل به نظر میرسد در مورد زنان و مردان بزرگ سال و دختران و پسران حداقل در حد نظری ایراد چندانی ندارند یعنی جایی که به نظر من نزدیک به نود در صد کاربرد صیغه را در ایران کنونی در بر می گیرد- البته کاربرد آن در شرایط امروز ایران نه در مفهوم سنتی و شناخته شده آن. که اگر چنین باشد و از فحوای نوشته هایشان هم چنین به نظر میرسد مشکل در مورد مردان متأهل است که کاربرد سنتی صیغه بیشتر آنان را در بر میگیرد. اگر از برخورد دوآلیستی و سیاه و سفیدی بپرهیزیم و به دنبال چاره برای نابسامانی موجود باشیم به نظر میرسد که حل آن برای کوشندگان اجتماعی زنان بسیار مشکل نباشد. اگر زنان با مبارزات خود توانستند چند همسری را که هم در قرآن آمده و هم از سوی همه مسلمانان جهان پذیرفته شده است با حوالت آن به اجازه همسر اول در عمل مهار کنند چرا نتوان با مبارزهای بسیار آسانتر همان شرط را به صیغه یا نکاح موقت تعمیم داد. صیغهای که به درستی به قول خانم دکتر توسلی در قرآن نیامده است و از نظر اهل تسنن که حدود ۸۵ درصد مسلمانان جهان را تشکیل میدهند حرام است و جامعه ایران هم به این کاربرد صیغه نظر منفی دارد.
آنچه مرا نگران میدارد و به همین سبب دست به دامان این سنت شدهام وجود بیش از دویست هزار حاملگی ناخواسته در میان دختران و زنان غیر متاهل است (سازمان جوانان وابسته به دفتر ریاست جمهوری)که سالیانه سبب نود هزار سقط جنین غیرقانونی و غیر بهداشتی در همین گروه میشود که ۳۰ درصد آن سبب مرگ و خونریزی شدید و عدم توانایی حاملگی مجدد دختران میشود (پژوهکده ابن سینا). من انتظار داشتم در برابر چنین فاجعه سنگینی که به نظر میرسد حداقل تا چند سالی بر دامنه آن افزوده هم می شود منتقدین راهحلهای دیگری را ارائه میدادند و بجای نگرش بسیار اخلاقی و عدالتطلبانه و انسانی و ایدهآلیستی خود راهحلهای واقعگرایانه و عملی ارائه میدادند. که در آن صورت خود این صاحبنظران میدانند که راهحل واقعگرایانه هیچگاه کامل و بینقص و بدون عارضه نخواهد بود.
ماهیت مردانه و ماهیت زنانه
و بالاخره خانم دکتر توسلی با همان نگرش ثنویتگرایی فرهنگ ایران و متأثر از شرایط کنونی زنان ایرانی احکامی را صادر کردهاند که به نظر من بیش از آن که واقعیت داشته باشد حاصل ستم موجود است. از نظر ایشان همه ستمگریها، جنگ افروزیها، زیادت خواهیهای اقتصادی و جنسی و غیره در جهان از ویژگیهای مردان است و مردمحوری یا مردسالاری جهان را به اینجا کشانیده است و در مقابل زنان را صلحجو، آشتیطلب دانسته اند و این ویژگیها را ویژگی «ماهیتی» این دو جنس میدانند نه زاییده «روابط». در حالی که از دیدگاه من ما همه بازیگران یک نمایشنامهایم میتوانیم امروز نقش شمر داشته باشیم و فردا در شرایطی دیگر نقش امام حسین.
ما میدانیم که در رابطه مردسالارانه زنها زیر ستم هستند. اما نمیدانیم که اگر زنسالاری بود و یا حتی برابری دو جنس باز هم تجاوز و ستمگری و سوءاستفاده و بیرحمی در جهان به همین درجه ادامه نمییافت. در همین آمریکا تا یک دهه پیش تصور عمومی بر آن بود که اگر زنان پلیس یا قاضی شوند مهربانتر و ملایمتر از مردان عمل میکنند اما حال متوجه خامی این نظر شدهاند.
همین حکم است در مورد روستائیانی که ایشان از سر عطوفت انسانهای شریف و پاک میخوانند که در موازات همان شعارهای پیش از انقلاب در مورد خلقهای مقدس و مستضعفهای شریف است که دیدیم که هرگاه آب باشد هر کسی میتواند شناگر ماهری باشد.
کوتاه کلام آنکه ما در عمل انسان خوب و اخلاقی داریم و انسان ستمگر نه انسانهایی با ماهیت ذاتی بد و خوب. از جمله پسران ایرانی نسل دوم در آمریکا و اروپا حال به شدت به گرفتن همسر از میان دخترانی که در ایران هستند بدبین شدهاند که چه بسیار دیدهاند که همه ابراز عشق و علاقه آنان ترفندی بوده برای امکان خروج از کشور که پس از گرفتن کارت اقامت همه قول و قرارها را زیر پا میگذاشته و به دنبال ارضای دل خود رفته اند. به عبارتی اگردر گذشته معمول بود که پسران و مردان خارجنشین پس از عشرتها به دنبال دختران و زنان باکره و معصوم ایرانی میرفتند حال با تغییر شرایط این دختران و زنان هستند که پسران و مردان را وسیله ارضاء خواستههای خود میکنند.
بدینسان اگر از روابط ناسالم بگوییم بجای هویت ناسالم آن وقت متوجه میشویم که هر دو جنس قربانی آن روابط هستند. در جامعه مردسالار مرد نیز قربانی این روابط است و نمیداند که چگونه با سرکوب زن خود را از داشتن همسری سالم و دوستی همراه محروم میکند. زندانبانان هم درون زندان زیست میکنند بویژه اگر این زندان جزیرهای باشد. از این روی بسیاری از همین مردان پس از رابطه با زنی آزاد و فرهیخته دیگر علاقهای به روابط سنتی مردسالارانه ندارند. این دیو دیدن مرد و فرشته قربانی دیدن زن در جامعه مرد سالار در صادقانه ترین وضع آن حاصل همین اشتباه گرفتن رابطه با ماهیت است .
از این زوایا است که بارها تکرار کردهام که من از احکام اخلاقی نمیگویم بلکه از ناهنجاری میگویم که نه حکم ارزشی دارد و نه خارج از ظرف زمان و مکان معنی دارد و بر آن هستم که احکام اخلاقیهای انتزاعی و حوالت به مدینه فاضله با همه زیبائی شان پاسخی به ناهنجاریها نیستند. از جمله برخلاف همه این تفو و لعنتها برامر صیغه به دلیل نیاز و شرایط زمان به سرعت رو به گسترش است منتهی بجای آن که با بحث و بررسی آشکار در مورد آن برداشت بهینه از آن شود به صورت زیرزمینی و یا بدون نظارت حرفه ای و غیرسالم راه خود را میرود. آقای شرفی بر آن هستند که برای حفظ حرمت خانواده روابط خارج از ازدواج را نباید رسمی و علنی کرد (زیرا قانونی که به هر حال هست) ولی من بر آنم که هر آنچه بر آفتاب بیفتد روند سالمتری را میپیماید حتی مواد مخدر و انحرافات جنسی چه رسید به روابط مشروع و طبیعی.
+ There are no comments
Add yours